امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انحراف از صراط مستقیم

#1
با توجه به این که خداوند در انسان قابلیت سیر صعود و سقوط قرار داده و تقوا و فجور عامل تعالی و سقوط انسان است؛ از این رو می توان گفت حسنات باعث صعود و تعالی او می شود و گناه و سیئات باعث سقوط و هبوط وی به درکات دوزخ می گردد.

انسان ها را با توجه به چگونگی عملکرد می توان در دو دسته قرارداد: الف. کسانی که در کسب کمال و سیر صعودی تلاش می نمایند، ب.افرادی که نسبت به کسب کمال بی توجه هستند. برای کسی که در جهت سیر صعودی و کمال تلاش می کند، شناخت اعمالی که باعث کسب حسنات است لازم می باشد، اما کافی نیست، کار حکیمانه مقتضی شناخت آسیب ها و موانع کسب کمال و رسیدن به جایگاه الهی و انسانی است. برای کسانی هم که بی توجه هستند شناخت موانع ضرورت بیشتری دارد، چرا که آسیب پذیری آنها بسیار بالاتر از دسته قبل می باشد از این رو طرح این مباحث برای تنبه و تذکر این افراد نیز ضرورتی دو چندان می یابد. به جهت وجود چنین ضرورت هایی درصدد خواهیم بود که ان شاءالله تصویری از موضوع در حوصله این مقاله ارائه دهیم.

صراط مستقیم و سرنوشت انسان
در بین همه راه هایی که انسان می تواند طی کند، تنها یک راه «صراط مستقیم» و راه هدایت است و دیگر راه ها انسان را به سرنوشت واقعی نمی رسانند، این راه و رسیدن به این چیزی است که انبیاء الهی مأمور به دعوت مردم به آن بودند. به عبارت دیگر شرایع آسمانی همه برای تحقق چنین امری از جانب خدا تشریع شده است. با توجه به سیر تکامل که در چنین مأموریتهایی بوده، دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بزرگوار اسلام به آئین روح بخش اسلام، کاملترین آنها می باشد «واَنَّ هـذا صِراطی مُستَقیمـًا فَاتَّبِعوهُ ولا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبیلِهِ ذلِکُم وصـّـکُم بِهِ لَعَلَّکُم تَتَّقون؛ این است راه راست من؛ پس، از آن پیروی کنید؛ و از راه ها[ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.»

ما از خدا هستیم و به سوی خدا باز می گردیم «اِنّا لِلّهِ واِنّا اِلَیهِ راجِعون» بازگشت بسوی خدا و دیدار پروردگار با وصف ارحم الراحمین، بهشت رضوان الهی را در پی دارد، بهشتی که همه اولیا و انبیای الهی در دعوت به ایمان، انسان ها را به آن بشارت داده اند و بشریّت را راهنمایی کرده اند تا همه قوا و استعدادهای خود را در جهت رسیدن به آن سرنوشت الهی بکار برند. این سرنوشت واقعی انسان است که در پس شکوفایی همه استعدادها و قوای انسان به منصه ظهور می رسد.

گناه و خروج از صراط مستقیم
در آیه ۸۱ سوره بقره، تغییر سرنوشت انسان، بواسطه گناه، طی سه مرحله بیان می شود:

۱) در این مرحله می فرماید: ارتکاب گناه آغاز تغییر سرنوشت و خروج و یا فاصله گرفتن از صراط مستقیم است:«بَلی مَن کَسَبَ سَیِّئَةً؛ «کسانی که مرتکب گناه شوند».

۲) این مرحله حاصل مرحله نخست می باشد و چنانچه کسی که در مرحله نخست مرتکب گناهی گشت و توفیق توبه و ترک معصیت نیافت در این مرحله نمی تواند خود را از منجلاب آثار گناه نجات دهد، خداوند در این باره می فرماید: «واَحـطَت بِهِ خَطِیـَتُهُ؛ و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند.»

۳) در مرحله سوم عاقبت شوم تغییر سرنوشت، بواسطه گناه را بیان می دارد و می فرماید: «فَاُولئکَ اَصحـبُ النّارِ هُم فِیها خلِدون؛ آنها اهل آتش اند و جاودانه در آن خواهند بود».

در حقیقت این مراحل یک سلسله علل طولی می باشند که هر یک مبتنی بر دیگری است.در ادامه به بررسی بیشتر هر کدام می پردازیم.

مرحله اول: ارتکاب گناه و نقش آن در دور شدن از حق

کسانی که مرتکب گناه می شوند از صراط مستقیم و مسیر حق دور می شوند و یا به تعبیر دقیق تر سقوط می کنند. ارتکاب گناه پایه های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری انسان را متزلزل می کند. گناه عمل بر خلاف دستورهای الهی بوده و باعث سست شدن اعتقادات و باز شدن راه شک و شبهه در اصول آن می شود. با ارتکاب گناه ملکات فضائل اخلاقی در درون فرد، تحت تأثیر قرار گرفته و جهت گیری های ارتکازی وی را تضعیف می نماید. با تزلزل پایه های اعتقادی و اخلاقی، رفتار نیز تغییر می کند و از شکل رفتار یک فرد الهی فاصله می گیرد. این تغییرات فرصت یافتن خویشتن واقعی را که کمال انسانیّت و هدف ادیان الهی است؛ از فرد می رباید.

گوهر خود را هویدا کن کمال این است و بس

خویشتن را در خویش پیدا کن کمال اینست و بس

کسی که مرتکب گناه می شود تیشه به ریشه خود واقعی اش و آن صورت الهی و انسانی می زند که در ورای این خود ظاهری قرار دارد. شرافت، اصالت و بزرگی و بزرگواری و همه فضائل قابل تصور برای انسان مربوط به آن خود الهی و انسانی به تعبیر شهید مطهری(رحمه الله) می باشد. این خود واقعی آن گوهری است که انسان به واسطه آن مسجود ملائک گردید. آنچه ما وجداناً با ضرورت و بداهت «خود» می نامیم، خودِ ظاهری است.

«اَنَّ اللّهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وقَلبِهِ؛ خدا میان آدمی و دلش حائل می گردد.»

از سیاق موجود در این آیه کریمه و قرائن عقلی آن به روشنی می توان دریافت که منظور از «مرء» همان خودِ ظاهری است و «قلب» خود واقعی است. مطلب مهمی که آیه به آن دلالت دارد، حائل شدن خداوند بین خود ظاهری که ناخود است و خود واقعی، لذا راه رسیدن به خود واقعی، اجابت و اطاعت فرمان خدا و رسول است که در صدر آیه می باشد: «یاَایَّها الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی فراخواندند آنان را اجابت کنید.»

در همین آیه دلیل امر به اجابت فرامین الهی و اوامر حضرت رسول را زنده شدن مؤمنان می دادند: «لِما یُحییکُم» برای اینکه شما زنده شوید.»

نتیجه ای که می توان از مفهوم آیه برداشت کرد این است که اگر کسی فرمان الهی و اوامر نبوی را اطاعت نکند زنده واقعی نخواهد شد. گناه مانع زنگاری بر دل است و از زنده شدن قلب یا خود واقعی اش باز می دارد. چگونه وقتی ذات باریتعالی از کسی ناراضی باشد او را به کمال بالاتر برساند. چنین امری خلاف سیره عقلا است تا چه رسد به خداوند حکیم، که منشأ پیدایش عقل و عقلا است.

به تعبیر شهید مطهری خود ظاهری اصلاً خود نیست. پس می توان گفت کسی که گناه می کند تیشه به ریشه خود می زند و مرگ واقعی خود را سبب می شود. اما از چه رو انسان با آن همه عشق به خود که دارد چنین با خودش به ستیز بر می خیزد

آنچه از آیات قرآن کریم در پاسخ به این پرسش برداشت می شود، وسوسه شیطان در اثر غفلت و جهل می باشد. برای نمونه ماجرای رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت که توسط وسوسه شیطان انجام گرفت مطلب را پیگیری می کنیم.

«فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیطنُ لِیُبدِی لَهُما ماوورِی عَنهُما مِن سَوءاتِهِما؛ سپس شیطان آن دو [آدم و حوا] را وسوسه کرد، برای اینکه آنچه از اندام ایشان پنهان بود، آشکار سازد»

شیطان برای عملی کردن وسوسه خود در مورد حضرت آدم و حوا چنین گفت: «وقالَ ما نَهکُما رَبُّکُما عَن هـذِهِ الشَّجَرَةِ اِلآ اَن تَکونا مَلَکَینِ اَو تَکونا مِنَ الخلِدین»

شیطان گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد مگر به خاطر اینکه (اگر از آن بخورید) فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند.» اساساً شیطان به این دلائل تمسک کرد تا آدم و حوا را از یاد خدا و تمام آن نعمت هایی که خداوند برای آنها فراهم نموده بود غافل کند.

«ویآدَمُ اسکُن اَنتَ وزَوجُکَ الجَنَّةَ فَکُلا مِن حَیثُ شِئتُما؛ و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر آنچه خواستید بخورید»

آیه دیگری که دلیل شیطان بر آن استوار بود جهل آن دو است. برای آنها از چیزی دلیل آورد که آنها واقعاً در مورد آن اطلاعی نداشتند. آنها واقعاً نمی دانستند که علت نهی خداوند از نزدیک شدن به درخت ممنوعه آیا همان حرف شیطان است یا اینکه چیز دیگریست. شیطان از این نقطه ضعف استفاده کرد. آماج وسوسه های شیطان برای به گناه کشاندن انسان دقیقاً از این دو گذرگاه است یعنی گذرگاه جهل و غفلت.

شیطان با استفاده از جهل به غفلت می کشاند، غفلت از یاد خدا زمینه ارتکاب گناه را فراهم می آورد. لذا خداوند می فرماید: «ولا تَکونوا کَالَّذینَ نَسُوا اللّهَ فَاَنسهُم اَنفُسَهُم اُولئکَ هُمُ الفسِقون؛ و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشی کرد؛ آنان همان نافرمانانند»

انسان با توجه به تصریح قرآن کریم «اَلَّذینَ هُم عَلی صَلاتِهِم دائمون؛ باید همیشه به یاد خدا باشد» اگر همیشه با نماز، ذکر و عبادت خدا حضور در پیشگاه او را حفظ نمود گذرگاه غفلت، یعنی مؤثرترین حربه شیطان را از دست او گرفته است. سرنوشت چنین افرادی حتماً بهشت جاودان خواهد بود.

خوشا آنان که دائم در نمازند

بهشت جاودان بازارشان بی

خداوند بندگان را به شیوه های مختلف هشدار می دهد و یا تنبیه می نماید: «هیچ رگی زده نشود و پایی به سنگ نخورد و دردسر پیش نیاید و بیماری و مرض به انسان نرسد، مگر بر ارتکاب گناهی»

البته این یک اخطار و بازتاب و پیامد دنیوی گناه است؛ که هم موقتی بوده و هم فراموش شدنی ولی عواقب جهان آخرت نه موقتی است و نه فراموش شدنی و یا اینکه خداوند در آیه کریمه می فرماید: «وما اَصابَکُم مِن مُصیبَة فَبِما کَسَبَت اَیدیکُم ویَعفوا عَن کَثیر؛ هر مصیبتی به شما رسید، به خاطر گناهی است که مرتکب شده اید و خدا از بسیاری از گناهان در می گذرد.»

چه بسیار وقایع ناگوار از قبیل تصادفات، مریضی ها و بیماری های مختلف که در زندگی افراد اتفاق می افتد و آنها علت آن را نمی یابند؛ و چه بسیار که دیده می شود در مواجهه با چنین پیشامدهایی می گویند چرا این مشکل باید برای من پیش بیاید این چه سرنوشتی است که من دچار شده ام و بالاخره نمی خواهند چنین سرنوشت هایی را قبول کنند، چرا که علت آن را هرگز در درون خود جست وجو نمی کنند. این در حالی است که آنها فراموش کرده اند که ما در هر جایگاه و موقعیتی که باشیم، آن جایگاه و موقعیتی است که خودمان ایجاد نموده ایم. آن فضایی است که ما خلق نموده ایم از اینرو منشأ این بدبختی ها گناهان ماست که باید از آنها توبه کنیم.

«اِن تَجتَنِبوا کَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنهُ نُکَفِّر عَنکُم سَیِّاتِکُم ونُدخِلکُم مُدخَلاً کَریما؛ اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی شده اید، پرهیز کنید، بدی ها و سیئات شما را می زداییم و شما را به جایگاهی شایسته درمی آوریم.»

با توجه به این آیه؛ گناه به دو قسم تقسیم می شود: گناهان کبیره و گناهان صغیره، آنچه در این آیه تأکید بر ترک آنها شده گناهان کبیره می باشد که امام رضا(علیه السلام) در «عیون اخبار الرضا» به ۲۹ فقره از آنها اشاره می نماید. فقره ۲۹ پافشاری بر گناه صغیره است. یعنی چنانچه گناه صغیره نیز با اصرار بر آن انجام شود گناه کبیره محسوب می شود و بایستی حتماً ترک گردد وگرنه سرانجام و سرنوشت بدی در انتظار خواهد بود.

درست است که در آلوده شدن به گناه در مرحله نخست این مجال و فرصت وجود دارد که گنهکار از راه اشتباهی که رفته پشیمان شود و برگردد و توبه کند و در مسیر درست قرار گرفته آنگاه به سمت سرنوشت الهی و انسانی قدم بردارد. اما مطلب مهم این است که وجود چنین فرصتی گاه در انسان اطمینان نسبی ایجاد کرده و به امید اینکه هنوز امکان بازگشت هست، به ارتکاب گناه ادامه می دهد. در واقع این اطمینان وسوسه شیطانی است، شیطان از چنین فضا و موقعیتی سوء استفاده می کند و بسیاری به دام او گرفتار می شوند و فرصت های طلایی و روزنه های امید را از دست می دهند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «کسی که قصد گناهی کند مبادا آن را انجام دهد، زیرا چه بسا بنده گناهی مرتکب شود و خدای تعالی او را ببیند و فرماید: به عزّت و جلالم سوگند! بعد از این تو را نیامرزم.»

ممکن است گنهکار با ارتکاب این گناه کاملاً عرصه را بر خود ببندد. چنانچه این حالت بوجود بیاید سرنوشت او به مرحله دوم از تقسیم بندی آیه کریمه که در ابتدا به آن اشاره شده می رسد که بررسی می نماییم.

احاطه آثار گناه
«واَحطَت بِهِ خَطِیَتُهُ؛ و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند»

خطیئة یعنی آثار گناه؛ در مرحله قبل گفتیم گناه باعث تزلزل در اعتقاد، اخلاق و رفتار می شود، تزلزل در این امور به تعبیر قرآن کریم خطیئة محسوب می شود در این مرحله خطیئة احاطه پیدا می کند. یعنی دیگر بحث از تزلزل نیست اساس اعتقاد، اخلاق و رفتار انسانی و الهی چنین فردی از بین می رود. امام باقر(علیه السلام) فرمود: «چیزی برای قلب فسادآورتر از گناهش نیست، قلب مرتکب گناه می شود و بر آن اصرار می ورزد گناه قلب را دگرگون می سازد.»

دگرگونی قلب در حدیث شریف یعنی حق را به جای باطل می گیرد. بدین معنا که نظام ارزشی در چشم او عوض می شود، از این به بعد چیزی را دارای ارزش می بیند که قبلاً برای او ارزشی نداشت.

اگر قبلاً بندگی خدا و تلاش برای رسیدن به بهشت ارزش داشت حالا چنین امری را اصلاً ارزش نمی داند بلکه ظواهر مادی برای او ارزش پیدا می کند. البته در مرحله نخست که شخص تازه مرتکب گناه شده است نظام ارزشی او متزلزل می شود، در ارزش گذاری دچار تردید و گاهی ارزش قائل می شود و زمانی قائل نمی شود. وقتی بدی ادامه یافت نظام ارزشی به کلی دگرگون می شود بلکه بر قلب او نیز احاطه می یابد یعنی نظام ارزشی جدید برای او ملکه می شود.

ملکه شدن نظام ارزشی جدید تمام معتقدات، اخلاق و رفتارهای او را تحت شعاع قرار می دهد و در احاطه خود می گیرد. این حالت همان چیزی است که قرآن کریم از آن اینگونه تعبیر می نماید: «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم وعَلی سَمعِهِم وعَلی اَبصرِهِم غِشوَة؛ خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده، و بر چشم هایشان پرده ای افکنده»

یعنی قلب آنها دیگر پذیرای نور و حقیقت نیست. گوش آنها کلام حق را نمی شنود، بر چشم آنها پرده ای افکنده شده که نمی توانند حق را ببینند. نکته جالب در این آیه کریمه انتساب این امور به خدا می باشد. یعنی خداوند این حالات را بر آنها افکنده است. در بیان و توضیح این مسئله به آیه «اَنَّ اللّهَ یَحولُ بَینَ المَرءِ وقَلبِهِ» اشاره می کنیم و سرنوشتی را که چنین گنهکارانی به آن دچار می شوند با توجه به این آیه تحلیل می کنیم.

گفته شد که منظور از آیه کریمه این است که خداوند بین خود ظاهری و خود انسانی و الهی حائل می باشد. چنانچه امری مورد رضایت خدا باشد انسان به خود الهی و انسانی نزدیک تر می شود و چنانچه موجبات سخط الهی فراهم شود خداوند تمام راه های رسیدن به آن خود الهی و انسانی را بر شخص می بندد. در واقع، علت اصلی چنین امری اصرار بر گناه کبیره و صغیره است. چنین شخصی با انتخاب خود از زیر نور آفتاب هدایت الهی خارج شده است بدیهی است که از نورانیت پرفروغ آن محروم می شود و البته خورشید هدایت هم نور خود را به افرادی که از زیر نورش خود را به کناری بکشند نمی تابد. این سنت خداست و در سنت خداوند هم هیچ تغییری نیست و امیدی به برگشت چنین افرادی نیست.

«اِنَّ الَّذینَ کَفَروا سَواء عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لایُؤمِنون؛ کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.

البته سرنوشت آنها به اینجا ختم نمی شود بلکه چون در قلبهایشان مرض است خدا نیز بر بیماری قلبی آنها می افزاید: «فی قُلوبِهِم مَرَض فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا» از این پس، آنها کار را به جایی می رسانند که در بدی هم بد می کنند. از اینرو به تکذیب و تمسخر آیات الهی می پردازند.

«ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَسآءُوا السّوای اَن کَذَّبوا بِایتِ اللّهِ وکانوا بِها یَستَهزِءون؛ سپس عاقبت کسانی که در بدی بد کردند این شد که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند.»

وقتی اسرای کربلا را به دربار یزید بردند و چشم او به حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) افتاد برای آنکه عقده های بدر و حُنین را بگشاید و بر پیروزی خود، افتخار کند اشعار کفرآمیزی را زمزمه کرد. حضرت زینب(سلام الله علیها)، در جواب فرمودند: «صدق اللّه کذلک یقول ثم کان عاقبة الذین أَساؤُا. /.» یعنی جای تعجب نیست این همان چیزی است که خداوند فرمود که گنهکاران سرانجام آیات ما را تکذیب می کنند و در نهایت آنها را مسخره می نمایند.

قرآن کریم می فرماید: «کَلاّ بَل رانَ عَلی قُلوبِهِم ما کانوا یَکسِبون؛ چنین نیست که آنها می پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل هایشان نشسته است.»

علامه طباطبایی(رحمة الله) از آیه شریفه فوق سه نکته برداشت می کند که یکی از آنها تصویر واضحی از سرنوشت چنین گنهکارانی را نمایش می دهد. ایشان می گوید؛ نفس انسانی به واسطه گناه تغییر می کند. یعنی چنین شخصی به ظاهر انسان است و اما واقع حیوان است، بلکه گمراه تر «اُولئکَ کالاَنعامِ بَل هُم اَضَلُّ؛ اینان چهارپایان هستند بلکه گمراه تر» گمراهی بیشتر اینها به جهت آن است که مسخّر شیطان می شوند. «ومَن یَعشُ عَن ذِکرِ الرَّحمنِ نُقَیِّض لَهُ شَیطنًا فَهُوَ لَهُ قَرین؛ و هر کس از یاد [خدای] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای او دمساز و همنشین باشد.»

سرانجام قرین بودن با شیطان به گونه ای است که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم» یعنی گوینده شیطان است، اما با زبان آنان سخن می گوید و بیننده، شیطان است اما با چشم آنان می بیند.

چنین گنهکاری که بر اثر اصرار بر گناه تا به این اندازه سقوط نماید در آخرت به سرنوشت شومی دچار می شود که در ادامه بررسی می کنیم.

نوشت شوم
«فَاُولئکَ اَصحبُ النّارِ هُم فیها خلِدون؛ آنها اهل آتشند، و جاودانه در آن خواهند بود.»

در این مرحله جزای احاطه گناه را کامل می دهند جزای آن خلود و ماندگاری در جهنم است، گاهی ممکن است آتش جهنم و عذاب آن مورد مقایسه با آتش دنیا قرار گیرد. از این رو حتی تصور مبهمی هم از خلود در جهنم برای شخص ایجاد نشود. آتش دنیا اثر سوزندگی دارد اما وقتی کسی بر اثر حرارت آتش سوخت، دیگر دردی احساس نمی کند مثل احساس لذت این دنیا که مدتی احساس آن وجود دارد اما با گذشت زمان عادی می شود و اثر آن از بین می رود. مثلاً لذیذترین غذاها مدت محدودی لذت خود را دارند در صورتی که پی در پی تناول شوند لذت نخستین آن از بین می رود. این در حالی است که لذت و عذاب آخرت بدین صورت نیست. لذت و عذاب در آخرت دائمی است. یعنی هرگز عادی نخواهد شد برای همین است که گنهکاران در دوزخ می گویند: «یامالِکُ لِیَقضِ عَلَینا رَبُّکَ؛ ای مالک دوزخ! از خدا بخواه که جان ما را بگیرد.»

این درخواست آنها برای این است که می خواهند بواسطه مرگ عذاب از بین برود اما چنین اتفاقی روی نمی دهد چرا که قرآن کریم می فرماید: «ثُمَّ لا یَموتُ فیها ولا یَحیی»

ولی آنان، نه حیات گوارا دارند و نه می میرند تا راحت شوند. حضرت علی(علیه السلام) در وصف جهنم می فرماید: «دار لیس فیها رحمة» یعنی جهنم جایی است که هیچ رحمی در آن نیست.

به عنوان خلاصه مطالب و مطلب پایانی روایتی از امام صادق(علیه السلام) ذکر می شود، ایشان فرمودند: هیچ چیز قلب آدمی را بقدر گناه فاسد نمی کند، قلب وقتی با گناه آشنا شد، روز به روز بیشتر بدان متمایل می شود، تا جایی که گناه بر آن چیره شود، آن وقت است که قلب زیر و رو گشته بالا و پائین می شود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: وقتی مؤمن گناهی مرتکب شود، لکه سیاهی در قلبش پیدا می شود، اگر توبه کند و دل از گناه بکند و از پروردگارش طلب مغفرت کند، دوباره قلبش صیقلی و شفاف می شود و اگر زیادتر گناه کند، آن لکه زیادتر می شود. / / /

و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) همین نکته را در حدیث دیگر این گونه ادامه می دهند که: / / / اگر همچنان به گناه خود ادامه دهد، لکه سیاه زیاد و زیادتر می شود، تا آنکه همه سفیدی را بپوشاند، همین که سفیدی پوشیده شد، دیگر تا ابد صاحبش به سوی خیر برنمی گردد و این کلام خدای عزوجل است که می فرماید: «کَلاّ بَل رانَ عَلی قُلوبِهِم ما کانوا یَکسِبون»
پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
آگهی
#2
لایکککککککککککککککک پستات خیلی لایک دارن
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  گردنه صراط در آخرت را چگونه بگذرانیم؟
  براي عبور از گردنه صراط چه کنیم؟
  عملی که عبور از پل صراط را آسان می کند
  “انحراف فکرے”
  رد شدن از خطرناک‌ترین نقطه‌ی پل صراط !
Rainbow شما با چه سرعتی از پل صراط عبور می کنید؟!
Rainbow صراط چیست ؟
  اوباما:‌ جنگ ما با کسانی است که اسلام را به انحراف کشانده‌اند
  هنر قرآنی سیر در صراط مستقیم
  از صراط مستقیم تا صراط حمید

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان