هنوزم اتاقت پر از خلوته هنوز وسعت دید تو پنجرست.....

[tavsa]

بـــــارالهــــــــــا ...

"زخـــــــــــــــم "ها .... "رحـــــــــــــــــــــــــــــــم" میخواهند ...

فقط این دو نقطه را بردار ....

تــــــــــو که خدایی . .





معلم موضوع انشا داد:

◄◄◄ وقتی بزرگ شدید می خواهید چه کاره شوید؟؟؟؟؟


و

"کودک سرطانی" نوشت:

من بزرگ نخواهم شد........






◄◄◄ بار خدایا!
با وجود مهربان و گرمت تار و پود فرسوده‌ی وجودم را از بین ببر. با وجود نورانی خویش پرده پرده‌ی تاریکی‌ام را نابود کن.

از تو می‌خواهم بر‌فراز دریای وجودت افکار شناور مرا به اهتزاز در‌آوری. از تو می‌خواهم در حجم تاریکی و هجوم غربت امشب، در سردی وجودم مرا حامی باشی.

یه حسی بهم میگه این معجزست که تو روی تختت تو آرامشی

…

تورو میکشه صد دفعه این عذاب تو این حسو بی واهمه میکشی

…

هنوزم اتاقت پر از خلوته هنوز وسعت دید تو پنجرست

…

نشستی رو این صندلی دلخوری آخه زیربارون واست خاطرست

میگی آیینه بی مو نشونش میده حالا که شکستی یلحظه بشین … برات آیینه روسری میخره حالا تو آیینه خودت رو ببین

…

برات آیینه روسری میخره حالا تو آیینه خودت رو ببین

…

میخوام پرشم از حال دلگیر تو باید از همین لحظه تنها بشم

…

شریکت بشم بسه این زندگی شاید با حظور تو معنا بشم

…

نجابت سکوتت امیدت داره صدامو به سمت خودت میبره

..

ترانمو هرکی شنیده ببین داره آیینه روسری میخره

حتما گوش کن

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.seamusic.ir/?p=5240

[saba 3]

خدایا در پناه خودت تمامی کودکان بیمار راشفابده

[^gĥàŻáĽ^]

فامیل ما هم سرطان گرفت ی هفته پیش فوت کرد

[tavsa]

خو مثلا چی؟
والا

هــــــــــه
یعنی اینکه اینا به دعا های امثال ما نیاز دارن تا فرصت زندگی دوباره رو داشته باشن که حسرت یه روز زندگی بی کپسول اکسیزن و سرم و قرص و نخورن

[mahru]

به امید روزی که هیچ کودک سرطانی رو کره خاکی نباشه

[Mïņ̃†êR]

منتقل شد ادبیات عاشقانه ها

[negin2000]

آهنگش خیلی قشنگ بود

[tavsa]

♥♥دعا برای مریضان♥♥


دختری شش ساله که مریضی سرطان داشت 

قبل از ورود به اتاق عمل


با چشمهای لرزان به پرستار گفت :


من بابام و مامانم پول ندارند...

میشه قبل از عمل بمیرم....

بیایید برای هر کودک سرطانی دعا کنیم....

[tavsa]

داداشی گفت:زودی یه آرزو کن. آبجی کوچولو چشاشو بست و آرزو کرد..
داداشی گفت:چپ یا راست کوچولو؟ آبجی کوچیکه گفت: ر ر راست تاتاجی جونم.. داداشی گفت:درسته.. درسته آرزوت برآورده میشه هوررررا...
بعد دستشو دراز کرد و از چشم چپ آجی کوچولو مژَشو برداشت..
آبجی کوچولو گفت:تو که از زیر چشم چپم برداشتی تاتاجی جون!
داداشی دست چپ و راستشو مرور کرد و گفت: خب اشکال نداره دستشو دراز کرد و یه مُژه دیگه از زیر چشم راست آجی برداشت..
دیدی؟؟؟ آرزوت میخواد برآورده شه دیدی؟؟ حالا چی آرزو کردی آجی کوچولو؟
آجی کوچولو گفت:آرزو کردم دیگه مژهام نریزه!
بعد سه تایی زدن زیر خنده.. آبجی کوچیکه و داداشی و پرستار بخش شیمی درمانی..... .




به امید روزی که بیمارا شفا یابند

[ساحره...]

خداشفاشون بده