امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تاریخچه ی کربلا

#1
Smile 
کربلا با نام های زیادی خوانده شده که به بیش از بیست اسم می رسد؛ که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم :

۱- کربلا، کلمه ای که اسم هیچ مکانی در شهرت و قداست به پایش نمی رسد و در تفسیر این کلمه چه حرف ها که گفته نشده است :

الف: بعضی معتقدند ریشه کربلا از کلمه ” کربله” گرفته شده و کربله یعنی به سستی گام برداشتن، یا سست شدن گام ها وعرب ها زمانی که بخواهند از بی حال و با کسالت راه رفتن کسی حکایت کنند، می گویند: جاد یمشی مکربلا، یعنی فلانی آمد درحالی که به سستی گام برمی داشت (موسوعه العتبات المقدسه، ج ۸، قسم کربلا، ص۹) تو گویی سرزمین کربلا چنان بوده است که هر کسی که به آن جا می رسید احساس خاصی برایش دست می داد و گام هایش سست می شد، چنان که کمیت قلم تا به ساحت مقدس کربلا می رسد می لنگد و خود را می بازد. در کتب مقاتل نیز داستان های زیادی نقل شده که هر یک از پیامبران گذشته که گذرش به کربلا می افتاد بی اختیار اندوهناک و غمگین می شد و به امت خویش خبر می داد که در این سرزمین حادثه ای بس بزرگ و بسیار غم بار رخ خواهد داد.

ب : کربلا، از کلمه ” کربال” گرفته شده و کربال یعنی غربال کردن و تمیز و پاک کردن، گفته می شود: کربلت الحنطه، یعنی گندم را غربال کردم و آن را از خاک و خاشاک پاک گردانیدم. به کربلا نیز به خاطر این کربلا گفته اند که زمینی خالی از ریگ وسنگ و بدون درخت یا گیاهان هرز و مزاحم، مثل این که کسی آن را پاک کرده و برای کشت آماده کرده باشد.(موسوعه العتبات المقدسه، ج ۸، قسم کربلا، ص۹) راستی که اسم با مسمایی است! کربلا یعنی غربال تاریخ، غربالی که همیشه و در طول تاریخ شریف را از ضعیف و مردان میدان را از رجزخوانان دروغین به خوبی جدا کرده و می کند؛ چنان که بیدل دهلوی می گوید :

کیست دراین انجمن، محرم عشق غیور

ما همه بی غیرتیم، آینه در کرب و بلاست

ج : کربلا، از دو واژه آشوری ” کرب” و “ایلا” ترکیب یافته است، یعنی حرام خدا و خانه خدایگان(مدینة الحسین، ص۱)

د : این کلمه در اصل فارسی بوده و از دو کلمه ” کار” و ” بالا” گرفته شده است یعنی کار آسمانی و ارزشمند، به عبارتی جایگاه نماز ونیایش(همان، ص۱)

ه : در اصل” کوربابل” بوده است، یعنی روستاهای شهر بابل(نهضةالحسین(ع)، ص۶۶)

و : توسط خود حضرت سید الشهدا و پدرش علی (علیهم السلام) و جدش رسول اکرم(ص)، کربلا به کرب و بلا، یعنی درد و بلا و امتحان و ابتلاء تفسیر شده است(مدینة الحسین، ص۱) ادباء و شعرای شیعه نیز همین تفسیر را برگزیده اند، که به عنوان نمونه یکی از شاعران شیعی سید اسماعیل حمیری از کربلا چنین یاد می کند:

کربلا یا دار کرب و بلا (دیوان السید الحمیری، ص۵۸)

و بزرگ اندیشمند شیعی، مرحوم سید شریف رضی چنین می گوید:

کربلا! لازلت کربلا و بلا

مالقی عندک آل المصطفی

کم علی تربک، لما صرعوا

من دم سال و من دمع جری(دیوان سید رضی، ج۱، ص۴۴)

ای کربلا تو همیشه انبوهی از اندوه و بلا را به یاد می آوری، به سبب آن چه که درخاک تو به آل پاک محمد مصطفی(ص) رسید. هنگامی که کشته شدند چه خون ها که ریخته شد و چه اشک ها که جاری شد.

۲- حایر؛ پس از کربلا، بیش از دیگر نام ها، حایز اهمیت بوده است و کربلا در کتاب های فقهی بیشتر با همین نام، عنوان می شود و فقها مسایل خاصی را که درخصوص حائر و احکام و حدود آن می باشد، در ذیل همین عنوان بحث و بررسی می کنند.

۳- حیر ، مخفف همان حایر است، حیر یا حائر یعنی جایی که آب در آن جا حیران می ماند و به دور خود می پیچد و گودال قتلگاه امام حسین(علیه السلام) در همین مکان مقدس واقع شده است و جسد انورش نیز در آن جا مدفون است.

۴- نواویس، دراصل و پیش ازاسلام نام گورستانی بود که مسیحیان مردگان خود را درآن جا دفن می کردند. جالب این که پیشوای شهیدان حضرت اباعبدالله امام حسین(علیه السلام) در ضمن یکی از خطبه های معروفش این کلمه را به کار برده است آن گاه که حضرتش از حریم جدش خارج شده بود و در ظاهر به سوی کوفه و در واقع رو به سوی ابدیت، می رفت که قیامت تاریخ را برپا کند و قیام عشق را قنوت جاودانه بخشد و هنگامی که از مدینه حرکت کرده بود تا هنگامه حماسه های همیشه جاوید و ماندگارش را بیافریند، چنین فرمود: خط الموت علی ولد ادم مخط القلاده علی جید الفتاه، و ما أولهنی إلی أسلافی اشتیاق یعقوب إلی یوسف و خیرلی مصرع أنا لافیه ، کأنی بأوصالی تتقطعها عسلان الفلوات ،بین النواویس و کربلاء… مرگ برای فرزندان آدم چه زیبا نوشته شده است؛ نوشتاری که در لطافت به نقشی می ماند که گردن بند، در گردن دخترکان جوان می کشد و من برای سرکشیدن جام جان بخش شهادت و به دیدار صالحان سلف همان قدر مشتاقم که یعقوب به دیدار پسرش یوسف، دست تقدیر الهی، برای من قتلگاهی برگزیده است که من به دیدارش خواهم شتافت، می بینم که به همین زودی ها گرگ های گرسنه ‌نواویس و کربلا مرا در محاصره انداخته و بندبند اعضای بدنم را ازهم جدا می کنند…(بلاغة الحسین(ع)، خطبه۲۳، ص۱۴۴، به نقل از لهوف سید بن طاووس)

۵- طف الفرات، کنارفرات.

۶- طف.

۷- شاطی الفرات، این هر سه اسم تقریبا به یک معنا است و طف به زمین هایی که مشرف به دریا باشند یا در لب رودخانه قرارداشته باشند، اطلاق می شود سرزمین کربلا را به خاطر چند چشمه ای که درآن بوده و کربلا را در کنار خویش گرفته بودند طف گفته اند. چشمه هایی مانند: قطقطانیه، رهیمه، عین الجمل و نهر علقم.(مدینة الحسین(ع)، ص۱۲)

نام های دیگری نیز ذکر شده است از جمله:

۸- نینوا، که از اسم های معروف و قدیمی کربلاست.

۹- موضع البلاء، یا موضع الابتلاء.

۱۰- محل الوفاء.

۱۱- غاضریه.

۱۲- ماریه.

۱۳- قصر بنی مقاتل.

۱۴- عقر بابل.

۱۵- عمورا.

۱۶- صفورا.

۱۷- نوائح، یعنی نا له ها و نوحه ها.

۱۸- شفاثا، که در عرف مردم “شثاثه” خوانده می شود.(بعضی”شفیه” نیز نقل کرده اند به نقل از کتاب تراث کربلاء ، ص۲۰)

۱۹- مدینة الحسین (علیه السلام).

۲۰- مشهد الحسین (علیه السلام) .

۲۱- بقعه مبارکه (تراث کربلا، ص۱۹)

و اسامی متعدد دیگر …

کربلا در یک نگاه

با وجود این که پیشینه تاریخی کربلا، بسیار قدیمی بوده و به دوران بابلیان می رسد ولی از آن جا که مدارک تاریخی، دراین باب ناچیز و اندک است، شناخت دقیقی را نمی توان نسبت به تاریخ کربلا پیش از اسلام به دست آورد.

عراق تا سال ۱۲ هجر ی قمری در زیر سلطه زمامداران ایران بود، تا این که از همان سال تا سال ۱۶ هجری به تدریج، تمام کشور عراق و در ضمن کربلا توسط خیل خروشان سربازان مسلمان گشوده شد و آزاد گشت، از آن میان جنگ قادسیه که درسال ۱۴ هجری اتفاق افتاد، معروف و مشهوراست.(مدینة الحسین علیه السلام، ص۷)

در حال حاضر، کربلا با فاصله ۱۰۵ کیلومتری در جنوب غربی بغداد واقع شده و مرکز استانی بنام استان کربلا خوانده می شود و شهرهای بزرگی را چون نجف اشرف و کوفه و عین التمر و… در خویش جای داده است.

استان کربلا از شمال و غرب به استان رمادی و از شرق به استان حله و از جنوب به استان دیوانیه متصل می گردد. مساحت استان کربلا به ۶۰۶۵ کیلومتر مربع می رسد و اکنون در شهر کربلا بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر زندگی می کنند.

شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در راه ستیز با ستمگران، بارگاه منور او را از اماکن عبادی و سیاسی در آورده است و در طول تاریخ، شیفتگان فراوانی را به خود جلب کرده است. ستمگران در برابر این بارگاه موضع های گونه گونی گرفته اند. اگر قدرت مقابله با مردم را داشتند به تخریب آن دست می زدند، وگرنه با دیده احترام به آن می نگریستند و حتی با کمک های مالی درخور توجه، خود را به مردم نزدیک می کردند، لذا بنای مرقد همواره دستخوش تغییر و تحول بوده است و بسیاری از تغییر و تحول ها در منابع تاریخی مضبوط است.
موسوعه امام حسین(ع) در موسسه فرهنگی دارالحدیث قم در حال تدوین است و پرونده ای به تاریخ بارگاه حضرت سیدالشهدا (ع) اختصاص یافته است. تکمیل پرونده ناتمام آن به این جانب واگذار شد. هنگام تحقیق، متوجه پاره ای لغزش ها در ثبت تاریخ بارگاه منور – به ویژه در آثار معاصران – شدم و مناسب دانستم آنها را در این مقاله گرد آورم.
همه کتاب هایی که در خصوص بارگاه مطهر به نگارش در آمده اند، به سهم خود ابهام هایی را زدوده اند و دارای ویژگی های ارزنده ای اند که نمی توان از آنها غفلت کرد و این جانب بهره های زیادی از آنها برده ام، هرچند در لابه لای مطالب سودمند، لغزش هایی یافت می شود که این نوشته در پی برطرف کردن آنهاست تا به کتاب های دیگر راه نیابند.
توجه: همه تاریخ ها در این مقاله به سال قمری است و در غیر این صورت، شمسی یا میلادی بودن آنها مشخص شده است.

بارگاه در قرن اول

نظر به این که ساختمان سازی در قرن اول بسیار آسان بوده، ساخت بنا بر قبر مطهر در این قرن کاملا امکان دارد، مخصوصا پس از مرگ یزید در سال ۶۴ و باز شدن فضای سیاسی به نفع اهل بیت (ع) و قدرت گرفتن امثال مختار و نیز رو آوردن مردم جهت زیارت. کمی امکانات ایاب و ذهاب و اقامت چند روزه در کنار مزار و نیز گرمی هوا حدس وجود بنا را بیشتر تقویت می کند.
در عین حال معاصران گزارش هایی از وجود بنا در قرن اول ذکر می کنند که هیچ مستند تاریخی ندارند و نمی توان آن را واقعه ای تاریخی دانست، از جمله این ادعاها عبارتند از:
الف) بنی اسد نخستین کسانی اند که بر قبر امام(ع) سقیفه ای احداث کردند.
ب) سال ۶۴ قبیله های بنی نضیر و بنی قینقاع اولین بار صندوقی برای قبر ساختند که توابین اطراف آن گرد آمدند.
ج) مختار عمارتی از گچ و آجر و با نظارت محمد بن ابراهیم بن مالک اشتر ساخت و مرقد دارای دو در شرقی و غربی بود.

جمعیت فراوان کنار قبر مطهر در قرن اول

در کتاب شهر حسین، صفحه ۱۶۴ و ۱۶۵ می خوانیم: (کامل الزیارات نقل کرده ابوحمزه ]ثمالی[ در آخر زمان بنی مروان از کوفه به قصد زیارت کربلا خارج گردید و از پاسبان شامی خود را پنهان می کرد تا آن که خود را در یک آبادی مخفی کرد. پس از نصف شب متوجه قبر حسین(ع) گردید و اتفاقا شب عرفه بود و جمع کثیری در اطراف قبر به نماز مشغول بودند. از بس که جماعت زیاد بود، هرچه می خواست خود را به قبر برساند و دعا کند ممکن نمی شد).
خبر فوق در صفحه ۲۲۱ کامل الزیارات آمده است. مراجعه به اصل خبر نشان می دهد که در نقل چند اشتباه رخ داده است:
۱- این خبر مربوط به حسین پسر دختر ابوحمزه ثمالی است نه خود ابوحمزه.
۲- حضور او در شب عرفه از خبر برداشت نمی شود.
۳- ترجمه و متن خبر در کامل الزیارات نشان می دهند که زائر با ترس فراوان از حکومت وقت به زیارت رفته است، پس چگونه می توان باور کرد که چنین جمعیتی در جوار قبر مطهر باشد.
۴- خبر در کامل الزیارات صراحت دارد که برای زائر مکاشفه ای پیش آمده و کسانی که بر گرد مزار تجمع کرده بودند ملائکه بودند نه انسان.

تخریب بارگاه

متوکل عباسی چند بار بارگاه سیدالشهدا(ع) را تخریب کرد. گفته شده که اولین تخریب او در سال ۲۳۲ صورت گرفت. هنگامی که متوکل خبر شد در شعبان این سال یکی از کنیزان آوازخوانش جهت زیارت به کربلا رفته است دستور داد که بارگاه را ویران کنند.۴ چنین نقلی از دو جهت ایراد دارد:
- در خبری که به زیارت رفتن کنیز اشاره دارد تنها ماه شعبان ذکر شده و سال آن از خبر استفاده نمی شود.
- متوکل در ذی حجه سال ۲۳۲ به حکومت رسید، پس تخریب بارگاه در شعبان همین سال نمی تواند باشد، از این رو برخی تخریب اول را سال ۲۳۳ دانسته اند. نصی وجود ندارد که اولین تخریب در این سال بوده، بلکه از خبر کنیز که در شعبان به زیارت رفته بود، استظهار کرده اند در اوایل حکومت متوکل تخریب صورت گرفته و آن را مطابق با سال ۲۳۳ دانسته اند.
به نظر می رسد اولین تخریب به سال ۲۳۶ باز می گردد که مورخان متعدد به آن تصریح کرده اند.
نویسنده شهر حسین (ص۲۰۶) سال ۲۳۳ را از قول ابوالفرج اصفهانی - صاحب مقاتل الطالبیین - نقل کرده که اشتباه است.

دفعات تخریب بارگاه از سوی متوکل

برخی نویسندگان نوشته اند متوکل چهار بار قبر مطهر را تخریب کرد.
از اخبار متون کهن چنین استفاده می شود که متوکل تنها دو بار و نهایت سه بار مرقد را خراب کرد، زیرا در اخبار از دو نفر به نام های ابراهیم دیزج و عمر بن فرج نام برده شده که به ویرانی حرم مامور بوده اند و نیز دو سال ۲۳۲ و ۲۳۷ را تاریخ این خرابی آورده اند.
استناد تخریب در سال ۲۳۷ خبر زیر است: ( فانفذ «المتوکل» قائدا من قواده و ضم الیه کتفا من الجند کثیرا لیشعب قبر الحسین(ع) و یمنع الناس من زیارته و الاجتماع الی قبره. فخرج القائد الی الطف و عمل بما امر و ذلک فی سنه سبع و ثلاثین و ماتین; متوکل عده زیادی از لشکریان را با یکی از فرماندهان فرستاد تا قبر حسین(ع) را خراب کنند و مردم را از زیارت و اجتماع در آن جا منع کنند. فرمانده به طف رفت و طبق دستور عمل کرد و آن در سال ۲۳۷ است).
در بعضی نسخه ها به جای (لیشعب قبر الحسین)، (لیشعث من قبر الحسین) است. در این صورت به معنای پراکندن مردم از قبر امام(ع) خواهد بود. علامه مجلسی عبارت دوم را از نسخه های مصحح نقل کرده است. بنابراین معلوم نیست متوکل در سال ۲۳۷ قبر را خراب کرده باشد.

استدلال ابوالفرج اصفهانی

گفته شده ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین دو استدلال آورده که تخریب اول متوکل در سال ۲۳۳ بوده است و یکی از مستندات او کتاب تسلیه المجالس است.
اولا ابوالفرج در مقاتل الطالبیین اصلا سخن از سال تخریب به میان نیاورده است، ثانیا ابوالفرج در قرن چهارم می زیسته و محمد بن ابی طالب نویسنده تسلیه المجالس در قرن دهم حیات داشته است.

ساخت بارگاه

از کتاب منتظم ابن جوزی نقل شده که محمد بن زید علوی (م ۲۸۳) در طول سیزده سال، همه ساله اموالی را برای علوی های مستحق در جوار مرقد امام علی(ع) و امام حسین(ع) می فرستاد و با این اموال، بنای گنبد سیدالشهدا(ع) به اتمام رسید و در کنار آن مسجدی بنا گردید و دیوار حائر ساخته شد.

زیارت ابوطاهر

در مدینه الحسین (سلسله ۲، ص۱۰۱) از کتاب منتظم ابن جوزی آمده است که ابوطاهر سلمان بن حسن جنابی - رهبر قرامطه در سال ۳۱۳ با کوفه جنگید و پس از پیروزی به زیارت بارگاه رفت.

بنای گسترده به دست عضدالدوله

در کتاب شهر حسین (ص۲۵۱) ذیل عنوان (بارگاه حسین(ع) و تعمیر پنجم از عضدالدوله به سال ۳۶۹) می خوانیم:
(بنا به نوشته ابن اثیر تاریخ نویس معروف، که عضدالدوله در باره مکه و مدینه خدمات مهمی انجام داد و مخصوصا آثار باعظمت او نسبت به حرم علی(ع) و در خصوص حرم مطهر سیدالشهدا طوفان کرده قبه حرم را تجدید نمود و چهار اطراف آن را ایجاد رواق نمود و در استحکام این بنا اهمیت فوق العاده به خرج داد و سپس در تزیینات قبه و رواق ها مبالغه نمود و ضریح را با چوب ساج که یک نوع چوب هندی است و پارچه های دیباج زینت داد).
ظاهر عبارت فوق این است که همه این مطالب در کامل ابن اثیر آمده است، اما در وقایع مربوط به سال ۳۶۹ چنین طوفانی از سوی عضدالدوله نیامده است. در کامل ابن اثیر (ج ۵، ص ۴۳۷) آمده است:
(فی هذه السنه شرع عضدالدوله فی عماره بغداد و کانت قد خربت بتوالی الفتن فیها و عمر مساجدها و اسواقها و ادر الاموال علی الائمه و الموذنین و العلما» و القرا» و الغربا» و الضعفا» الذین یاوون الی المساجد و الزم اصحاب الاملاک الخراب بعمارتها و جدد ما دثر من الانهار و اعاد حفرها و تسویتها و اطلق مکوس الحجاج و اصلح الطریق من العراق الی مکه - شرفها الله تعالی - و اطلق الصلات لاهل البیوتات و الشرف و الضعفا» المجاورین بمکه و المدینه و فعل مثل ذلک بمشهدی علی و الحسین - علیهما السلام - و سکن الناس من الفتن و اجری الجرابات علی الفقها» و المحدثین و).

سال زیارت عضدالدوله

از فرحه الغری نقل شده که عضدالدوله حاکم مقتدر آل بویه - مرقد سیدالشهدا(ع) را در سال ۳۷۰ زیارت کرده است، در حالی که در فرحه الغری می خوانیم:
(کانت زیاره عضدالدوله للمشهد الشریفین الطاهرین الغروی والحائری فی شهر جمادی الاولی فی سنه احدی و سبعین و ثلاثماه; زیارت عضدالدوله از بارگاه شریف و پاک امام علی(ع) و امام حسین(ع) در ماه جمادی الاولی سال ۳۷۱ بود).
در تاریخ جغرافیائی کربلای معلی نیز سال ۳۷۰ (ص۱۶۶ و۱۷۲) ضبط شده است.
علامه حلی در رساله الدلائل البرهانیه (جلد ۲، ص۸۶۹) سال ۳۷۱ را ضبط کرده است.

سال آتش سوزی در حرم مطهر

بنا به منابع تاریخی معتمد، حرم مطهر در سال ۴۰۷ آتش گرفت.۲۲ اما در کتاب تاریخ جغرافیائی کربلای معلی (ص۱۷۴) سال ۴۰۸ ضبط شده است.

سال غارت حرم حسینی

سال غارت حرم حسینی به دست مسترشد بالله را ۵۲۶ نوشته اند. در منابع تاریخی به سال آن تصریح نشده است، اما قرینه ای در خبر است که سال ۵۲۹ از آن استفاده می شود. ابن شهر آشوب می نویسد:
(اخذ المسترشد من مال الحائر و کربلا» و قال ان القبر لایحتاج الی الخزانه و انفق علی العسکر فلما خرج قتل هو و ابنه; ۲۴ مسترشد اموال حائر و کربلا را گرفت و گفت: قبر نیازی به خزانه ندارد. اموال را میان لشکریان تقسیم کرد و هنگام خروج، او و پسرش به قتل رسیدند).
با توجه به این که مسترشد در سال ۵۲۹ کشته شد ظاهرا قضیه غارت اموال به این سال برمی گردد.

سال زیارت ابن بطوطه

ابن بطوطه در گزارش سفر خود به کربلا چگونگی بنا را بیان کرده است. سال ورود او به کربلا را ۷۲۶ و ۷۲۷ نوشته اند. هیچ یک از این دو تاریخ درست نیست و مراجعه به سفرنامه نشان می دهد که او در سال ۷۲۸ به کربلا رسید.

زیارت شاه اسماعیل

گفته شده که شاه اسماعیل در سال ۹۲۰ به زیارت سیدالشهدا(ع) رفت و دستور داد صندوقی برای قبر بسازند و برای مرقد دوازده قندیل از طلای خالص وقف کرد و رواق ها را با فرش های قیمتی مفروش ساخت. بنا به گواهی آثار قرن دهم، زیارت شاه اسماعیل و دستور تقدیم این هدایا در سال ۹۱۴ است.
در تاریخ جغرافیائی کربلای معلی (صفحه ۱۱۲) نیز آمده است که در سال ۹۳۲ شاه اسماعیل دستور داد برای عتبات عالیات صندوقی بسازند. دستور مربوط به سال ۹۱۴ است و ممکن است در سال ۹۳۲ ساخت صندوق ها به پایان رسیده یا در این سال موفق به نصب شده باشند.

سال اقدامات گوهرشاه

گوهرشاه خانم - دختر سلطان حسین صفوی و همسر نادرشاه - اقداماتی در تعمیر و تزئین بارگاه مطهر انجام داد. سال آن را۱۱۳۵ و ۱۱۳۸ و ۱۱۵۳ نوشته اند. او در این راه بیست هزار نادری صرف کرد. نادرشاه سال ۱۱۴۸ به حکومت رسید، بنابر این او در سال های ۱۱۳۵ و ۱۱۳۸ حکومت نمی کرد که گوهرشاه بتواند (نادری) صرف کند و نیز در کتاب تاریخ کربلا و حائر الحسین آمده است که اقدامات عمرانی همسر نادرشاه پس از فتح هند بوده است. بنابراین سال ۱۱۵۳ درست است.

سازنده صندوق

بر قبر مطهر صندوقی ارزشمند بوده که در هجوم وهابی ها در سال ۱۲۱۶ آسیب دید. سازنده آن را شاه سلطان حسین و دخترش گوهرشاه خانم و شاه طهماسب دوم گفته اند.
گذشت که در تاریخ کمک های گوهرشاه خانم به بارگاه سال ۱۱۵۳ را ترجیح دادیم و بر صندوق سال ۱۱۳۳ به عنوان تاریخ ساخت نوشته شده است.
بنابر این ساخت آن در زمان شاه سلطان حسین (پایان حکومت ۱۱۳۵) است،اما دلیلی نیافتیم که او دستور ساخت را داده باشد، هرچند معمولا کارهای مهمی از این نوع به دست افراد توانمندی مانند شاهان و درباریان صورت می گرفته است.

سال ساخت صندوق

سال ساخت صندوق را ۱۱۳۳، ۱۱۳۵، ۱۱۳۸ و ۱۱۵۳ گفته اند. هردو تاریخ ۱۱۳۳ و ۱۱۳۸ در کتاب مدینه الحسین آمده و هردو جا ادعا شده که بر صندوق این تاریخ ها نوشته شده است. تاریخ درست ۱۱۳۳ است، زیرا این تاریخ بر صندوق نوشته شده و تصویر آن در کتاب بغیه النبلا»(ص۱۶۸) چاپ شده است.

سال زیارت نادرشاه

مسلما نادرشاه از بارگاه منور زیارت کرد. در مورد تاریخ آن، سال های ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶ گفته اند. سال ۱۱۵۶ ترجیح دارد، زیرا این تاریخ در کتاب دوحه الوزرا» (تالیف رسول کرکوکلی - م ۱۲۴۰، ص۵۱) آمده است.

سال طلاکاری آقامحمدخان قاجار

آقامحمدخان گنبد منور را طلاکاری کرد. سال آن را مختلف گفته اند: ۱۲۰۵، ۱۲۰۶، ۱۲۰۷، ۱۲۱۱.
برخی گفته اند: سال ۱۲۰۶ دستور طلاکاری را صادر کرد و در سال ۱۲۱۱ به پایان رسید. از میان تاریخ های فوق، سال ۱۲۰۵ ترجیح دارد، زیرا این تاریخ در کتاب تاریخ محمدی آمده که تالیف آن در سال ۱۲۱۱ پایان یافته است.
در خور ذکر است که در این کتاب ماده تاریخ آن از قول سلیمان صباحی کاشانی چنین آمده است: (در گنبد حسین علی زیب جست زر) اما عددی که از این مصرع به دست می آید ۱۲۰۷ است. در برخی منابع ماده تاریخ به صورت (در گنبد حسین علی زیب یافت زر) نوشته شده۵۰ که عدد ۱۲۳۵ استخراج می شود که مسلما اشتباه است.
طلاکاری فتحعلی شاه

فتحعلی شاه را از افرادی دانسته اند که گنبد را طلا گرفت و سال آن را ۱۲۳۲ دانسته اند و نیز گفته شده که در سال ۱۲۲۷ دستور داد پس از تجدید بنای گنبد، طلا را تعویض کنند. همچنین گفته اند: پس از آن که آقامحمدخان گنبد را تذهیب کرد، طلاهای او به مرور سیاه شدند; اهالی کربلا طی نامه ای به فتحعلی شاه، خواستار تجدید تذهیب شدند، شاه هم دستور تجدید طلاها را صادر کرد و طلاهای پیشین را در گنبدهای کاظمین(ع) به کار بردند.
به نظر می رسد تذهیب گنبد به فرمان فتحعلی شاه از اساس نادرست است، زیرا:
اولا این امر به معنای سیاه شدن طلاهای آقامحمدخان پس از ۲۷ سال است، در حالی که طلا به این سرعت سیاه نمی شود و در ناسخ التواریخ طلاهای آقامحمدخان موصوف به (ناب) شده اند.
ثانیا سپهر از نویسندگان دربار قاجار است و اگر از سوی فتحعلی شاه چنین اقدامی صورت می گرفت در ناسخ التواریخ ضبط می کرد، چنان که طلاکاری گنبد حضرت معصومه(س) را گزارش کرده است.
ثالثا به کار بردن طلای سیاه شده در بارگاه کاظمین(ع) نوعی توهین به آن دو امام بزرگوار است و اگر بگوییم خشت ها دوباره روکش شدند و طلای آنها نو شد، در این صورت لزومی نداشت آنها را به جای دیگر ببرند.
رابعا ناصرالدین شاه در سال ۱۲۸۷ به کربلا سفر کرد و در سفرنامه اش یادآور شده که طلای موجود در گنبد از اقدامات آقامحمدخان است، اگر فتحعلی شاه تذهیب کرده بود وی خبر داشت و چنین نمی نوشت.
خامسا ادیب الملک در سال ۱۲۷۲ به کربلا سفر کرد و در سفرنامه اش طلای موجود در گنبد را از آن آقامحمدخان ضبط کرده است.
احتمالا فتحعلی شاه طلای گنبد را تعمیر کرده یا قسمت اندکی از آن را که باقی مانده بود، تکمیل کرد.

تعمیر بارگاه با نظارت شهرستانی

گفته شده که با نظارت سید محمد مهدی شهرستانی در سال ۱۲۵۹ بارگاه مطهر تعمیر شد. درست است که شهرستانی تعمیرات درخور توجهی در بارگاه انجام داد، اما وی در سال ۱۲۱۶ از دنیا رفت; پس در تاریخ مذکور اشتباهی رخ داده است.

سال مهاجرت شیخ عبدالحسین تهرانی

سال مهاجرت شیخ عبدالحسین تهرانی ملقب به شیخ العراقین از تهران و سکونت در کربلا جهت تعمیر و آبادانی عتبات عالیات را مختلف ضبط کرده اند: ۱۲۷۰، ۱۲۷۴، ۱۲۷۶، ۱۲۸۰ و ۱۲۸۳.
دو تاریخ اخیر مسلما اشتباه است، زیرا شیخ عبدالحسین اقدامات گسترده ای از جمله طلاکاری گنبد عسکریین را انجام داد. با توجه به درگذشت او در سال ۱۲۸۶ عادتا نمی تواند این امور در حدود شش سال انجام شده باشد. ظاهرا سال ۱۲۸۳ تاریخ توسعه صحن از طرف غرب و بنای ایوان بزرگ طرف قبله است که با ورود او به کربلا اشتباه شده. از سوی دیگر سید شفیع جاپلقی(م ۱۲۸۰) تدوین کتاب الروضه البهیه را سال ۱۲۷۸ به پایان رسانده و در خاتمه آن نوشته است که اکنون شیخ عبدالحسین مشغول تعمیر بارگاه سیدالشهدا(ع) است.
از میان سه تاریخ نخست ظاهرا سال ۱۲۷۰ درست است، زیرا از جمله اقدامات او طلاکاری قسمتی از گنبد سیدالشهدا(ع) یا تعمیر طلاکاری آن است و تاریخ آن در پایین گنبد سال ۱۲۷۳ است و نیز در ناسخ التواریخ در ثبت وقایع سال ۱۲۷۲ و ۱۲۷۳ آمده که پیش از این شیخ عبدالحسین جهت تعمیر و توسعه عتبات عالیات به کربلا رفته است.
یکی از ناقلان سال ۱۲۷۰ شیخ آقابزرگ تهرانی است و شیخ عبدالحسین استاد او محدث نوری است و به خبر او بیشتر می توان اعتماد کرد.

منبع مالی شیخ عبدالحسین تهرانی

در کتاب های مربوط به تاریخ بارگاه امام حسین(ع) تامین هزینه اقدامات گسترده شیخ عبدالحسین را تنها از سوی ناصرالدین شاه دانسته اند یا عباراتشان به گونه ای است که این امر از آن استفاده می شود، در حالی که شیخ آقابزرگ تهرانی یادآور شده است که شیخ عبدالحسین وصی امیرکبیر بود و ثلث ترکه او در اختیار شیخ عبدالحسین قرار داشت. شیخ عبدالحسین در برابر ناصرالدین شاه ایستادگی می کرد و تخلفاتش را گوشزد می کرد. ناصرالدین شاه برای خلاص شدن از دست او به وی پیشنهاد کرد که این اموال را در راه گسترش عتبات هزینه کند و بودجه اصلی او ثلث ترکه امیر کبیر بود، هر چند شاه نیز کمک های مالی در این راه کرد و مقدار آن را پانزده هزار و بیست هزار تومان زر مسکوک نوشته اند.

تجدید بنای حجره های صحن

سیف الدوله در سال ۱۲۸۰ به کربلا سفر کرد و در سفرنامه خود می نویسد: (شیخ عبدالحسین تهرانی از جانب ناصرالدین شاه مامور شد حجرات صحن مطهر را دوباره ساختند، داخل حرم را تعمیر کردند).
اما ناصرالدین شاه که در سال ۱۲۸۷ به کربلا سفر کرد، سخن از تعمیر حجره ها می کند نه تجدید بنا، وی می نویسد: ( بعد رفتم دور حجرات صحن را گشتم; شیخ عبدالحسین مرحوم با پول ما تعمیر کرده است).

تجدید گنبد به دستور ناصرالدین شاه

برخی منابع تجدید بنای گنبد را به ناصرالدین شاه نسبت داده اند و سال آن را ۱۲۷۳ ذکر کرده اند.
ناصرالدین شاه سال ۱۲۸۷ به کربلا رفت و در سفرنامه اش نوشته است که بنای گنبد از آثار آقامحمدخان قاجار است. ۷۸ اگر وی گنبد را از نو بنا کرده بود چنین نمی نوشت.

طلاکاری گنبد توسط ناصرالدین شاه

برخی به ناصرالدین شاه نسبت داده اند که گنبد را از نو طلاکاری کرد۷۹ و سال آن را ۱۲۷۶ نوشته اند. چنین نقلی اشتباه به نظر می رسد، زیرا:
اولا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در سال ۱۳۰۶ به مناسبت چهلمین سال پادشاهی ناصرالدین شاه کتاب الماثر والا ثار را نوشت و در باب هفتم اقدامات عمرانی شاه را نگاشت. در این باب از طلاکاری ایوان بارگاه امام رضا(ع) و ایوان های کاظمین(ع) سخن رفته است، اما اشاره ای به طلاکاری گنبد سیدالشهدا(ع) به دستور شاه نشده است.
ثانیا ناصرالدین شاه در سال ۱۲۸۷ به کربلا سفر کرد و در سفرنامه اش نگاشته است که طلای موجود در گنبد از آثار آقامحمدخان قاجار است. ظاهرا نقل درست آن است که وی تنها بخشی از گنبد را طلا گرفت.

سال درگذشت شیخ عبدالحسین

در کتاب تاریخ جغرافیائی کربلای معلی (صفحه های ۱۳۱ و ۱۴۹) سال فوت شیخ عبدالحسین تهرانی ۱۲۸۲ نوشته شده که مسلما اشتباه است و بر اساس نقل های متعدد به سال ۱۲۸۶ درگذشت. او در سال ۱۲۸۳ صحن مطهر را گسترش داد.

سال زیارت ناصرالدین شاه

در کتاب تاریخ کربلا و حائر الحسین (ص۲۵۸) سال زیارت ناصرالدین شاه ۱۲۸۸ نوشته شده، در حالی که این تاریخ مسلما اشتباه است و خود او در سفرنامه اش سال سفر را ۱۲۸۷ ضبط کرده است.
تاریخ فوق در تاریخ کربلا و حائر الحسین اشتباه چاپی نیست، زیرا در آن آمده است که شیخ عبدالحسین تهرانی در سال ۱۲۸۶ دو سال قبل از سفر ناصرالدین شاه درگذشت.
نویسنده کتاب شهر حسین (ص۴۰۸) با استناد به کتاب تاریخ کربلا و حائر الحسین سفر ناصرالدین شاه را در سال ۱۲۸۸ دانسته است.
تاریخ این سفر در کتاب عراق از دیدگاه سیاحان و جهانگردان (جلد ۲، صفحه ۱۵۷۱ و در جلد ۳، صفحه ۲۲۴۱) نیز به اشتباه سال ۱۲۷۸ ضبط شده است.
این تاریخ نیز اشتباه چاپی نیست، زیرا در این کتاب، سفرنامه ها به ترتیب سال است و در هر دو جا سفرنامه ناصرالدین شاه پیش از سفرنامه سیف الدوله است که مربوط به سال ۱۲۸۰ می باشد.
شاهد اشتباه بودن این تاریخ این است که ناصرالدین شاه در سفرنامه اش از محل دفن شیخ عبدالحسین تهرانی۸۷ و ملاآقای دربندی۸۸ سخن می گوید در حالی که آن دو در سال ۱۲۸۶ از دنیا رفته اند.

طلاکاری گنبد

در کتاب تاریخ جغرافیائی کربلای معلی (ص۱۳۰) و شهر حسین (ص۳۴۶) آمده است که سال ۱۲۹۹ طلاهای گنبد زنگ زد و به دستور فتحعلی شاه طلاهای گنبد تعویض شد. اولا گذشت که فتحعلی شاه طلاهای گنبد را تعویض نکرد، ثانیا او سال ۱۲۵۰ درگذشت. ظاهرا این اشتباه از تاریخ جغرافیائی کربلای معلی به شهر حسین راه یافته است.

طلاکاری مناره ها

گفته شده تاجری به نام عبدالجبار در سال ۱۳۰۹ به کربلا رفت و نصف بالایی مناره شرقی و همه مناره غربی را طلا گرفت. سپس شخصی هندی وجوهی را پرداخت تا نیمه باقی مانده از مناره شرقی طلاکاری شود. همچنین گفته شده سید طاهر سیف الدین هندی در سال ۱۳۶۰ دو مناره را از سطح بام تا بالا طلاکاری کرد.
ظاهر عبارات فوق این است که مناره ها تا سال ۱۳۰۹ یا ۱۳۶۰ تذهیب نشده بود، در حالی که ناصرالدین شاه سال ۱۲۸۷ به کربلا رفت و در سفرنامه اش چنین نوشته است:
(طلای مناره ها که از نصف به بالاست از زن خاقان مرحوم (فتحعلی شاه) از دختر مصطفی خان عمو «است»).
پیش از ناصرالدین شاه، ادیب الملک و سیف الدوله به ترتیب در سال های ۱۲۷۳ و ۱۲۸۰ به کربلا رفتند و در سفرنامه های خود از طلا بودن مناره ها خبر داده اند. بعید نیست عبدالجبار تنها نیمه پایین مناره غربی را تذهیب کرده و نیمه پایین مناره شرقی را شخص هندی تذهیب کرده باشد.

سال تخریب مناره العبد

مناره العبد از آثار باستانی باشکوه بود که تاریخ بنای آن را سال ۷۶۷ نوشته اند.
در قرن چهاردهم به دستور وزیر اوقاف عراق تخریب شد و علت واقعی آن به درستی معلوم نیست. در کتاب تاریخ العراق بین الاحتلالین (ج۴، ص۱۱۶) سال تخریب آن ۱۳۵۶ ضبط شده که اشتباه است. در این سال، سلطان طاهر سیف الدین هندی مناره غربی بارگاه را که مایل شده بود تخریب کرد و از نو بنا کرد. در تراث کربلا (ص۵۶) سال ۱۳۵۷ ضبط شده که این نیز اشتباه است. تاریخ تخریب منارهالعبد سال ۱۳۵۴ است و ماده تاریخ های متعدد برای آن گفته اند.

تجدید گنبد در سال ۱۳۷۱

در کتاب تاریخ مرقد الحسین و العباس (صفحه ۹۱) آمده است که در سال ۱۳۷۱ گنبد تجدید بنا شد. اگر چنین اتفاق مهمی افتاده بود در کتاب های متعدد دیگر که نویسندگان آنها در آن عصر می زیسته اند درج می شد، حال آن که چنین نیست.
منبع: نشریه آینه پژوهش

نبرد کربلا جنگی بود که در دهم محرم ۶۱ هجری قمری (۲۰ مهر ۵۹ خورشیدی[۲])) اتفاق افتاد. روز نبرد به عاشورا معروف است. این نبرد میان سپاه حسین بن علی و سپاه یزید بن معاویه در نزدیکی محلی به‌ نام کربلا در گرفت.

حسین بن علی روز دوم محرم به کربلا رسید و روز سوم عمر بن سعد با ۴۰۰۰ نفر در کربلا اردو زد. در روز هفتم محرم آب را بر حسین بن علی و همراهانش بستند و در نهم محرم، شمر با ۴۰۰۰ نفر و نامه‌ای از طرف عبیدالله بن زیاد وارد کربلا شد، او در این نامه به عمر بن سعد دستور داده بود با حسین بن علی بجنگند و او را بکشد و اگر این‌ کار از دست او برنمی‌آید، فرماندهی را به شمر واگذارد.

روز دهم محرم سپاهیان حسین بن علی و عمر سعد در مقابل هم قرار گرفتند. به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده[۳] و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده[۴] بود. در مقابل او سپاه عمر بن سعد با حدود ۳۰۰۰۰ نفر قرار داشت.[۵] جنگ آغاز شد و حسین و یارانش کشته شدند. پس از جان‌ باختن حسین، سپاه عمر بن سعد سر ۷۲ تن از لشکریان حسین به علاوه سر علی اضغر فرزند ۶ ماهه او را جدا کرده و بر بالای نیزه‌ها گذاشتند و بر اجساد کشته شدگان اسب تاختند.[۶]

خیمه‌ها تاراج و در نهایت آتش زده شد، ساربان شترهای کاروان حسین بن علی به‌نام بجدل بن سلیم برای بدست‌آوردن انگشتر حسین بن علی، انگشت وی را برید تا انگشتر را بدست آورد و در نهایت سپاه عمر بن سعد اجساد کشته‌شدگان کربلا را در بیابان رها کرد و این اجساد پس از سه روز توسط قوم بنی‌اسد دفن شدند.[۷]

هر چند به لحاظ نظامی ابعاد این نبرد بزرگ نبوده‌است اما اثر اعتقادی و سیاسی بزرگی داشته‌است. از یک سو سبب تضعیف مشروعت سیاسی حکومت بنی امیه شده‌است. به طوری که پس از آن قیام‌های فراوانی با شعار خونخواهی حسین بر ضد آن حکومت رخ داد و در نهایت منجر به سقوط آن شد. از سوی دیگر نقشی چشمگیر بر هویت اجتماعی و اعتقادی شیعیان طی سده‌های بعد تا به امروز داشته‌است.

حسین بن علی هنگام زمام‌داری پدرش، او را در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری قمری هنگام کشته‌شدن برادرش حسن بن علی، معاویه حدود ۱۰ سال به‌عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، طبق بند دوم صلح‌نامه معاویه نمی‌بایست برای خود جانشینی انتخاب کند.[۸]

به روایت سلیم پسر قیس یک سال پیش از مرگ معاویه در حج سال ۵۹ هجری قمری حسین بنی هاشم، دویست نفر از اصحاب پیامبر و پانصد نفر از تابعان را در مِنی در خیمه خود گرد آورد. احادیث پیامبر مشتمل بر نصب علی به خلافت در غدیر خم و شأن و جایگاه اهل بیت را به یادشان آورد و آنان بر آن اقرار کردند و نیز از معاویه و ستمش انتقاد کرد. سپس با آنان پیمان بست که این مطالب را به خاندان و قبایل خود برسانند. [۹]

معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ هجری قمری مرد و پسرش یزید را به جانشینی برگزید. حسین بن علی از همان نخست بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه‌ای به حاکم ولید پسر عتبه حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین بن علی، عبدالله پسر عمر و عبدالله پسر زبیر برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر به بیعت نشدند آنها را بکشد. حاکم مدینه در اجرای فرمان سستی کرد و یزید عمرو پسر سعید پسر عاص را به جایش گماشت.[۱۰] حسین که حاضر به بیعت با یزید نبود با خانواده خود شب بیست و هشت رجب از مدینه به مکه رفتند.

در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده‌بودند نامه‌های زیادی برای حسین بن علی نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین بن علی نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از سوی یزید به حکومت کوفه گمارده شده‌بود و مردم کوفه را تهدید کرده‌بود، مسلم را تنها گذاشتند.[نیازمند منبع] عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و کشت. حسین با خانواده و یاران خود به‌سمت کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان‌شکنی مردم کوفه و کشته‌شدن مسلم را آوردند.

عبیداللّه که بر اوضاع کوفه مسلط شده‌بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیرکردن حسین بن علی و همراهانش فرستاد و سپس عمر بن سعد را با ۳۰٬۰۰۰ نفر[نیازمند منبع] به کربلا فرستاد. این امر موجب شد تا شمار زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند و تنها نزدیک‌ به ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده‌بود که اگر حسین بن علی را بکشد، او را فرمانده ری خواهد کرد؛ اما پس از این ماجرا این کار را نکرد.

سپاه یزید

تعداد سپاهیانی که ابن زیاد برای جنگ با حسین گسیل کرد در منابع مختلف گزارش شده‌است. این تعداد دست کم ۴۰۰۰ نفر و در برخی گزارش‌ها تا ۸۰۰۰۰ نفر برآورد است. اما مشهورترین تخمین حدود ۳۰۰۰۰ نفر است. طبق تحقیق سیدمجید پورطباطبایی[۱۱] ترکیب سپاه به شرح ذیل بوده‌است:

۱ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی عمر بن سعد

۲ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی شمر بن ذی الجوشن

۳ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حربن یزید ریاحی

۴ـ ۲٬۰۰۰ نفر به فرماندهی یزید بن رکاب کلبی

۵ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حصین بن نمیر تمیمی

۶ـ ۳٬۰۰۰ نفر به فرماندهی مغایر بن رهینه مازنی

۷ـ ۲٬۰۰۰ نفر به فرماندهی نصر بن حرشه

۸ـ ۳٬۰۰۰ نفر به فرماندهی کعب بن طلعه

۹ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی شبث بن ربعی

۱۰ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی حجّار بن ابجر

۱۱ـ ۴٬۰۰۰ نفر به فرماندهی عمر و بن حجاج زبیدی

۱۲ـ ۱٬۰۰۰ نفر به فرماندهی یزید بن الحرث بن رویم

۱۳ـ ۵۰۰ تیراندازان همراه حصین

۱۴ـ ۵۰۰ نفر به فرماندهی عزرة بن قیس

جمع کل: ۳۱٬۰۰۰ نفر



سپاه حسین بن علی

نوشتار اصلی: فهرست کشته‌شدگان واقعه کربلا

به روایت ابومخنف تعداد سپاه حسین ۳۲ سواره نظام و ۴۰ پیاده[۱۲] و به روایت محمد باقر چهل و پنج سوار و صد نفر پیاده[۱۳] بود.

حسین زهیر بن قین را به فرماندهی جناح راست و حبیب بن مظاهر را به فرماندهی جناح چپ گماشت. میانه سپاه را نیز به برادرش عباس سپرد.

روز نبرد

بنا بر نقل سید بن طاووس، در کتاب لهوف، صبح عاشورا ابتدا حسین بریر پسر خضیر از زاهدان نامدار کوفه را جهت موعظه جانب لشکر عمر سعد فرستاد، ولی آنان اعتنا نکردند. سپس خود به نزد آنان رفت تا اتمام حجت کند. او گفت مرا بین دو چیز مخیر کرده اند. یا بجنگم و یا ذلت پذیرم و با یزید بیعت کنم، ولی ذلت از ما دور است. لذا با شما می جنگم. [۱۴]

سپس سپاه عمر سعد جنگ را آغاز کرد. این حمله با تیراندازی عمر سعد به طرف اردوگاه حسین بن علی ‏آغاز شد.[۱۵] شمر هم به نیروهای خود دستور داد که حمله‌ای ‏گروهی بکنند و سپاه حسین‏ را نابود کنند. همه گردان‌های سپاه کوفه در این حمله شرکت داشتند. یاران حسین هم در مقابل این هجوم تلاش کردند که از خود دفاع کنند[نیازمند منبع] و نیمی از یاران‏ او (غیر از بنی هاشم) در این حمله نخست کشته شدند. شمار کشته‌شدگان این حمله را ۴۱ تن گفته‌اند. شماری از آنان (غیر از ۱۰ نفر از غلامان حسین و دودمانش و ۲ تن از غلامان علی‏)، عبارت‌اند از:

نعیم بن عجلان، عمران بن کعب، حنظله، قاسط، کنانه، عمرو بن مشیعه، ضرغامه، عامربن مسلم، سیف بن مالک، عبدالرحمان درجی، مجمع عائذی، حباب بن حارث، عمرو جندعی، حلاس بن عمرو، سوار بن ابی عمیر، عمار بن ابی سلامه، نعمان بن عمر، زاهر بن‌عمر، جبلة بن علی، مسعود بن حجاج، عبدالله بن عروه، زهیر بن سلیم، عبدالله و عبیدالله ‏پسران زید بصری.

جنگ گروهی و تن به تن تا نماز ظهر ادامه یافت. هنگام نماز حسین به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی دستور داد با نیمی از یاران در مقابل او صف بکشند تا بتواند به نماز بایستد. دشمن در هنگام نماز آنها را تیرباران کرد. سعید بدن خود را سپر قرار داد و به شهادت رسید. [۱۶]

صبح روز دهم محرم، حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را آماده کرد. سمت چپ سپاه را به حبیب بن مظاهر، سمت راست را به زهیر بن قین و قلب را به عباس سپرد. وی همچنین دستور داد که دور تا دور خیمه‌ها، هیزم جمع آوری کنند و هیزمها را آتش بزنند. خود نیز به خیمه‌ای که قبلا آماده کرده بود رفت و خود را معطر به مشک نمود و صورتش را اصلاح کرد. سپس در حالی که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت، مناجاتی زیبا با خداوند نموده و با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد کرد. به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و جایگاه خانواده اش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا کشتن وی، امری مشروع است؟ سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی خواسته بودند تا پیششان بیاید، سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تامین باشد. اما دوباره به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد. حسین در پاسخ گفت که هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمی‌کند. حسین از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکه جنگ فرار نخواهد کرد.[۱۷]حر بن یزید بن ریاحی تحت تاثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را به خاطر خیانت به حسین سرزنش کرد که البته تاثیری بر روی آنان به وجود نیامد و سر انجام حر در میدان نبرد کشته شد. حسین به اتکای یارانش تا موقعی که تمامی یارانش کشته نشده بودند، وارد جنگ نشد و نمی جنگید.[۱۸]

زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند. اما آنها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند و شروع به تیراندازی نمودند. جنگ شروع شد. بال راست سپاه کوفه به فرماندهی عمرو بن حجاج حمله برد اما با مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست. عمرو دستور داد که لشکرش تن به نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیر اندازی کنند. بال راست سپاه کوفه به رهبری شمر بن ذی الجوشن حمله و محاصره‌ای بی نتیجه انجام داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیاده نظام و کمانداران را به کمک وی بفرستد. شبث بن ربیع که قبلا از حامیان علی بود، حال در لشکر کوفه و تحت امر پیاده نظام ابن زیاد بود. وقتی به وی فرمان حمله داده شد، آشکارا گفت که هیچ میلی به انجام این کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار این کار را انجام دادند. سواران لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود مجبور به پیاده جنگیدن شدند. حسین و هاشمیان تنها از جلو می‌توانستند پیش روی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت خیمه‌های حسین رفته تا آنها را خلع سلاح کنند. اما برخی از حامیان حسین که در خیمه‌ها خوابیده بودند با آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند. ابن سعد دستور داد که خیمه‌ها را آتش بزنند. قبلا حسین دستور داده بود که دور تا دور خیمه‌ها آتش زده شود تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود. شمر به سمت خیمه‌های زنان حسین پیش روی نمود و می‌خواست خیمه‌ها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف گردید.[۱۷] در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمه های حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیش روی سپاهیان ابن زیاد گردید.[۱۸]

در ظهر، حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت نماز خوف به جا آوردند. بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند. سربازان حسین پیش رویش کشته می‌شدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان برای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید. اولین هاشمی ای که کشته شد علی اکبر پسر حسین بود. سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند. قاسم جوان و زیبا بود و به شدت زخمی شده و از عمویش حسین درخواست یاری کرد. حسین خشمگینانه برجست و با شمشیرش ضارب قاسم را ضربتی زد. آن شخص زیر سم اسبهای سپاهیان ابن زیاد افتاده و لگد مال شد. وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسبها کنار رفت، حسین پدیدار شد در حالی که بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت می‌فرستاد. حسین جسم بی جان قاسم را به خیمه‌هایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.[۱۷]

جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامده‌است. تنها به این اشاره شده که حسین که تشنگی بر وی غالب گردیده بود، از عباس خواست تا به فرات رفته و آب بیاورد. عباس با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو گردید و از خداوند درخواست کرد که لشکریان ابن زیاد را که مانع از رساندن آب به وی می‌شوند را از تشنگی بمیراند و دعایش مستجاب گردید. عباس از ناحیه دهان و فک ضربت خورد. او خونی که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد و به آسمان پاشید و به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر حسین فرود آمده بود، شکایت کرد. باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجود داشته باشد که شیخ مفید به آنها اشاره کرده و می‌گوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیش روی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره گردیده و شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مزارش در آنجا است کشته شد.[۱۷]

در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی جرات نمی‌کرد به سوی حسین دست دراز کند. تا اینکه مالک بن نسیر کندی ضربتی به سر حسین زد و کلاه‌خودش از خون سرش پر گردید. حسین کلاه خودش را عوض نموده و سرش را با عمامه بست. مرد کندی کلاه دریده را غارت نمود. اما این سودی به حالش نکرد. چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی می‌کرد. بخش حزن انگیز دیگر این لحظات، کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر زانوانش قرار داده بود. بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود. تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و بر زمین ریخت و خشم خدا را از قوم پیرو شیطان خواستار گردید.[۱۷]

شمر با سپاهی به سمت حسین رفت، اما جرات ننمود به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت. حسین آماده جنگ شد. باید توجه داشت که حسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمی‌توانست مداوم بجنگد. پسری خود را سر راه حسین قرار داد و هر چه حسین و زینب به وی می‌گفتند که به خیمه‌ها برگردد، گوش نمی‌کرد. عاقبت دست این پسر بر اثر ضربت شمشیر قطع شد و حسین به وی وعدهٔ دیدار پدرانش را در بهشت می‌داد و سعی در تسکین درد پسر داشت. از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیان ابن زیاد حمله برد. حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رها شود، چندین جامه درخشان مرغوب پوشیده بود. اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباس‌ها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد. ابن سعد ظاهر گردید و زینب به او گفت: حسین دارد کشته می‌شود و تو تنها تماشا می‌کنی. ابن سعد اشکهایش با شنیدن این سخن جاری گشت. حسین شجاعانه می‌جنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر می‌گویند که دهها تن را کشت. اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر می‌خواستند می‌توانستند حسین را در جا بکشند.[۱۷] حسین وقتی به طرف فرات می رفت تا آب بنوشد، تیری به چانه اش یا گلویش خورد.[۱۸] سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر صورت به زمین افتاد. به خولی بن یزید اصبحی دستور داده شد که سر حسین را از بدن جدا کند، اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند. از همین رو، سنان بن انس عمرو نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد، سر وی را از بدن جدا نمود. سنان سر حسین را به خولی داده و خولی سر را پیش ابن زیاد برد.[۱۷]

نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت آوردند. لباس‌های حسین، شمشیر و اثاثیه اش، کفشها و روپوش یمانی اش همگی غارت گردیدند. همچنین زیورآلات و چادر زنان نیز غارت گردید. زین العابدین علی بن حسین که بیمار بود در یکی از خیمه‌ها بود و شمر می‌خواست او را بکشد. اما ابن سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود. صفوف عزاداران حسین به خاطر وجود علی بن حسین است و نام «شهدای کربلا و طف» با نام وی عجین شده‌است. ۷۲ تن یاران حسین که ۱۷ تن از آنان هاشمی بودند و بر طبق محسن الامین، از لشکریان ابن زیاد ۸۸ تن کشته شدند. حر بن زیاد ریاحی، ۴۰ نفر و بریر بن خضیر ۳۰ نفر، نافع ۱۲ یا ۱۳ نفر و حسین تعداد زیادی از لشکریان ابن زیاد را کشتند.[۱۷]

حسین بن علی و همراهانش را محاصره کنند و آب را به روی آنان ببندند. سرانجام حسین بن علی در روز عاشورا، ۱۰ محرم سال ۶۱ در کربلا کشته شد و همهٔ خیمه‌های خانواده و یارانش رابه آتش کشیدند.[نیازمند منبع]سپس بعد از کشته شدن تمامی یاران حسین بن علی تمامی سر های آنان به جز علی اصغر و حر را از بدنشان جدا کردند و بر نیزه کردند و به شام فرستادند زن ها و بچه ها را به اسارت در آمدند و تمامی اجساد را در صحرای کربلا رها کردند تا پس از سه روز توسط قبیله بنی اسد دفن شدند

پس از نبرد

پس از کشته‌شدن یاران و خانواده حسین بن علی در واقعه کربلا، عمر بن سعد دستور داد تا سرهای آنان را ببرند. پس از آن، سرها را بین قبایل قسمت نمود[نیازمند منبع] تا آنان بدین وسیله به ابن زیاد نزدیک‌تر شوند. قبیله کنده به ریاست قیس بن اشعث کندی ۱۳ سر، قبیله هوازن به ریاست شمر بن ذی الجوشن ۱۲ سر، تمیم ۷ سر و بنی اسد ۱۶ سر بر نیزه کردند و در مجموع با ۷۱ سر بریده وارد کوفه شدند.[نیازمند منبع]

هنگام طلوع آفتاب سرهای کشته‌شدگان و کاروان اسیران از باب الساعات وارد مسجد اموی شد. آنگاه به دستور یزید، تمامی سرها تا ۳ روز بر دروازه‌های شهر و مسجد اموی آویزان گردید. علی پسر حسین پس از چندی موافقت یزید را گرفت تا سرها را به بدن‌ها ملحق کند و سر حسین و دیگر کشته‌شدگان را به کربلا برد و به اجسادشان ملحق کرد.[نیازمند منبع]

در عین حال چند سر را در باب الصغیر به خاک سپردند، که عبارت‌اند از:[نیازمند منبع]

۱. سر ابوالفضل العباس

۲. سر علی‌اکبر

۳. سر حبیب بن م
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان ازدواج حضرت قاسم علیه السلام در کربلا
  25 حدیث درباره مقام کربلا و امام حسین (ع)
  اولین کسانی که درباره واقعه کربلا کتاب نوشتند چه کسانی بودند؟
  اوّلین و آخرین شهید کربلا چه کسانى بودند؟
  کربلا
  آیا فرشتگان و جنیان در کربلا به کمک حضرت امام حسین (ع) آمدند؟
  آیا امام حسین با علم به شهادت به کربلا رفت؟
Rainbow قبرستان بقیع در کجاست + تاریخچه
Star کربلا ندیده ها …
Rainbow قبله کجاست و تاریخچه آن چیست؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان