امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان (حس مادری) به قلم خودم .....قشنگه ..غمگین،خنده دار،عشقولانه

#3
امروز با يکي از زبون نفهم ترين و گاو ترين استاد کلاس دارم بايد سر وقت برسم کلاس وگرنه ناکار ميشم 
بعد از شستن دست و صورتم فوري برگشتم تو اتاق نشستم پشت ميز آرايشم و شروع کردم آرايش کردن همه چيم گلبه هي بود يه مانتوي گلبه هي کفش گلبه هي شلوار مشکي شال گلبه هي 
خلاصه واسه خودم جيگر شده بودم اما جيگر با حجاب ! از اتاق رفتم بيرون خيلي خونسرد رفتم تو آشپزخونه گفتم:سلام عليکم 
مامان با خنده__سلام دخترم صبح بخير
بابا با خنده__سلام خانوم صبحتون خوش


اما هرچي منتظر شدم علي رضا حتي بهم سلامم نکرد مامان بابا هم از اين کارش تعجب کرده بودن نشستم سر ميز و شروع کردم خوردن وقتي خواستم پاشم برم علي رضا گفت:
__وايسا منم ميام باهم ميريم


جدي گفتم__من خودم ماشين دارم بچه ام نيستم بزرگترم دنبالم راه بي افته 
داد زد__بهت ميگم برو تو ماشين من ...منم الان ميام


بعد از خدافظي کردن از مامان بابا رفتمو سوار ماشين علي رضا شدم منتظر نشستم تا بلاخره آقا تشريف فرما شدن
نشست تو ماشين و محکم درو کوبيد داد زدم:
__چه مرگته از کله صبحي ؟
اخم غليظي کرد و گفت:
__خجالت نميکشي ؟


ابروهام خود به خود رفت بالا برگشتم نگاهش کردم و گفتم__براي چي بايد خجالت بکشم؟ اصلا از چي بايد خجالت بکشم؟


همون جور که گوشيه من تو دستش بود گفت:__مهمونيه قاطي ميري ميگي دوستام مهموني قاطي ميگيرن خوب مام ميگيريم پس راحت ميزاريم بري هر لباسي که دوست داري ميپوشي ولي اين عکس
چيه انداختي صفحه ي گوشيت؟


گوشيو ازدستش کشيدم نگاهي به صفحه اش انداختم اي خدا من از دست اين چي کار کنم
گفتم__بابا علي رضا دوست پسرم نيست که


علي رضا__اصلا من کاري به اونش ندارم دوست پسرم داشته باشي حق داري ولي تو اين عکس اين لباس دکلته کوتاه ...اين غش کردنت تو بغله اين پسره ؟


من__علي رضا اين ياسر ديگه نامزده پگاه دوستم خوب اينم يه هم کلاسيمه که خيلي باهم صميميم ولي الان نامزده پگاهه
علي رضا__آهان ببخشيد زود قضاوت کردم
من__خواهش ميکنم
علي رضا__الميرا؟!
من__جانم؟!


يه پوفي کشيد و گفت:__من مي خوام استادت رو ببينم يعني اگه بزاري مهمون باشم امروز تو کلاستون 
من__اوکي! هرچي تو بخوايي ولي چرا مي خوايي ببينيش ؟
علي رضا__مشتاق ديدارم آخه! از بس تو بهش فش ميدي نفرينش ميکني فوضوليم گل کرده


خنديدم و هيچي نگفتم نگاهم به ساعت افتاد اي داد بي داد رو به علي رضا گفتم:__واي علي رضا تورو خدا زود برو ديرم شد 


وقتي داشتيم به سمت در کلاس ميرفتيم نگاهي به ساعتم انداختم واي خدا8:15 من بايد 8 سر کلاس بودم چقدر بد شد ......بلاخره به در کلاس رسيديم در زدم درو باز کردم و رفتم تو سرمو انداختم پايين
پشت سرمم علي رضا اومد تو استاد از جاش بلند شد و به سمت ما اومد ماشاالله چقدر جذاب موهاي مشکي ابروهاي مشکي چشماي عسلي مايل به سبز قد بلند لباي قلوه ايي .....اوا خاک بر سرم
جلوم وايساد و گفت:__الميرا بازم يک ربع تاخير داشتي ........


چه صميمي شده اين .....سرمو بلند کردمو تا خواستم حرف بزنم علي رضا گفت:__ببخشيد با من اومد به خاطره همين يکم دير شد 
استادمونم يه پسر جوون خوشمل به به ! Dodgy




استاد سرشو بلند کردو به علي رضا نگاه کرد گفت:__حدس ميزنم شما برادرشون باشيد؟


علي رضا__بله درست حدس زديد و شمام فکر کنم استاد سختگير و فوقالعاده جذاب آقاي آروين مشتاق باشيد؟


آروين خنديد و گفت__بله ! 


چه عجب ما خنده ي اين الاغ جانم ديديم 
علي رضا__ميتونم امروز مهمون باشم
آروين__بله چرا که نه!


اوووووف بلاخره به خير گذشت با علي رضا رفتيم و بالاي کلاس نشستيم آخه نيمکتامون مثل نيمکت دبستاني ها ولي مثل سينما بود مام بالاي بالا نشستيم همه ي دخترا دو تا چشم داشتن 100 ديگه ام
قرض گرفته بودنو به علي رضا نگاه ميکردن


چيييييييييييييييييش پروو ها چشماتونو درويش کنيد:159:
ماه به این بزرگی هم گـــــــــــــــــــاهی میگیرد!!!



چه برسد به



Heart دل کوچک من Heart

نِویسَندِه رُمآن هآیِ:


دِلِ بی قَرآر،حِسِ مآدَری،فُرصَتی بَرآیِ زِندگی






پاسخ
 سپاس شده توسط love10 ، پری خانم ، mah.die ، حصین / ابلیس ، ariyana80 ، -samira- ، 83 pooneh ، هدیه 20 ، atrina81 ، *Aɴѕel* ، sogl ، •saba•


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان (حس مادری) به قلم خودم .....قشنگه ..غمگین،خنده دار،عشقولانه - maede khanoom - 06-09-2014، 12:55

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان