امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر طنز فردوسی در تهران

#1
به نام خداوند دهر افرین/حکیم جهاندار شهر افرین
خداوند تهران،خداوند ری/خداوند از شوش تا پارک وی
عطا بخش بازار پر ولوله/نگهدار میلاد در زلزله
گهی می کند برج پیزا چه کج/گهی می برد مترو سمت کرج
همه لطف او و همه قهر او/چرا شهر ما شهر هم شهر او
چه تجریش و دربند و چه انقلاب/چه تولید دارو چه سر آسیاب
مدد گیرم از او که با دوستان/بگویم دگرباره من داستان
................................................................................​.........
پریروز یا پس پریروز بود/که در ساعت شش ،سر صبح زود
چنین گفت فردوسی خوش تراش/ز بالای میدان به بانگی یواش(منظور مجسمه ی فردوسی است)
که افتادم از پا ندارم توان/چرا دود و دم می خورم بی امان؟؟؟؟
گرفتست بر پیکرم،دوده جا/ریه پر شده از دی اکسید ها
هوای پر از سرب سهم من است/مرا زندگی همچو جان کندن است
کجا بنده فردوسی طوسی ام؟؟؟/سیاهم اگر باز فردوسی ام
چه کس باز شوید سر و روی من؟؟؟/چه کس می کند پاک،گیسوی من؟؟؟
کجا رفت رستم یل نامدار؟؟؟/بگو باز آید که شد وقت کار
بگو ایستادم شدم همچو سنگ/شده رویم از دوده همچون پلنگ
چو الودگی باز وسعت گرفت/نفس تنگی ام باز شدت گرفت
به تهران شدم من همی ناتوان/ببین ماسک می خواهم ای پهلوان
بگو رستم ای دستگیر همه/ببین اکسیژن نیست...یعنی کمه
برای من ای یاور شهریار/تو کپسول اکسیژنی بپر بیار
................................................................................​.....
ز پایین پایش چنین گفت زال: /ابوالقاسم آقا تو دیگر ننال
چه میگویی از رستم بی رقیب؟؟؟/در این سال های عجیب و غریب
دگر نیست رستم یل نامدار/یورو می خرد می فروشد دلار
نه گرزش به جا و نه تیر و کمند/شده رخشش امسال شکل سمند
ندارد کسی دیگر از او هراس/به مردم نشان می دهد اسکناس
گرفتار سیخ است یا قلقلی/شده رستم زال آب منگلی
نه رستم دگر نیست فریاد رس/مگر اینکه(قیصر)شود دادرس
گذشته زمان یل باوفا/شده دوره پهلوان پنبه ها
در این شهر دیگر مجو قهرمان/نماندست دیگر ز تختی نشان
................................................................................​.....
شنید این سخن را چو دهقان طوس/کشید از درون آه و گفتا فسوس
بسی رنج بردم در این روزگار/مرا ای برادر به تهران چکار؟
من آزاده ای روستا زاده ام/که اینجا چنین گیر افتاده ام
مرا بین میدان نگه داشتند/ببین زیر پایم علف کاشتند
بگو باز سیمرغ محبوب من/رفیق شفیق و گل و خوب من
بیاید شبی ناگه از آسمان/برد جای دیگر مرا ناگهان
مرا از چنین غم نجاتم دهد/دگر باره آب حیاتم دهد
بگیرد چو سیمرغم از جایگاه/به تهران نیایم دگر هیچ گاه
یه خر بوست کنه بهتر از اینه که یه بوس خرت کنه



شعر طنز فردوسی در تهران  1
پاسخ
 سپاس شده توسط فازت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ، مهربان ترین دختر دنیا
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  کاریکاتور بازیگران+عمو پورنگ و عادل فردوسی پور
  یک داستان خنده دار در باغ وحش تهران(من خودم شاهد این ماجرا بودم )
  جذابيت هاي تهران طنز
  کشف گور دسته جمعی در تهران!! + عکس
  طنز خنده دار دخترای تهران
  عکس دختر ایرانی در مترو تهران
  طنز خنده دار چشمک زدن در تهران ممنوع
  دانستنی هایی در مورد تهران
  طنز فردوسی رپ میخواند
  چنان تولید کرده دود تهران

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان