امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اسوه عقلانیت توحیدی

#1
Smile 
بزرگ ترین ستمی که بر بشریت رفته، محروم سازی مردم در حکومت امویان و عباسیان از دریای بیکران علوم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است. دوران حکومت بنی امیه از ابعاد گوناگون، از شگفتی های تاریخ است و شگفت انگیزتر از آن حکومت عباسیان است؛ زیرا عباسیان با شعار برگرداندن قدرت و سپردن آن به اهل بیت پیامبر(ص) و نجات آنان از انزوا، قدرت را از بنی امیه گرفتند؛ اما زمانی که قدرت آنان تثبیت شد، خفقان و سانسور و ستم در حکومت آنان سخت تر و مستحکم تر از دوران امویان شد. ارتباط مردم با خاندان وحی و ولایت بسیار محدود گشت و اگر کسی می خواست از آنان روایتی را بشنود یا نقل نماید باید تمام جوانب را می سنجید.

در برهه هایی، کار سخت تر می شد؛ به گونه ای که در تاریخ و روایات ملاحظه می کنیم گاهی راوی حدیث، جرأت نداشته نام امام را با صراحت ببرد؛ از باب مثال در روایت های نقل شده از حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام روایاتی را می بینیم که به نام عبد صالح نقل شده است؛ راز آن همین اختناق و سانسور فوق العاده بوده است؛ علی رغم این شدت و حدت سیاسی در برخورد با ائمه اطهار علیه السلام گاهی فرصت هایی پیش می آمد که به طور مقطعی مردم می توانستند از دانش آنان بهره گیرند؛ یکی از آن مقاطع درباره امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام رخ داده است؛ بویژه در زمانی که امام به خراسان آمد و مجالس مناظرات آزاد برای آن حضرت تشکیل داده شد؛ این مجالس را به طور عمده خود مأمون عباسی برپا می کرد. این که انگیزه مأمون چه بوده است محل بحث است؛ اما آنچه از بیان خود امام علیه السلام استنتاج می شود این است که دشمنان امید داشتند در این مجالس علمی، امام شکست بخورد اما پیروز مطلق و همیشگی این مجالس، امام هشتم علیه السلام بوده است. یکی از ابعاد علمی بیانات امام هشتم(ع) و بویژه در این مناظرات، استفاده از منطق محض عقلی و برهان و کاربرد عقل فلسفی است؛ از فرصت مناسبت شهادت امام هشتم علیه السلام بهره گرفته و چند مطلب مربوط به این موضوع را به بحث و بررسی می گذاریم.


ضرورت و ویژگی های قضایای فلسفی و برهانی
آگاهی انسان زیربنای همه هویت و ارزش او را تشکیل می دهد؛ راه های حصول علم و آگاهی و نیز مراتب و مراحل آن برای انسان ها متفاوت است و از این رهگذر جایگاه آدمیان متفاوت می گردد.

به طور عمده راه های حصول علم و ادراک برای انسان ها عبارتند از:

۱ علم(تجربه و حس)، ۲ عقل (قواعد محض فلسفی و عقلی)،

۳ عرفان و شهود(از طریق سیر و سلوک)، ۴ وحی و دریافت های وحیانی.

راه چهارم در انحصار انبیا و جلوه هایی از آن در اختیار ائمه اطهار بوده است؛ پس برای بشر عادی آن سه راه نخست، ممکن الحصول است.

راه «حس و تجربه» مفید است؛ اما جامع و فراگیر نیست. علوم تجربی تنها در قلمرو عالم طبیعت می توانند برای انسان کارساز باشند؛ البته باشرایطی که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت. راه «عرفان و شهود» نیز بسیار مهم است و از نظر شخصی از راه «عقل» مهم تر است؛ اما مشاهدات عارف فقط برای خود او حجت است و سودی به حال دیگران ندارد، مگر این که در قالب برهان فلسفی ارائه شود؛ همانگونه که برخی از بزرگان فلسفه مانند صدرالمتألهین شیرازی موفق شدند مطالب عرفانی را برهانی نمایند؛ در نتیجه آنچه برای بشر جامعیت داشته و قابل ارائه برای دیگران است راه استدلال های خاص فلسفی است بویژه در مسائل مربوط به دو اصل «مبدأ» و «معاد».

اما این که این راه چه ضرورتی دارد؟ در جواب باید توجه کنیم هر یک از آگاهی هایی که برای بشر ممکن الحصول است، زمانی قابل اعتماد خواهد شد که با گوهر «یقین» همراه باشد که البته گوهری کم یاب و دیریاب است؛ لذا امام هشتم علیه السلام فرمود: «لم یعط بنو آدم افضل من الیقین: خداوند چیزی برتر از یقین به فرزندان آدم اعطا نکرده است. (فلسفه الهی از منظر امام رضا(ع). آیت الله جوادی آملی/۲۳)» از این رو، تمام ارزش آگاهی آدمیان را یقین «تعیین» می نماید.

قرآن در دو بخش مهم «اعتقادی» و «اجتماعی»، سخت با هرگونه ظن و گمان و تخمین مبارزه کرده است. قرآن مشرکان مکه را سخت سرزنش می کند چرا که آنان از پیروان ظن و گمان بودند. به عنوان نمونه: «یظنون بالله غیرالحق ظن الجاهلیه: آنان به خداوند گمانی نادرست دارند گمانی از نوع جاهلی آن (نساء ۱۵۷).» یا «ان تتبعون الا الظن و ان انتم الاتخرصون: شما جز از ظن و گمان پیروی نمی کنید و فقط تخمین می زنید (انعام ۱۱۶).» و یا «و ما یتبع اکثرهم الا ظناً ان الظن لا یغنی من الحق شیئا: اکثر اینان (مشرکان) جز از گمان و ظن، پیروی نمی کنند و ظن و گمان هیچ واقعیت و حقی را اثبات نمی کند (یونس ۳۶).»

و نیز به همین دلیل است که قرآن اکثر آن جامعه مشرک را در نظر و عمل، کم خرد معرفی می کند؛ آنان به دلیل این که به بیماری ظن و گمان مبتلا بوده اند، از عقل نظری و عملی بهره ای نبرده و این کم خردی سبب برخوردهای نادرست اخلاقی و اجتماعی آنان نیز شده است.

لذا می فرماید: «ان الذین ینادونک من وراء الحجرات اکثرهم لا یعقلون: کسانی که تو را از پشت دیوار اتاق ها صدا و ندا می کنند اکثرشان اهل تعقل نیستند (حجرات ۴).»

تذکر این نکته نیز لازم است که آیاتی از این قبیل که می فرماید: اکثرهم لا یعقلون، یا اکثرهم لا یعلمون، یا لایفقهون، ناظر به همه انسان ها در طول تاریخ نیستند؛ بلکه مربوط به همان جامعه مشرک عصر نزول قرآن است و دلیل آن نیز همان است و همان طور که اشاره شد، مبتلا بودن آنان به بیماری گمان و ظن و تخمین، در ارتباط با مسائل دینی و الهی بوده است.

در معارف و قوانین دینی و قرآنی، در مسائل اجتماعی، به ویژه مسائلی که به شخصیت انسان ها مربوط می شود، (همچون جان و مال و عرض و ناموس) بشدت پیروی از ظن و گمان محکوم شده است و لذا یکی از مناصب بسیار مهم در اسلام، منصب «قضاوت و داوری» است. اگر قاضی بدون تفحص لازم و یقین آور بخواهد حکمی صادر کند و باحصول ظن، ولو ظن قوی ترتیب اثر دهد، طبق آنچه از مسلمات متون دینی ما است، قطعاً گرفتار عقوبت الهی خواهد شد؛ و از قاضی گذشته، هر شهروندی بخواهد در ارتباط با زندگی دیگران از ظن و گمان پیروی نماید سخت مسئول خواهد بود؛ لذا قرآن می فرماید: «ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا: دنبال آنچه علم و یقین نداری نرو که گوش و چشم و دل همه باید پاسخگو باشند (اسراء ۳۶).»

قضایا و علوم و براهین فلسفی از این عیب بزرگ(ظنی و تخمینی بودن) مبرا هستند. قضایایی را می توان برهانی و فلسفی دانست که حداقل این چهار ویژگی را داشته باشند: «بدیهی»؛ «کلی»؛ «دائمی» و «محمولات برای موضوعات ذاتی» باشند.

و اگر این ویژگی ها را دارا بودند یقین آور خواهند بود. بسیاری از قضایای تجربی که با آن ها سروکار داریم، چون تمامی این چهار ویژگی را ندارند یا برخی از آن ها را دارا نیستند، نمی توانند یقین آور باشند. از باب مثال، اگر بگوییم: «در پائیز یا زمستان باران می آید» این قضیه و گزاره ای یقین آور نیست؛ زیرا هیچ یک از ویژگی های چهارگانه را ندارد نه بدیهی است و نه کلی و دائمی و نه ذاتی لذا این قضیه نمی تواند ارزش یک قضیه فلسفی یقین آور را داشته باشد؛ اما اگر بگوییم: «هر انسانی ممکن الوجود است» یک گزاره فلسفی است یا بگوییم: «هر ممکن الوجودی نیازمند به علتی بیرون از خودش است.» هر چهار شرط گزاره فلسفی را داشته و یقین آور است.

نمونه هایی از کاربرد عقل فلسفی در بیانات امام هشتم(ع)
در بیانات ائمه اطهار علیهم السلام و از جمله امام هشتم سلام الله علیه، فراوان از مقام «عقل» تعریف و تمجید شده است؛ با قرائنی که در خود کلمات آنان وجود دارد، می توان نتیجه گرفت که آن عقل ممدوح و ستایش شده همان عقل برهانی یقین آور است که شرایط یقین آوری آن توضیح داده شد؛در اینجا نمونه ای از ستایش های امام هشتم علیه السلام و نیز موارد قضایای برهانی و فلسفی در بیانات آن حضرت یادآوری شده است:

صدیق کل امرءٍ عقله و عدوه جهله: دوست هرکس خرد او و دشمن او نادانی و بی خردی است (تحف العقول/۴۴۳).

العقل یعرف به الصادق علی الله فیصدقه و الکاذب به علی الله فیکذبه: به واسطه عقل است که انسان راستگو شناسایی شده، راستی او گواهی می شود و نیز دروغگو شناخته و دروغ او گواهی می شود (اصول کافی ج ۱/۴۰ چاپ اسوه).

از این بیانات در این جهت استفاده می شود که راه ورود و دروازه راهیابی به شهر دین، «عقل مستقل» است؛ زیرا اگر بخواهیم لزوم معرفت دین را از طریق خود دین اثبات کنیم، مستلزم دور باطل است. صدق و کذب مدعیان نبوت را نیز باید توسط عقل محض و مستقل به اثبات رسانید؛ اینجاست که صرف قضایای تجربی کارساز نیستند، گرچه می توانند مقدمات برهان عقلی را فراهم کنند؛ «تجربه» می تواند در صغرای قضیه نقش داشته باشد، اما کبرا و استنتاج از آن «عقل» است؛ مانند این که بگوییم عالم، حادث است که این با تجربه ثابت می شود؛ اما این که هر حادثی نیازمند محدث است، «عقلی» است و نه «حسی و تجربی»!

افضل العقل معرفه الانسان نفسه: برترین «عقل» آن است که انسان خود را بشناسد (فلسفه الهی از منظر امام رضا/۲۲).

روشن است که در راه شناخت خدا، یکی از راه های معرفت، معرفت نفس است که در قرآن و سنت به آن توجه و تأکید شده است. معرفت انفسی از معرفت آفاقی برتر است؛ زیرا مستلزم علم حضوری است و معرفت آفاقی فقط علم حصولی است.

کل معروف بنفسه مصنوع: هر چیزی که ذاتش شناخته شود در حقیقت ساخته آدمی است (توحید صدوق/۳۵).

خداوند ساخته دست کسی نیست، بلکه «خود» سازنده هر چیزی است؛ ذات و ماهیتش شناخت پذیر نیست؛ چرا که خداوند ماهیت ندارد تا او را بشناسند: لیس کمثله شیء (شوری۱۱).

این جمله شریفه نمونه ای از قضایای برهانی است با همان شرایطی که ذکر شد: «بدیهی»، «کلی»، «دائمی» و «ذاتی». هر مخلوقی دارای ماهیتی است؛ آن گونه که در فلسفه بیان شده: کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیته و وجوده؛ پس هر ممکن الوجودی محدود است و خالق او نمی تواند این محدودیت را داشته باشد؛ در غیر این صورت خود یکی از ممکنات خواهد بود.

کل قائم فی سواه معلول: هر چیزی که وابسته به غیر خودش است معلول است (همان ۳۵).

امام هشتم علیه السلام در این بیان کوتاه و نورانی خود به قاعده و قانون کلی، بدیهی و ذاتی علت و معلول پرداخته اند. تحلیل فلسفی قانون علیت و معلولیت و رابطه خاصی که معلول با علت تامه خود دارد، مجال بیشتری می طلبد؛ اما در چند جمله می توان خلاصه کرد که هر ممکن الوجودی که هستی او عین ذات او نیست از سه حال خارج نیست: یا «خودش علت خودش است.» که این بدیهی البطلان است؛ یا «بدون علت، پدید آمده است.» که این نیز عقلاً واضح البطلان است؛ و یا این که «نیازمند غیر خودش است.» که تنها همین فرض، عقلاً پذیرفتنی است. مانند این بیان را امام در جواب از پرسش مردی فرموده اند؛ زمانی که از آن حضرت پرسید: ای پسر رسول خدا دلیل حدوث عالم چیست؟ حضرت فرمود: انت لم تکن ثم کنت و قد علمت انک لم تکون نفسک و لا کونک من هو مثلک: دلیل حدوث عالم خود تو هستی که پیش از این نبودی ولی اکنون هستی و تو می دانی که پدیدآورنده خودت نیستی و کسی مانند تو نیز به وجودآورنده تو نیست (توحید صدوق/۲۹۳).

در نتیجه هر ممکن الوجودی، مشمول قانون علیت و حدوث است و این که واجب الوجود هستی، «محض» و ممکن الوجود، «عین وابستگی» است و نیازمندی به علت و محدث، «ذاتی» آن است.

نتایج عملی عقل فلسفی در بیان امام هشتم(ع)
آنچه مورد اشاره قرار گرفت این بود که ممکن الوجود، نیاز محض و واجب الوجود، غنای محض و کل الکمال و کله الکمال است.

تفکر ناب توحیدی قرآنی و برهانی، نفی استقلال از غیر خدا در تمام وجود هستی است. آنچه که ائمه اطهار علیهم السلام و امام هشتم سلام الله علیه از بندگان خدا خواسته اند، ایمان و باور به این حقیقت است. (که البته مراتب و آثار این «ایمان» نیز دارای شدت و ضعف خواهد بود. کسی که این حقیقت را پذیرفته باشد عالم و آدم را، عین وابستگی به مبدأ کمال، و هستی بخش خواهد دانست؛ و پیوسته کمال را از او خواهد خواست و همیشه به بندگان خدا نیکی خواهد کرد و عقل عملی برآمده از این عقل نظری، همین است.

در این بخش نمونه های مفاهیم و مصادیق عقل عملی را از بیان امام هشتم علیه السلام ذکر شده است:

التودد الی الناس نصف العقل: محبت و دوستی با مردم، نیمی از عقل است (تحف العقول/۴۴۳).

از آنجایی که عقل، از «نظر» و «عمل» تشکیل می شود، اگر آن نیمه نظری آن حل شد، نتیجه آن خواهد بود که نیمه دیگرش در مهر ورزیدن نسبت به مردم تجلی خواهد یافت.

امام هشتم(ع) در باب ایمان فرموده اند: الایمان اربعه ارکان: التوکل علی الله والرضا بقضاء الله و التسلیم لامرالله و التفویض الی الله: ایمان چهار رکن دارد: «توکل برخدا»، «خشنودی به حکم خدا»، «تسلیم امر خدا بودن»، «واگذار نمودن امر به او».

و نیز در تعریف ایمان فرموده اند: لایستکمل عبد حقیقه الایمان حتی تکون فیه خصال ثلاث: التفقه فی الدین و حسن التقدیر فی المعیشه و الصبر علی الرزایا: هیچ بنده ای واقیعت و حقیقت ایمان را کامل نمی کند، مگر این که در او سه خصلت باشد؛ «فهم و درک عمیق دین»، «حسن تقدیر در زندگی(مدیریت حسابگرانه)»، «استقامت در برابر ناملایمات و سختی ها» (همان ۴۴۶).

السخی یاکل من طعام الناس لیاکلوا من طعامه والبخیل لا یأکل من طعام الناس لئلا یاکلوا من طعامه: انسان سخاوتمند از غذای دیگران می خورد تا از طعام او بخورند و انسان بخیل از طعام دیگران نمی خورد تا از طعام و غذای او نخورند (همان).

یکی از مباحث بسیار مهم در معارف وحیانی و از منظر فلسفه اخلاق، ریشه یابی فضائل و رذایل اخلاقی از جمله سخاوت و بخل است؛ ریشه فضائل به یک کلمه بازمی گردد و آن همان «فطرت و عقل توحیدی» است که در نوعدوستی و ارتباط با همنوعان تجلی می یابد و ریشه همه رذائل نیز به نوعی شرک بازگشت دارد که انسان را دچار تنگ نظری در عمل و بروز رذائلی چون بخل می کند.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان