09-08-2014، 14:47
به سلامتی اونی که
آرزو بود نفس بود آرامش بود رویا بود
ولی “خاطره” شد!
.
.
.
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن
چرخ روزیت همیشه چرخان، نفست داغ، تنت گرم، دعایت با من
روزهایت پی هم خوش باشد
.
.
.
از رادیو دست میکشم
موجی زیباتر از موهای تو نخواهم یافت!
.
.
.
چه نقاش ماهری است فکر و خیال
وقتی که دانه دانه موهایت را سفید می کند
.
.
.
میدونی محبت یعنی چی؟
م = من
ح = حالا
ب = به یاد
ت = توام
.
.
.
از کسی پرسیدن خلوت کجاست؟
گفت : جایی که من و تو نباشیم!
توجه کنید، جایی که من و تو نباشیم، ما باشیم
.
.
.
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند
.
.
.
روی یک طاقچه ی سنگی میون دو قاب رنگی،
بودن من و تو با هم داره تصویر قشنگی،
عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم،
حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم
.
.
.
گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده ی عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده
بتوانم به قله ی بلند سرزمین هستی برسم
و پرواز کنان نغمه سر دهم که من شیدای تو و عاشقانه دوستت دارم
.
.
.
کجایی ای رفیق نیمه راهم،
که من در چاه شب های سیاهم،
نمی بخشد کسی جز غم پنهانم،
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
.
.
.
فقط او را صدا کردم نیامد،
تمام شب دعا کردم نیامد،
به من گفت باید با وفا بود،
به عهدش هم وفا کردم نیامد
.
.
.
آب و هوای چشمات چیزی مثل کویره
هرکس اسیرش بشه بدون شک میمیره
.
.
.
ای مهربانم،
ازین پس هر شب سراغت را از ماه می گیرم
و هر روز به خورشید می سپارمت تا مبادا به سایه ی غم گرفتار شوی
آرزو بود نفس بود آرامش بود رویا بود
ولی “خاطره” شد!
.
.
.
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن
چرخ روزیت همیشه چرخان، نفست داغ، تنت گرم، دعایت با من
روزهایت پی هم خوش باشد
.
.
.
از رادیو دست میکشم
موجی زیباتر از موهای تو نخواهم یافت!
.
.
.
چه نقاش ماهری است فکر و خیال
وقتی که دانه دانه موهایت را سفید می کند
.
.
.
میدونی محبت یعنی چی؟
م = من
ح = حالا
ب = به یاد
ت = توام
.
.
.
از کسی پرسیدن خلوت کجاست؟
گفت : جایی که من و تو نباشیم!
توجه کنید، جایی که من و تو نباشیم، ما باشیم
.
.
.
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند
.
.
.
روی یک طاقچه ی سنگی میون دو قاب رنگی،
بودن من و تو با هم داره تصویر قشنگی،
عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالی از غم،
حتی در مرگ تن من نمی گیره رنگ ماتم
.
.
.
گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده ی عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده
بتوانم به قله ی بلند سرزمین هستی برسم
و پرواز کنان نغمه سر دهم که من شیدای تو و عاشقانه دوستت دارم
.
.
.
کجایی ای رفیق نیمه راهم،
که من در چاه شب های سیاهم،
نمی بخشد کسی جز غم پنهانم،
نه تنها از تو نالم کز خدا هم
.
.
.
فقط او را صدا کردم نیامد،
تمام شب دعا کردم نیامد،
به من گفت باید با وفا بود،
به عهدش هم وفا کردم نیامد
.
.
.
آب و هوای چشمات چیزی مثل کویره
هرکس اسیرش بشه بدون شک میمیره
.
.
.
ای مهربانم،
ازین پس هر شب سراغت را از ماه می گیرم
و هر روز به خورشید می سپارمت تا مبادا به سایه ی غم گرفتار شوی