امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شرح چگونگی فروپاشی یوگسلاوی

#1
پدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شرح چگونگی فروپاشی یوگسلاوی 1
یوگسلاوی ،که اروپاییان و امریکایی ها دیرزمانی آن را جایی آفتابی برای گذراندن تعطیلاتشان به حساب می آوردند ، در دهه 1990 به سرزمینی تبدیل شد که مردم جوامع مدرن و تحصیل کرده اش در آن به جنگ همسایه های خود رفتند . در کرواسی ، یکی از شش جمهوری که فدراسیون یوگسلاوی را تشکیل می دادند ، بزرگراه (( برادری و وحدت )) در تابستان 1991 به خط مقدم برادرکشی تبدیل شد. روستاییان صرب و کروات ایستگاه های اخذ عوارض و پمپ بنزین ها را بستند و بخش هایی از جاده را تحت مالکیت خود خواندند . تا زمانی که رهبران صرب و کروات در ژانویه 1992 با آتش بس موافقت کردند ، بیش از 10 هزار صرب و کروات جان خود را در جنگ کرواسی از دست داده بودند. بسیاری از قربانیان نزدیک خانه های خود توسط همان کسانی کشته شدند که بیش از یک نسل با آنان در صلح و آرامش زیسته بودند. جنگی که بهار همان سال درگرفت و در آن بوسنی و هرزگووین راه کرواسی ، اسلوونی و مقدونیه برای جدایی از یوگسلاوی را پی گرفت از این هم هراس انگیزتر بود. ملی گرایان تندرو صرب ، کروات ها و بوسنیایی هایی را که میانشان می زیستند قتل عام یا وادار به فرار کردند و منازلشان را سوزاندند و به یغما بردند. گسترش دشمنی قومیتی خود به یکی از اهداف جنگ تبدیل شد. دو سال پس از آغاز جنگ ، خبرنگاری که از شهر سابقا مسلمان نشین هادزیی بازدید می کرد مشاهده کرد چطور ملی گرایان صرب ذهن کودکان منطقه را مسموم کرده اند .یک پسر بچه 12 ساله صرب به خبرنگار چنین گفت : (( به من گفته اند هم کلاسی های بوسنیایی ام حتی وقتی با من بازی می کنند پشت سرم در حال نقشه کشیدن علیه من هستند)) .

تا بهار 1995 بیش از 100 هزار نفر که عمده آنان را غیرنظامیان بی گناه تشکیل می دادند در این جنگ کشته یا ناپدید شده بودند . هنگامی که جنگنده های سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) در می 1995 یک انبار مهمات ارتش صرب ها را بمباران کردند ، فرماندهان صرب در پاسخ فرمان گلوله باران شهر توزلا در شمال بوسنی را به نیروهایشان دادند. یک گلوله خمپاره درست در میان جمعیت جوانانی که به هنگام عصر در یک کافه در مرکز شهر ایستاده بودند منفجر شد . 71 نفر کشته و 150 تن دیگر زخمی شدند .

روزنامه نگاران خارجی که جنگ بوسنی را پوشش می دادند فهمیدند خوانندگان این ماجرا گیج شده اند. این که مردمی بتوانند چنان رفتار شیطانی نسبت به همسایه هایشان داشته باشند غیرقابل فهم به نظر می رسید . چطور چنین اتفاقی به وقوع پیوست ؟ چرا جامعه بین المللی قادر به انجام کاری در مورد آن نبود ؟ این ستیزه ها چه درس هایی برای بقیه ما در بر دارد؟ بیشتر این سوال ها بی پاسخ ماند.
رایج ترین توضیح برای جنگ های یوگسلاوی ، بازتولید یک خصومت قدیمی و حل نشده میان صرب ها ، کروات ها و مسلمانان بود . برای مثال ، بیل کلینتون ، رییس جمهور ایالات متحده ، در یک سخنرانی در 1994 به حضار چنین گفت که به محض تجزیه شدن یوگسلاوی ، بوسنی و هرزگووین که همواره ترکیب جمعیتی اش مرکب از هر سه قومیت مذکور بوده است ، به همان درگیری برخواهد گشت که مدت صدها سال در آن جریان داشته است . این دیدگاه که کلینتون در آن با نخست وزیر بریتانیا ، جان میجر ، و دیگر رهبران غربی اشتراک نظر داشت ، دلیل مهمی برای بر حظر ماندن آنان از ورود به باتلاق یوگسلاوی به شمار می آمد . کلینتون و دیگر رهبران جامعه بین الملل برای توجیه دخالت نکردن در بوسنی دست به اغراق می زدند . جنگ در یوگسلاوی اجتناب ناپذیر نبود. بوسنی سابقه طولانی درگیری های قومی داشت ، اما تنش ها آن چنان که رهبران غربی می گفتند غیرقابل مدیریت نبودند. کینه های قدیمی در طول حاکمیت 45 ساله کمونیست ها فروخفته بودند ، و در طی دوران بعد از سقوط کمونیسم عامدانه سعی شد خصومت ها زنده شوند . غائله یوگسلاوی بیش از آن که یک ریشه باستانی داشته باشد یک کشمکش مدرن بود ، و دخالت خارجی می توانست از غیرقابل کنترل شدن آن جلوگیری کند .



پیش زمینه تاریخی

جنگ های یوگسلاوی دهه 1990 ، در حقیقت محصول تغییرات اقتصادی و سیاسی دهه های 1970 و 1980 بودند. ژوزف بروز تیتو ، که در پایان جنگ جهانی دوم به رهبر کمونیست یوگسلاوی تبدیل شد ، فاصله خود را از حکومت کمونیستی شوروی حفظ کرد. دولت های غربی با اعطای وام ها و اعتبارات گوناگون ، از او به خاطر حفظ استقلال سیاسی اش تقدیر کردند . کمک های خارجی سبب شد یوگسلاوی نسبت به همسایگان کمونیستش مردمی مرفه تر داشته باشد و آنان را شاد نگه دارد .

اما در پایان دهه 1970 منابع مالی در حال ته کشیدن بود .قیمت نفت در حال افزایش بود ، همان طور که بدهی خارجی روز به روز بالاتر می رفت . پس از مرگ تیتو در 1980 ، جانشینان او اصلاحات اقتصادی را شروع کردند که برای مردم دردناک بود. یارانه غذا و سوخت پایان یافت و ارزش پول یوگسلاوی کاهش داده شد . شرکت های دولتی که پولی در بساط نداشتند مجبور به اخراج کارگرانشان شدند. نتیجه این امر افزایش بی کاری و تورم بود. در سایه همین فشار اقتصادی بود که تنش های قومی در یوگسلاوی شروع به سربرآوردن کرد. سیاست مداران در تمامی جمهوری های یوگسلاوی برای فرار از مسئولیت های خود در برابر مشکلات پیروان خود را تشویق به متهم کردن همتایانشان در جمهوری های دیگر کردند . این امر در یوگسلاوی یک تکنیک خبیثانه اما آزموده شده بود . هر چند مردم یوگسلاوی از لحاظ نژادی به هم نزدیک بودند ، صف بندی های قومی و طایفه ای که بیشتر ریشه مذهبی داشت از قدیم الایام وجود داشت. قبایل صرب ، کروات و اسلوون در میان توده اسلاوهایی که در قرون ششم و هفتم میلادی به شبه جزیره بالکان مهاجرت کردند حضور داشتند اما جداشدن اسلاوها از هم به عنوان (( ملت )) های رقیب حدود دو تا سه قرن بعد در پی آمد ، هنگامی که انشقاق شاخه های مسیحی ارتودکس شرقی و کاتولیک رومی به امری قطعی تبدیل شد . در طول دوره حاکمیت عثمانیان بر بالکان ، که از اواخر قرن چهاردهم میلادی شروع شد و تا شروع قرن بیستم میلادی بر جا ماند ، مردمان زیردست آنان بیشتر بر اساس مذهب دسته بندی می شدند تا ملیت ، و این رهبران مذهبی بودند که مسئولیت سیاسی جوامعشان را بر عهده داشتند . با شروع دوره بیداری ملی در اروپای قرون 18 و 19 میلادی ، جوامع مذهبی بالکان هویت قومی یا ملی خود را اندک اندک بازیافتند . بدون توجه به هویت اجدادی شان ، پیروان مذهب ارتدکس خود را صرب خواندند و کاتولیک ها عنوان کروات گرفتند . کروات هایی که امروزه در بوسنی ساکن هستند نوادگان کاتولیک های آلمانی و مجاری هستند که در منطقه ساکن شدند ، در حالی که اجداد برخی از صرب های ساکن در شمال غربی بوسنی مسیحیان ارتودکس رومانیایی بودند . گروه سوم اسلاوهایی بودند که به اسلام گرویده بودند . برخی از مسلمانان بعدها خود را صرب ها یا کروات هایی (( با عقیده اسلامی )) به شمار آوردند ، اما بیشترشان احساس کردند که با سایر گروه های قومی اشتراکات اندکی دارند. در گذر زمان مسلمانان هم به این تفکر رسیدند که خود را ملیت جداگانه ای بدانند ، اما این احساس در آن ها نسبت به صرب ها و کروات ها ضعیف تر بود . مشخص نبودن مرز میان هویت های قومی در یوگسلاوی به این معنی بود که چنین هویت هایی قابل اثبات شدن ، از دست رفتن ، بازیافتن و حتی تبدیل شدن به یک هویت دیگر در صورت تغییر معادلات سیاسی و مذهبی هستند. همین امر باعث آسیب پذیر شدن مردم یوگسلاوی در برابر تبلیغات سیاست مداران ملی گرا شد . می شد مردمی را که چندان با هم فرق نداشتند متقاعد کرد که کاملا با هم تفاوت دارند . غالب شدن همبستگی یا ناسازگاری میان قومیت ها به محیط سیاسی و اجتماعی بستگی داشت که خود مردم یوگسلاوی طی سال های متمادی به وجود می آوردند . بزرگ ترین طغیان خشونت قومی طی سال های جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست . در این دوره نیروهای کروات و مسلمان متحد نازی ها صدها هزار صرب را قتل عام کردند ، همان طور که ملی گراهای دست راستی صرب دست به کشتار مسلمانان زدند . با این حال تمامی قومیت ها در جنبش پیروزمند پارتیزانی تیتو شرکت داشتند ، و در پایان جنگ تیتو تلاش کرد در جمهوری سوسیالیستی جدیدی که بنیان نهاده بود به تنش های قومی پایان بدهد . تیتو اظهارات و تفکر ناسیونالیستی را یک جرم سیاسی اعلام کرد . این روش چندان موثر نبود ، اما با گذشت هر دهه همراه با صلح و رفاه نسبی ، مناسبات بین قومیت ها بیشتر بهبود می یافت . صرب ها ، کروات ها و مسلمانان تنها زمانی به شکایت کردن و کینه های قدیمی گرایش می یافتند که عوام فریبان ملی گرا دائما در حال تبلیغ آن باشند . از بخت بد سقوط سیستم کمونیستی در پایان دهه 1980 همین مدل سیاست مداران را به قدرت رساند .

یوگسلاوی تجزیه می شود

بهار 1987 در یوگسلاوی با شروع شورش همگانی کارگران همراه بود . تنها در ماه مارس بیش از 168 اعتصاب با شرکت 20 هزار کارگر ثبت گردید . کشور همچنین دچار بحران سیاسی گردیده بود که بیش از پیش قدرت حاکمیت حزب کمونیست را به چالش می کشید و ناآرامی های اجتماعی را گسترش می داد . یک بانک دار سابق و بوروکرات حزبی ، به نام اسلوبودان میلوسویچ از وضعیت سیاسی پیش آمده استفاده کرد و به قدرت رسید . میلوسویچ در آن زمان رییس مجمع کمونیست های جمهوری صربستان بود . در همین سمت ، میلوسویچ در آوریل 1987 عازم کوزوو ، یکی از دو استان نیمه خودمختار صربستان شد تا به شکایات صرب های محلی از سوء رفتار اکثریت آلبانیایی آنجا گوش فرادهد . ملاقات در شهر کوزوو پولجه که اهمیت خاصی برای ملی گرایان صرب داشت برگزار شد . ترکان عثمانی در سال 1389 میلادی یک ارتش صرب را در این منطقه شکست داده بودند ، امری که باعث شد صرب ها خود را ملت شهیدی که از اروپای مسیحی در برابر سپاهیان مسلمان دفاع می کند ، قلمداد کنند .

چندین هزار صرب در این منطقه سمبولیک حضور یافتند تا با میلوسویچ دیدار کنند . میلوسویچ در برابر جمعیت چندان آماده به نظر نمی رسید ، اما خود را با فضای پرحرارت گردهم آیی وفق داد . در سخنرانی اختتامیه ، میلوسویچ صرب ها را به پاسداری از منافع خود فراخواند ، همان طور که اجدادشان 600 سال پیش در کوزوو پولجه چنین کرده بودند . (( هیچ کس ، چه حال و چه در آینده ، حق آزار شما را ندارد )).

تحلیل گران و روزنامه نگاران صرب سخنرانی کوزوو پولجه را سرآغازی بر پایان یوگسلاوی می دانند . میلوسویچ در آن جلسه دریافت که ملی گرایی صرب می تواند چه نیروی سیاسی عظیمی باشد . پیش از این و به عنوان یک کمونیست ، میلوسویچ دائما بر سرکوب تفکر ملی پافشاری کرده بود . اما هدف غایی او قدرت بود و هنگامی که دریافت به عنوان یک ملی گرا می تواند موفق تر باشد ، یک شبه از کمونیستی دو آتشه به ملی گرایی پرشور دگردیسی یافت . ظرف یک سال میلوسویچ به ریاست جمهوری صربستان رسید و از آن پس منافع صرب ها در یوگسلاوی را در اولویت قرار داد . میلوسویچ همسایگان آلبانیایی ، کروات و اسلوونیایی را در چشم پیروانش به عنوان افرادی متقلب و فریب کار تصویر می کرد . مردم عامی صرب نیز که رکود اقتصادی زندگی را برایشان دشوار کرده بود ، سخنان فریبنده میلوسویچ را پذیرفتند و با او یک صدا شدند .

اگر چه قدرت میلوسویچ به طور رسمی به جمهوری صربستان محدود می شد ، وی به زودی به تاثیرگذارترین سیاست مدار یوگسلاوی تبدیل شد . با این استدلال که ساختار کنونی یوگسلاوی در راستای منافع صرب ها عمل نمی کند ، میلوسویچ دست اندرکار پی ریزی دوباره ساختار قلمرو یوگسلاوی شد . خودگردانی که تیتو به کوزوو و ووجوودینا ( استان دیگری با اکثریت غیر صرب ، این بار مجار ) داده بود ملغی شد . قانون اساسی جدید صربستان دولت صربستان را علاوه برنگهبان صرب های جمهوری صربستان ، مسئول حفاظت از منافع صرب های ساکن کرواسی و بوسنی نیز می دانست . تعادل شکننده ی منافع گروه های قومی و منافع کلی جمهوری که تا آن زمان یوگسلاوی را بر پا نگه داشته بود نادیده گرفته شد و فدراسیون به سرنوشت ناگوار خود نزدیک می شد. ملی گرایان در سایر جمهوری ها هم در حال قدرت گیری بودند و این سبب گسترش رقابت میان قومیت ها و جمهوری ها می شد . میلان کوچان ، رهبر حزب کمونیست اسلووونی ، چنین استدلال می کرد که اسلوونی خارج از فدراسیون وضعیت بهتری خواهد داشت ، زیرا در هنگام عضویت در فدراسیون بخش اعظم ثروت آن به بلگراد ، پایتخت فدراسیون منتقل می شود . در کرواسی ، یک ژنرال سابق به نام فرانکو توجمان به طرفدارانش القا می کرد که سیستم سیاسی یوگسلاوی گسترش تفکر ملی گرایی کروات را محدود کرده است . توجمان نمادهای ملی را که توسط آخرین دولت مستقل کروات ،- رژیم حاکم بر کرواسی طی جنگ جهانی دوم که طرفدار نازی ها بود - ، رواج یافته بود ، زنده کرد . تکیه میلوسویچ بر نیروهای نظامی باعث نگرانی اسلوون ها و کروات ها شده بود و در همین حال صرب های ساکن کرواسی با مشاهده زنده شدن ملی گرایی کروات که آخرین محصول آن یک دولت ضد صرب خشن بود، زنگ های خطر را دریافت کرده بودند . به همان اندازه که توجمان میان کروات ها محبوب می شد ، صرب های بیشتری به میلوسویچ گرایش می یافتند .

در آغاز دهه 1990 مشخص بود که یوگسلاوی دیگر نمی تواند یک پارچه بماند . بانک ملی صربستان که تحت کترل میلوسویچ بود دست به چاپ غیرقانونی پول برای پروژه های سیاسی او می زد . فاش شدن این خبر دولت های اسلوونی و کرواسی را به خشم آورد . در نخستین انتخابات چند حزبی سال 1990 که در 50 سال اخیر بی سابقه بود ، سیاست مداران ملی گرا در چهار گوشه کشور به قدرت رسیدند . وضعیت به گونه ای بود که تنش های جدی دور از انتظار نبود . میلوسویچ خواهان یک یوگسلاوی یک پارچه اما با محوریت صربستان بود . کوچان و توجمان آماده خروج از فدراسیون شدند .

اعلام استقلال کرواسی و اسلوونی در 1991 باعث درگرفتن جنگ در هر دو جمهوری شد . در اسلوونی ارتش یوگسلاوی فدرال که تحت فرماندهی افسران صرب و وفادار به میلوسویچ بود ، سعی کرد کنترل پاسگاه های مرزی و سایر نقاط استراتژیک آن کشور را به دست گیرد ، اما پس گذشت ده روز از این کار عاجز ماند . تنها دو درصد از جمعیت اسلوونی را صرب ها تشکیل می دادند و این درگیری با برجاگذاشتن کمتر از 100 کشته پایان یافت .

در کرواسی صرب ها 13 درصد جمعیت را شامل می شدند و جنگی حقیقی به وقوع پیوست . ارتش نوبنیاد کرواسی و واحدهای پلیس سعی در تصرف مناطق صرب نشین داشتند و با مقاومت شدیدی مواجه شدند . شبه نظامیان محلی صرب که از سوی ارتش یوگسلاوی فدرال با سلاح های سنگین پشتیبانی می شدند ،کنترل بیش از یک چهارم قلمرو کرواسی را در دست گرفتند .

آتش جنگی که در آوریل 1992 در جمهوری بوسنی و هرزگووین آغاز شد نیز توسط ملی گرایان صرب افروخته شد . ملی گرایان صرب تجزیه یوگسلاوی را تضعیف کننده حقوق سیاسی صرب های ساکن جمهوری های مختلف می دانستند . هر چند نگرانی های صرب ها در بوسنی به اندازه کرواسی وسعت نداشت . دولتی که در انتخابات سال 1990 در بوسنی قدرت را به دست گرفت تحت نفوذ حزب ملی گرای مسلمانان بود ، اما پست های کلیدی از جمله نخست وزیری و ریاست پارلمان نیز برای نمایندگان کروات و صرب درنظر گرفته شده بود.
رهبران سیاسی مسلمان بوسنیایی به اندازه همتایان اسلوون و کروات خود علایق ملی گرایانه نداشتند . بر خلاف صرب ها و کروات های بوسنی ، مسلمانان در همسایگی خود دولتی با اشتراک قومیتی نداشتند . برخی از رهبران مسلمان بوسنیایی رویای تشکیل یک جمهوری اسلامی در بوسنی را داشتند ، اما به دو دلیل این مساله هدفی دور از دسترس به نظر می رسید . نخست این که مسلمانان بوسنی از سکولارترین جوامع مسلمان در جهان به شمار می رفتند و سختگیری چندانی در رعایت قوانین اسلامی نداشتند .دوم این که آنان تنها 44 درصد از جمعیت بوسنی را تشکیل می دادند و بقیه این جمعیت به صرب ها و کروات ها تعلق داشت . تحت فشاری که در همسایگی جمهوری های نیرومند صربستان و کرواسی حس می شد ، رهبران مسلمان بوسنی می دانستند که بقای جمهوری در گرو چند قومیتی ماندن آن است . یک نظرسنجی در سال 1990 نشان داد که مسلمانان بیشتر از کروات ها ، صرب ها یا هر قومیت دیگری در جمهوری معتقد به وحدت یوگسلاوی به عنوان فدراسیون چندقومیتی هستند . در طول سال 1991 که رهبران صربستان ، کرواسی و اسلوونی در حال سوق دادن یوگسلاوی به سمت تجزیه بودند ، علی عزت بگوویچ ، رییس جمهوری بوسنی در پی یافتن راه حلی برای حفظ وحدت فدراسیون یوگسلاوی بود . بگوویچ در این امر ناموفق ماند و در اکتبر 1991 پارلمان بوسنی بدون حمایت جناح ملی گرای صرب رای به استقلال جمهوری داد . کرواسی ، اسلوونی و مقدونیه از فدراسیون جدا شده بودند و تنها صربستان و مونته نگرو هنوز خود را جزئی از آن به حساب می آوردند . بگوویچ اعلام داشت (( ما دیگر نمی توانیم در چنین یوگسلاوی بمانیم )) .استقلال بوسنی روح این ماده از قانون اساسی را که اهمیت منافع هر قسم از مردم بوسنی ( مسلمان ، صرب ، کروات ) بر اساس میزان ترکیب جمعیتی مشخص می شود ، نقض می کرد . صرب های بوسنی اعلام داشتند تنها در حالتی به یکپارچگی بوسنی وفادار می مانند که منافع صرب ها در اولویت قرار گیرد . هم زمان و در مناطق صرب نشین بوسنی ، حزب سیاسی صرب ها با کمک ارتش یوگسلاوی فدرال در حال انبار کردن سلاح و ایجاد گروه های شبه نظامی بود . رهبر صرب های بوسنی ، یک روانپزشک سابق از سارایوو به نام رادوان کارادزیچ مرتبا اعلام می داشت که اگر رهبران مسلمان بوسنی دست از درخواست برای استقلال برندارند ، مسلمانان از صحنه بوسنی محو خواهند شد . مستنداتی که بعدها منتشر شد نشان می داد که رهبران صرب بوسنی برنامه جنگی از پیش طراحی شده ای ایجاد کرده بودند . هدف ایجاد یک (( صربستان بزرگ )) با پیوند دادن قلمروهای صرب نشین بوسنی و کرواسی به جمهوری صربستان بود . ارتش یوگسلاوی فدرال با تامین سلاح ، نیرو و فرماندهان ، در این طرح نقشی کلیدی داشت .

واحدهای شبه نظامی صرب در آغاز سال 1992 تصرف شهرها و روستاهای بوسنی را شروع کردند . جنگ در مقیاس گسترده در آوریل و با به رسمیت شناختن استقلال بوسنی از طرف جامعه جهانی شروع شد . دولت جدید بوسنی برای جنگ آمادگی نداشت و تا انتهای ماه می ، نیروهای ملی گرای صرب کنترل بیش از دو سوم جمهوری را در دست گرفتند . خطوط اصلی نبرد تا حد زیادی طی سه سال بعد بدون تغییر باقی ماند .

جنگی برای تقسیم کردن مردم

علی عزت بگوویچ رییس جمهور بوسنی بعدها متهم شد با این که می دانست اعلام استقلال بوسنی باعث درگیرشدن با صرب های بوسنی می شود ، غیرمسئولانه در این راه قدم نهاده است . در آن زمان او تهدیدات صرب ها را توخالی می پنداشت . بگوویچ در این اندیشه بود که سخنان کارادزیچ و سایر رهبران صرب مبنی بر ایجاد یک جمهوری صرب در داخل بوسنی چندان جدی نیست . به استثنای سه چهار ناحیه ،سایر مناطق بوسنی از لحاظ جمعیتی یک دست نبود و ایده ایجاد یک قلمرو مختص صرب ها نامعقول به نظر می رسید .

بگوویچ عقیده داشت (( صرب ها و مسلمانان در بوسنی مانند آرد داخل یک کاسه با هم مخلوط و ممزوج شده اند )) .

آن چه بگوویچ از آن غافل مانده بود اندیشه ملی گرایان صرب مبنی بر جداسازی گسترده مردم بوسنی بر اساس معیارهای قومی بود. آنان این امر را با برجسته کردن هویت قومی و قانع کردن مردم به این مساله شروع کردند که زندگی کردن در کنار اعضای سایر قومیت ها غیرممکن است . از آن جا که حتی در 1991 هم بیش از یک چهارم ازدواج ها در بوسنی میان افراد با قومیت و مذهب متفاوت صورت می گرفت ، این اندیشه با چالش های بزرگی مواجه بود . مرحله نهایی طرح ملی گرایان صرب جداسازی فیزیکی مردم بوسنی از راه به کار گیری زور و تغییر مکان های اجباری بود .

از آن جا که موفقیت طرح ملی گرایان صرب نیازمند تغییر نحوه تفکر مردم بوسنی در مورد خود و همسایگانشان بود ، تبلیغات در این راستا نقشی حیاتی بازی می کرد . اولویت ملی گرایان کنترل رادیو و تلویزیون ها بود . نخستین گلوله های جنگ بوسنی در آگوست 1991 و هنگامی شلیک شد که شبه نظامیان صرب یک برج انتشار امواج تلویزیون را در شمال غرب بوسنی تصرف کردند . آن ها سپس با قطع سیگنال های ارسالی از سارایوو ، آن را با امواج تلویزیونی کانال بلگراد که توسط میلوسویچ کنترل می شد عوض کردند . بعدها حزب سیاسی صرب های بوسنی تلویزیون ویژه خودش را در بوسنی برپا کرد .برنامه های این تلویزیون عمدا برای گسترش کینه های قومیتی طراحی می شد . مسلمانان و کروات ها مرتبا مورد فحاشی قرار می گرفتند و از صرب ها اسطوره سازی می شد. تنش های سیاسی و نظامی با رویکرد قوم گرایانه مورد تبلیغ قرار می گرفت .

سربازان بوسنیایی (( مجاهدین )) ی به تصویر کشیده می شدند که برای ایجاد حکومت اسلامی و تحمیل احکام اسلامی می جنگند . رادیو سارایوو رسانه تبلیغاتی مسلمانان خوانده می شد . همان طور که انتظارش می رفت ، تبلیغات تاثیر خودش را داشت و هویت قومی در هر دو طرف خود را پررنگ تر نشان می داد . دوستی های میان قومیت ها لطمه دید و مسلمانان ، صرب ها و کروات ها بیشتر در میان جوامع قومی خود احساس راحتی می کردند .
کارادزیچ این اعتقاد را القا می کرد که زندگی صلح آمیز صرب ها ، کروات ها و مسلمانان در کنار هم پدیده ای غیرطبیعی است که حاکمان کمونیست یوگسلاوی آن را به زور تحمیل کرده اند . (( تیتو ما را به زور کنار هم جا داد ، ما مثل آب و روغن بودیم ، تا زمانی که او ما را داخل یک بشکه نگهداشته بود کنار هم بودیم ، همین که او رفت ، از هم جدا شدیم )).

اما ایجاد قلمروهای قومی در بوسنی نیازمند تغییر مکان خشونت آمیز صدها هزار نفر بود . فرماندهان نظامی صرب عملیاتی را که خودشان (( پاکسازی قومی )) می خواندند در مناطق مسلمان نشین آغاز کردند . ده ها هزار مسلمان طی این فرایند کشته شدند و بخش اعظم باقی ماندگان به زور از خانه هایشان کوچ داده شدند. یگان های شبه نظامی صرب مناطق مسکونی مسلمانان را غارت کردند و به آتش کشیدند . رهبران سیاسی صرب ها مسئولیت جنایت ها را همواره به گردن (( افراطی ها )) ی محلی می انداختند ، اما آشکار بود که عملیات ها به صورت سیستماتیک و تحت یک نقشه مرحله به مرحله طراحی شده توسط فرماندهان نظامی و رهبران سیاسی صرب صورت می گیرد . هدف ایجاد یک منطقه صرب خالص و بیرون راندن سایر قومیت ها بود . ساداکو اوگاتا ،کمیسیونر عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان اظهار داشت: (( در این جنگ ایجاد جمعیت آوارگان یک پیامد نیست ، بلکه به یک هدف تبدیل شده است)).

عملیات های (( پاکسازی قومی )) صرب ها در مناطق شرقی و شمال غربی بوسنی بعدها توسط کمیته ویزه سازمان ملل به عنوان جنایت جنگی طبقه بندی شد . نیروهای نظامی صرب شبکه گسترده ای از کمپ های بازداشت ایجاد کرده بودند تا مردان مسلمان بیرون رانده شده از خانه هایشان را در آن نگه دارند . بسیاری از بازداشتی ها در این کمپ ها کشته شدند یا در اثر عوامل مختلف جان خود را از دست دادند . بقیه به زور به سایر مناطق بوسنی یا کشورهای مجاور برده شدند . در پایان سال 1994 ، بیش از 750 هزار مسلمان و کروات که منطقه زندگیشان به دست نیروهای صرب افتاده بود – حدود 90 درصد جمعیت غیر صرب این مناطق – یا کشته شده بودند یا به مناطق تحت کنترل دولت بوسنی پناهنده شدند . آثار به جای مانده از زندگی غیرصرب ها به طور سیستماتیک از بین برده شد . بیش از هزار مسجد توسط صرب ها منفجر شد ، ساختمان های فرهنگی و کتابخانه های اسلامی و کلیساهای کاتولیک رومی هم سرنوشتی بهتر از این پیدا نکردند .

با ادامه یافتن جنگ ، مسلمانان و کروات ها هم دست به اقدامات تلافی جویانه علیه غیرنظامیان صرب زدند . ایده ایجاد قلمروهای خالص قومی به سایر مناطق جمهوری هم گسترش پیدا کرد . ملی گرایان کروات در هرزگووین ، منطقه هم مرز با کرواسی ، ایجاد یک شبه دولت کروات را اعلام کردند و دست به اخراج مسلمانان از آن منطقه زدند . مساله هرزگووین باعث ایجاد شکاف در اتحاد مسلمان –کرواتی شد که در ابتدای جنگ ایجاد شده بود و درگیری تلخی را به دنبال داشت که مناطق مرکزی بوسنی را در برگرفت . هر دو طرف علیه غیرنظامیان مرتکب اعمال خشونت بار شدند .

با این وجود ، ناظران حقوق بشر نیروهای صرب را مسئول بدترین خشونت ها به حساب می آوردند . یک سخنگوی سازمان ملل در پاییز 1994 اعلام کرد که : (( تجاوزاتی در مناطق تحت کنترل کروات ها و مسلمانان گزارش شده است ، اما با آن چه در مناطق تحت کنترل نیروهای صرب صورت گرفته قابل قیاس نیست )) . تفاوت در اعمال طرف های درگیر سوای مسائل اخلاقی به استراتژی ها نیز مربوط می شد . رهبران کروات و مسلمان به جایگاه بین المللی خود اهمیت بیشتری می دادند ، حال آن که صرب ها جامعه بین المللی را دشمن خود به حساب می آوردند . مسلمانان از تنها ماندن در صحنه بوسنی هراس داشتند و تمایل زیادی برای یافتن متحدان جدید نشان می دادند . درگیری میان کروات ها و مسلمانان در مناطق مرکزی بوسنی در مارس 1994 با یک آتش بس پیش نهاد شده از سوی ایالات متحده و مذاکره برای تشکیل فدراسیون کروات - مسلمان پایان یافت. رهبران صرب این امر را که مسلمانان بیش از آنان با ایده یک کشور تکثرگرا راحت هستند تایید می کردند ، اما استدلال می کردند که دلیل آن بیشتر بودن تعداد مسلمانان در صورت وجود چنین کشوری خواهد بود . یک مقام صرب چنین اظهار داشت : (( با ما درباره چندقومیتی بودن حرف نزنید . زیرا این امر به معنی غالب شدن یک فرهنگ خاص خواهد بود )) .

برخی از ساکنان بوسنی کشمکش موجود را درگیری بین شهری ها و روستایی ها می دیدند . روستاهای بوسنی اکثرا داری ساکنان یک دست بودند ، حال آن که شهرها آمیزه ای از همه قومیت ها را دربرداشتند . ایدئولوژی ملی گرایی صرب را می توان نوعی طغیان علیه ایده زندگی شهری هم تفسیر کرد . سارایوو در این تفکر بالاترین جایگاه را داشت ، شهری که از آغاز بنیادنهادنش در 5 قرن قبل ، همواره ساکنانی با تنوع قومی و مذهبی داشت .
در بهار 1992 ، کارادزیچ طرح تقسیم سارایوو به دو قسمت صرب نشین و مسلمان نشین را ارائه کرد و صرب های ملی گرا در طی جنگ به این طرح پایبند ماندند . اما جمعیت 20 هزار نفری صرب باقی مانده در شهر طی دوره جنگ تمایلی به پیوستن به این طرح نشان نداد . صرب های سارایوو تاکید می کردند که نه به دولت بوسنی بلکه به شهرشان و ایده زندگی صلح آمیز میان قومیت ها وفادارند . تلاش برای به دست گرفتن سارایوو باعث شدت یافتن جنگ شد و پشتیبانی بین المللی را نیز در پی داشت ، زیرا شهر از هفته های اولیه درگیری به محاصره نیروهای نظامی صرب درآمد و تا کنون در این وضعیت مانده است .



زندگی در دوران جنگ

تجزیه یوگسلاوی هر چند در درجات مختلف ، اما برای ساکنین همه جمهوری ها دوره های سختی به دنبال داشت . اسلوونی که در کوتاه ترین زمان ممکن و با کمترین هزینه استقلال خود را به دست آورد بهترین وضعیت را داشت .این جمهوری پیش از جنگ نیز زیرساخت صنعتی با جهت گیری صادراتی در اختیار داشت و توانست طی دوره انتقالی هم به طور موفقیت آمیزی آن را حفظ کند . در گوشه دیگر یوگسلاوی ،جمهوری مقدونیه توانست بدون شلیک یک گلوله استقلال خود را به دست آورد .مشکل اصلی مقدونیه با با همسایه اش ، یونان بود که ایالتی هم نام با مقدونیه در قلمرو خود داشت و از پذیرش استقلال مقدونیه سرباز می زد . منع عبور کالا از مرز توسط یونان باعث رکود اقتصاد مقدونیه شد . این امر باعث تنش میان اکثریت اسلاو و اقلیت آلبانیایی تبار مقدونیه شد .

صربستان و مونته نگرو هیچ گاه جنگ در داخل قلمرو خود را تجربه نکردند اما از این جنگ بسیار خسارت دیدند . تحریم های بین المللی وضع شده به دلیل حمایت از طرف های درگیر در جنگ بوسنی ، اقتصاد صربستان و مونته نگرو را به ورطه سقوط کشاند . طبقه متوسط شهری بیشترین صدمه را دید ، حقوق متخصصین به کمتر از یک دهم آن چه قبلا دریافت می کردند کاهش پیدا کرد . تقریبا هر فرد تحصیل کرده ای که توانست در کشورهای خارجی شغلی برای خود دست و پا کند از کشور خارج شد و هر دو جمهوری کمبود شدید نیروی کار متخصص را تجربه کردند . مردان جوان برای فرار از فراخوانده شدن به خدمت سربازی و اعزام احتمالی به بوسنی ، به قبرس ، استرالیا و کشورهای اروپایی فرار می کردند . مسائل نظامی هر روز بخش بیشتری از بودجه صربستان را صرف خود می کرد و نتیجه آن تنزل شدید خدمات اجتماعی و بهداشتی بود . تنها گروهی که از این وضع سود می برد دلالان بازار سیاه بودند و ادامه جنگ یک طبقه تبهکار نوظهور را در بلگراد و دیگر شهرهای صربستان ایجاد کرد .

در کرواسی ، هزینه اصلی ناشی از جنگ سال 1991 سرازیری سیل جمعیت آوارگان به جمهوری بود . بیش از 600 هزار آواره در کرواسی به سر می بردند . سهم بزرگی از بودجه دولت با ورود آوارگان از بوسنی باید خرج نگه داری از آنان می شد . با باقی ماندن حدود یک چهارم قلمرو کرواسی در دست شورشیان صرب ، و از جمله یک بخش کلیدی که راه ارتباطی میان ساحل دالماسی با سایر مناطق کشور را شامل می شد ، تجارت به شدت تقلیل یافته بود . تنش با جدایی طلبان صرب حل نشده باقی مانده بود و هر آن احتمال درگرفتن دوباره جنگ وجود داشت . پس از این که ارتش کرواسی بخشی از قلمرو تحت کنترل شورشیان صرب را در بهار 1995 پس گرفت ، شورشیان با یک حمله راکتی به زاگرب پاسخ دادند . در این حمله پنج غیرنظامی کشته و صد تن دیگر زخمی شدند .

اما درد و رنج مردم بوسنی با هیچ جای دیگری در یوگسلاوی قابل مقایسه نبود . با فرارسیدن بهار 1995 ، بیش از یک میلیون نفر از مردم بوسنی از خانه و کاشانه شان آواره شده بودند . بیشتر آنان در اردوگاه های متراکم آوارگان ساکن بودند که کمک هایشان را از سازمان های بین المللی دریافت می کردند . شبکه راه آهن و راه های اصلی بوسنی طی جنگ شدیدا صدمه دید و اقتصادش نابود شد . تعداد کمی از کارخانه ها به کار ادامه می دادند و پتانسیل بیشتر آن ها هم در مسائل نظامی به کار گرفته می شد .
تقریبا تمامی شهرهای تحت کنترل دولت بوسنی زیر آتش توپخانه صرب ها قرار داشت . جنگ میان کروات ها و مسلمانان شهر جنوبی موستار را هم به دو بخش تقسیم کرد .نیمه شرقی و مسلمان نشین شهر تقریبا به طور کامل تخریب شد . در سارایووی محاصره شده ، حدود 9 هزار نفر ، از جمله 1500 کودک با آتش توپخانه و تک تیراندازان صرب جان خود را از دست دادند . زمین فوتبال استادیوم المپیک شهر به گورستان تبدیل شد . شصت درصد منازل مسکونی منهدم شده بود . تقریبا هر شخصی که از جنگ جان به دربرده بود یکی از دوستان یا اعضای خانواده اش را از دست داد. یک مقام سازمان ملل اظهار داشت برای بازگشت شهر به وضعیت قبل از جنگش حدود 4 میلیارد دلار سرمایه لازم است .

سارایوو در محاصره کامل نیروهای صرب قرار داشت . تنها راه ورود و خروج تونلی با عرض یک متر بود که زیر باند پرواز فرودگاه قرار داشت . ارتش صرب ها آب ، گاز و برق شهر را در اختیار داشت و فرماندهان صرب از آن به عنوان اهرم فشاری برای به تسلیم کشاندن دولت بوسنی استفاده می کردند .



جهان تنها به نظاره می نشیند

جنگ های خونین یوگسلاوی از ابتدا تا انتها روایت شدند و در قاب دوربین ها به تصویر درآمدند . در طول تاریخ مدرن کمتر درگیری رنج آوری این چنین در سراسر جهان پی گیری شده است . درگیری پیش آمده پیچیده بود و در برخی موارد حتی طرف هایی که سعی در حل آن داشتند ، ختم غائله را ورای توانایی خود می دیدند .

نخست این که تجزیه یوگسلاوی به روشنی بحرانی متعلق به دوره پس از جنگ سرد بود . ایالات متحده ، ناتو ، و سازمان های بین المللی به احتمال زیاد بحران های از این دست را طی دوره های آینده بازهم تجربه خواهند کرد و باید از این ماجرا درس بگیرند . دوم این که جامعه بین الملل خود در این مساله نقش بازی کرده بود و بنابراین مسئولیت هایی بر عهده داشت . پذیرش استقلال جمهوری های یوگسلاوی قطعا پیامدهای خاص خود را به همراه داشت و تاثیر کلیدی بر روند شکل گیری جنگ ها بر جا نهاد . سوم این که یوگسلاوی در داخل مرزهای اروپا قرار داشت . بحران وقتی شروع شد که رهبران اروپایی طرح هایی برای اتحاد منطقه در دست بررسی داشتند . تنش در جمهوری های یوگسلاوی یک مساله مربوط به تمام اروپا بود . در نهایت این مساله قابل توجه بود که این حجم از جنایات و تجاوزات در منطقه ای از جهان در حال رخ دادن بود که پس از ماجرای هولوکاست و جنگ جهانی دوم در آن وعده (( هرگز دوباره تکرار نخواهد شد )) داده شده بود .

آن چه بر خلاف موارد بالا به اندازه کافی برای دخالت نکردن در مساله یوگسلاوی خود را نیرومند نشان می داد ، ترس از ورود به یک کابوس تمام نشدنی بود . تعجبی نداشت که ایالات متحده و ناتو پاسخی غیرقاطع و غیرپافشارانه داشته باشند . اختلافات جدی در مورد کارهایی که باید انجام گیرد و نحوه انجام گرفتن آن ها نشان می داد که تلاش های جامعه بین الملل به یک سری اقدامات محدود شده است : کاهش درد و رنج غیرنظامیان ، میانجی گری میان طرف های درگیر ، و خارج نشدن گستره درگیری ها از مرزهای یوگسلاوی سابق . در کرواسی ، 12 هزار نیروی حافظ صلح سازمان ملل بر اجرای آتش بس سال 1992 نظارت و از مناطق تحت کنترل شورشیان صرب بازدید می کردند . اما بخش مهم تر مداخله سازمان ملل در بوسنی صورت گرفت . مردم سارایوو و دیگر مناطق تحت محاصره با دریافت محموله های غذایی و دارویی – خود سارایوو حدود 100 هزار تن – به زندگی خود ادامه می دادند . همچنین برای نظارت بر توزیع کمک های انسانی و حفظ امنیت (( مناطق امن )) پیش بینی شده توسط سازمان ملل – شهرهای سارایوو ، توزلا ، و منطقه بیهاج در شمال غرب بوسنی ، همچنین سه منطقه مسلمان نشین در شرق – 22 هزار سرباز سازمان ملل به بوسنی اعزام شدند . بدون شک برنامه صلح بانی سازمان ملل جان های زیادی را نجات داد ، اما منتقدان آن بر این باورند که به طولانی شدن بحران کمک کرده است . حضور نیروهای صلح بان قوای طرفین درگیر را وارد یک آرامش ناپایدار کرده است . از سوی دیگر ، گرچه نیروهای صرب از توانایی حمله به (( مناطق امن )) محروم شدند . نیروهای دولت بوسنی هم دیگر قدرت پس گرفتن مناطق اشغالی و شکستن محاصره ها را نداشتند . حضور صلح بانان مانع کمک رسانی ایالات متحده و کشورهای دیگر به نیروهای بوسنیایی می شد .

یک موفقیت غیرقابل انکار در مقدونیه پیش آمد . هنگامی که 500 سرباز امریکایی در مرز میان صربستان و مقدونیه مستقر شدند . حضور این نیروها مانع از بروز خشونت های بعدی شد . در سراسر یوگسلاوی ، ماموریت های صلح بانی به سبب عدم تمایل دولت ها برای اعزام نیرو و تدارکات به جاهای مورد نیاز تضعیف شد . هر دو دولت بوش و کلینتون از ماموریت سازمان ملل حمایت کردند و حتی از صلح بانان خواستند موضع جدی تری نسبت به نیروهای صرب اتخاذ کنند ، اما دولت ایالات متحده از اعزام نیرو به بوسنی سرباز زد .

اصول مورد نظر با هم در تناقض بودند و ادامه این سیاست پیامدهای خودش را داشت . در می 1995 و در پی فشار ایالات متحده برای حملات هوایی ناتو بر ضد نیروهای صرب ، 300 نفر از صلح بانان توسط صرب ها گروگان گرفته شدند . متحدان امریکا در ناتو خواستار اتخاذ تدابیری برای نجات صلح بانان شدند و ایالات متحده برای پاسخ دهی در تنگنا قرار گرفت . سربازان امریکایی آماده اعزام به بوسنی شدند ، چیزی که دولت امریکا دائما از آن دوری می جست .



دورنما

با فرارسیدن ژوئن 1995 ، دیگر هیچ طرفی در یوگسلاوی سابق خود را برنده نمی دانست . اسلوبودان میلوسویچ ، رییس جمهور صربستان ، به خاطر دیدارهایش با رهبران صرب بوسنی و تشویق آنان به مذاکره از سوی جامعه بین الملل به عنوان پیام آور صلح نگریسته می شد ، اما در خود صربستان ، به دلیل از دست رفتن ثبات اقتصادی و اجتماعی ، که خود از سیاست های میلوسویچ ناشی شده بود ، رییس جمهور وضعیت سختی را می گذراند . باز پس گیری منطقه موسوم به اسلاوونیای شرقی توسط ارتش کرواسی در می 1995 کنترل دولت کرواسی بر بزرگراه زاگرب – بلگراد را دوباره برقرار کرد ، اما دولت های غربی کروات ها را به سبب نقض آتش بس سرزنش کردند و ارتش کرواسی تا یکپارچه کردن دوباره قلمرو کشورش هنوز راهی طولانی در پیش داشت . نیروهای شورشی صرب در کرواسی تضعیف شدند اما شکست کاملشان امری غیرقابل پیش بینی بود .

در بوسنی ، صرب ها به سبب تلاش برای تصرف سارایوو و گروگان گرفتن صلح بانان با انزوای بین المللی مواجه شدند ، اما تسلط خود بر مواضعشان را به خوبی حفظ کردند. نیروهای دولت بوسنی با وجود پیش روی های اندک ، در برابر توپخانه سنگین صرب ها آسیب پذیر بودند و بیشتر جمعیت مسلمان بوسنی تحت محاصره باقی ماند . ناتو و سازمان ملل به سبب ناتوانیشان در اتخاذ موضع جدی علیه نیروهای صرب بوسنی مورد سرزنش افکار عمومی قرار گرفتند و کشورهای شرکت کننده در عملیات های صلح بانی هم سعی می کردند با بهانه های مختلف از مسئولیت هایی که به آنان واگذار شده بود فرار کنند .



درباره نویسنده : تام گیلتن جنگ های یوگسلاوی سابق را در رادیوی ملی امریکا پوشش داده است . هم چنین کتاب (( وقایع روزانه سارایوو : یک شهر و روزنامه آن زیر محاصره )) در همین باره توسط او به رشته تحریر در آمده است .

پی نوشت : مطلبی که خواندید در ماه ژوئن سال 1995 میلادی منتشر شده است . یک ماه بعد و در جولای 1995 ، نیروهای صرب بوسنی به فرماندهی راتکو ملادیچ ، شهر سربرنیتسا را که (( منطقه امن )) اعلام شده از سوی سازمان ملل به حساب می آمد به تصرف خود درآوردند و ضمن گروگان گرفتن صلح بانان ، بیش از 8 هزار پسر و مرد بوسنیایی را قتل عام کرده و در گورهای دسته جمعی دفن کردند .در پی این حادثه و نیز گلوله باران سارایوو و چند منطقه امن دیگر توسط صرب ها ، در ماه اوت جنگنده های ناتو به مدت دو هفته دست به بمباران گسترده مواضع قوای صرب زدند. با شروع حمله گسترده و مشترک نیروهای مشترک کروات – بوسنی در ماه سپتامبر ، صرب های بوسنی نخستین شکست جدی خود را متحمل شدند . چندی پس از این و طی مذاکرات فشرده و با حضور قدرت های بزرگ و همسایگان بوسنی ،عهدنامه صلح دیتون در دسامبر همان سال رسما در پاریس به امضای طرف های درگیر رسید و به جنگ خونین بوسنی پایان داد.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شرح چگونگی فروپاشی یوگسلاوی 1
پاسخ
 سپاس شده توسط سارا 2014
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان