امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

=زندگی نامۀ چند تن ازژنرالهای هیتلر

#1
اروین یوهانسن اوگن رومل (به آلمانی: Erwin Johannes Eugen Rommel) (زاده ۱۵ نوامبر ۱۸۹۱ - درگذشته ۱۴ اکتبر ۱۹۴۴) فرماندهٔ نیروهای آلمانی، ملقب به «روباه صحرا» و از همه مهمتر معرف به مارشال مردم و همچنین به رومل ۸۸. وی توانست در دوران جنگ جهانی دوم پیروزیهای بزرگی در شمال آفریقا و فرانسه به دست آورد. رومل به خاطر بزرگ منشی و رفتار مناسب با زیر دستان، اسیران جنگی و دشنمانش یکی از بزرگترین مارشالهای تاریخ میباشد. هنوز هم درسهای مارشال را در تمام دانشکده و دانشگاههای نظامی جهان تدریس میکنند.
361px-Bundesarchiv_Bild_146-1973-012-43,_Erwin_Rommel.jpg

اوایل زندگی نوجوانی و جوانی
فیلد مارشال اروین رومل با نام کامل اروین یوهانسن اوگن رومل (۲۴ آبان ماه ۱۲۷۰ - مرگ ۲۲ مهر ۱۳۲۳) در شهر هایدنهایم آلمان دیده به جهان گشود. جوانی را در شهر هایدنهایم در ۴۵ کیلومتری شهر اولم سپری کرد. او پسر مدیر دومین مدرسه پروتسانها در شهر آلن بود. اروین در مورد سالهای کودکیش میگوید سالهای زندگی من با سرعت وشادی سپری شد.
او در هنگامی که فقط ۱۴ سال داشت با کمک یک دوستش یک هواپیمای بدون موتور(گلایدر)ساختند که مسافت بیشتری را طی میکرد. پدر و پدربزرگ او معلم بودند. او به دستور پدر راهی دانشکده نظامی دنزیگ درسال ۱۲۸۹ هجری خورشیدی شد و ۲ سال بعد به درجه استوار نایل آمد.

اودرسال ۱۲۹۰ در دانشگاه نظامی با همسر آینده اش یعنی خانم لوسی ماریا مولین که در آن زمان هفده سال داشت آشنا شد و در ۵ سال بعد یعنی ۱۲۹۵ با هم ازدواج کردند که حاصل این ازدواج در سال ۱۳۰۶ پسری به نام منفرد رومل بود.



جنگ جهانی اول
با آغاز جنگ جهانی اول اروین رومل هم به جبهه فرستاده شد ودر فرانسه، رومانی، ایتالیا و رشتهکوههای وترمبرگ جنگید. موفق به دریافت سه بار مدال صلیب آهنین درجه اول نائل آمد و یک بار عالیترین مدال آلمان در زمان رایش دوم یعنی مدال پروس را دریافت نمود. و این به خاطر جنگیدن دررشته کوههای غرب اسلوونی در میدان نبرد ایسونزو و پیروزی در میدان نبرد بود. رومل همچنین در در رشته کوههای غرب اسلوونی در نبرد لونگارنو ۱۵۰ افسر و ۹۰۰۰ سرباز ایتالیایی را اسیر نموده و ۸۱ دستگاه توپ جنگی به غنیمت گرفت. هچنین یک بار به دسته پیاده 'فردریک پائولس' ژنرال مشهور شتافت به به او کمک شایانی کرد.


در میانه جنگ جهانی اول و دوم
با قبول صلح آلمان با دولتهای متفق و امضای صلحنامه ورسای که یکی از عاملهای شروع جنگ جهانی بعدی بود آلمان مجبور شد برابر با پیماننامه تعداد نظامیان خود را تا صد هزار نفر کاهش دهد که این برای کشوری به بزرگی آلمان و ارتش کلاسیک آن فاجعه بود. به همین دلیل ارتش آلمان مجبور بود سربازهای خود را اخراج کند و فقط افسران باتجربه و کارآمد را نگه دارد. از آنجایی که رومل دوست داشت به عنوان یک افسر عملیاتی باشد، همانند هم درجهداران خود به آموزش کارآموزان در دانشکدههای نظامی پرداخت. در بین سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۲ در دانشکده نظامی درسدن و بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۷ در پوتسدام شروع به تدریس وآموزش جوانان آلمانی نمود. در همین سالها رومل کتاب خود را با نام وقتی پیاده نظام حرکت میکند را نوشت که نوع آوری در نوشتهها و کتابهای نظامی آن زمان به حساب میآمد و در حال حاضر نیز مورد استفاده دانشگاههای معتبر نظامی دنیا است. خواندن کتاب مذکور سبب آشنایی هیتلر و رومل بودهاست. رومل عضو گروه جوانان هیتلر شد و به آنان آموزش داد. وی در ادامه کتاب اولش کتاب نقش تانک در حمله را نوشت. در این زمان رومل سرهنگ بود.

آغاز جنگ جهانی دوم
با آغاز جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به لهستان و فتح ورشو پایتخت لهستان رومل از لهستان به برلین بازگشت و برای سازماندهی رژهٔ ارتش آلمان برای هیتلر و همراهانش آماده کار شد.

پیشروی به سوی فرانسه
قبل از شروع نبرد فرانسه هیتلر که احترام زیادی برای رومل قائل بود از او پرسید که چه چیزی باعث خوشحالی شما خواهد گردیدو رومل بیدرنگ جواب داد : فرماندهی یک واحد زرهی . پس از این گفتگو او به جای ژنرال اشتومه به فرماندهی لشکر هفتم زرهی منصوب گردید.لشگری که پس از مدتی تحت فرماندهی او به لشگر اشباح معروف گردید. در ۲۰ اردیبهشت سال ۱۳۱۹ (۱۳۴۰م) لشکر زرهی هفتم آلمان و گردان پانزدهم آن به فرماندهی ژنرال هوت تا بلژیک پیش رفته بودند ولی در خاک بلژیک با مشکلاتی مواجه شده بودند. وقتی به رودخانه میوز نزدیک دایانت رسیده بودند پلها توسط بلژیکیها برای کند کردن حرکت لشکر آلمان نابود شده بود و هر کس میخواست پیش برود با تک تیر اندازان و بمباران توپخانههای بلژیکی روبرو میشد در چنین زمانی ارتش آلمان نیاز به نارنجکهای دودزا برای پنهان ماندن و حمله سریع احتیاج داشت. این مشکل توسط رومل حل شد بدین ترتیب که از مشعل خانهها استفاده شد و به هر تعداد توانسته بودند مشعل جمع آوری کردند و بعد از ایجاد دود غلیظ با استفاده از پلهای پلاستیکی و سبک و قایق تانکها را از رود خانه میوز عبور دادن و بدین ترتیب توانستند در آن جنگ پیروز شوند و درون خاک بلژیک پیش روند.



نبرد شمال آفریقا
در ۱۲ فوریه ۱۹۴۱، اروین رومل وارد لیبی شد تا فرماندهی سربازانی را که برای تقویت متحدین ایتالیایی آلمان فرستاده شده بودند بر عهده گیرد. واحدهای آلمانی به سرعت گسترش یافته و به شکل یک سپاه در آمدند و به "سپاه آلمان در آفریقاًیا Deutsches Afrikakorps شهرت پیدا کردند.


در ۲۴ مارس ۱۹۴۱، رومل حملهای ترتیب داد و با دور زدن توبروک، در ۱۴ آوریل به مرز مصر رسید. در آنجا نیروهای بریتانیایی متخاصم و متحدان آلمانی- ایتالیایی تا نوامبر ۱۹۴۱ در بن بست قرار گرفتند. ارتش هشتم بریتانیا (شامل سربازانی از انگلیس، استرالیا، هند، آفریقای جنوبی، نیوزلند و فرانسه آزاد) - که از نو سازمان یافته بود- با بهره گیری از تغییر مسیر منابع مادی و انسانی از افریقای شمالی به جبهه شرق در اروپا در تابستان و پاییز، طی عملیات معروف به «جنگجوی صلیبی» به مواضع رومل حمله کرد. بریتانیاییها بعد از شکستهای زودهنگام، ارتشهای محور را به لیبی عقب راندند، پادگان واقع در توبروک(طبرق) را آزاد کردند و رومل را مجبور کردند تا در ۶ ژانویه ۱۹۴۲ به العقیله (در مرز استانهای لیبیایی سیرنایکا و تریپولیتانیا) عقب نشینی کند. توانایی آلمانیها در انتقال منابع به آفریقای شمالی بعد از تثبیت کردن جبهه شرقی در ژانویه ۱۹۴۲ و تغییر مسیر منابع بریتانیا برای مقابله با تهدید نیروهای ژاپنی در اقیانوس آرام بعد از ۷ دسامبر ۱۹۴۱، به رومل این امکان را داد تا حمله دیگری را در ۲۱ ژانویه آغاز کند. طی دو هفته، سربازان محور به الغزاله در غرب توبروک رسیدند. در ۲۶ ماه مه ۱۹۴۲، سربازان آلمانی و ایتالیایی دست به حمله دیگری به نام "ونیزیاً زدند و توانستند توبروک را محاصره و نیروهای متفقین را به مرز مصر عقب برانند. در ۲۱ ژوئن، توبروک سقوط کرد و نیروهای رومل بریتانیاییها را تا مصر دنبال کردند. هیتلر برای قدر دانی از او به وی درجه فیلد مارشالی داد.

فیلد مارشال اروین رومل تنها رهبر نظامی در جنگ جهانی دوم بود که نه تنها ایده آل افراد زیر امرش بود بلکه شدیدا مورد ستایش دشمنانش نیز بود، وینستون چرچیل از او به عنوان ژنرالی بزرگ چنین یاد کرد : «تحرک و جرات او در شمال آفریقا، فجایع هولناکی را بر ما وارد کرد .» لیدل هارت از او به عنوان یک نابغه نظامی یاد کرد که در شمال آفریقا به عنوان قهرمانی برای سربازان ارتش بریتانیا که با او میجنگیدند در آمده بود . او اضافه میکند در طول قرنها تاریخ جنگ در مقایسه با وی تنها ناپلئون چنین تاثیری بر روی وی داشتهاست .

لقب روباه صحرا که مبلغینش به وی داده بودند، نه به خاطر تحقیر، بلکه در ستایش زیرکی، سرعت عمل و قدرت تصمیم گیری آنی او بود . گزارشها و شرح شجاعتهای حماسی رومل در جنگیدن، جهانی شده بود . با وجود عقب نشینیهای تاکتیکی که او گاها انجام میداد، او ارتش هشتم متفقین را مداوم به سوی شرق عقب میراند . شهرت او چنان به اوج رسید که یک فرمانده بریتانیایی لازم دید به تا به سربازانش گوشزد نماید که : «رومل نه جادوگر است و نه یک سوپر من» . در نبوغ نظامی و استثنایی بودن رومل همین بس که ژنرال مونتگومری فرمانده ارتش هشتم متفقین در مورد او گفته بود : «بزرگترین افتخار دوران نظامی بودنم این است که، هم رزم من مارشال رومل بود .»

در ژوئیه ۱۹۴۲، بریتانیاییها نیروهای محور را در العلمین متوقف کردند. به رغم موفقیت بریتانیاییها در متوقف کردن رومل، نخست وزیر بریتانیا، وینستون چرچیل فرماندهان نظامی ارشد خود در خاورمیانه را تغییر داد و ژنرال سر هارولد الکساندر را به عنوان فرمانده کل نیروهای بریتانیایی در خاورمیانه و سرتیپ سر برنارد ال. مونتگومری را به عنوان فرمانده ارتش هشتم منصوب کرد.

در ۳۰ اوت ۱۹۴۲، محور آخرین حمله خود در صحرای غرب را انجام دادند. در ۳ سپتامبر، بریتانیاییها واحدهای محور را در نبرد علم الهلفا - درست در جنوب العالمین- متوقف کردند. مونتگومری بعد از جمع آوری سربازان و تجهیزات - از جمله تانکهای جدید آمریکایی- در ۲۳ اکتبر ۱۹۴۲ به نیروهای رومل در العالمین حمله کرد. ده روز بعد، نیروهای محور مجبور به عقب نشینی شدند. نبرد العلمین جایی است مسیر جنگ جهانی دوم بر میگردد متفقین از نیرویی مدافع به نیرویی مهاجم تبدیل میشوند.(در اصطلاح نظامی از حالت پدافند به آفند در آمدند) البته باید گفت رومل فقط به خاطر ضعف تدارکاتی شکست خورد و نه ضعف تاکتیتکی و فرماندهی.

رومل به امید حفظ نیروهای رزمنده خود برای نبرد در یک موقعیت استراتژیک بهتر، به سرعت به لیبی عقب نشینی کرد و در ۲۳ ژانویه ۱۹۴۳ تریپولی پایتخت لیبی را ترک کرد و یک هفته بعد به مرز تونس رسید.

نرماندی
بعد از اتمام نبرد در شمال آفریقا هیتلر رومل را به فرماندهی خطوط دفاعی شمال فرانسه معروف به دیوار آتلانتیک منصوب کرد.

قواي متقین تصميم گرفت كه تهاجم سراسري خود در جبهه نرماندي را در بامداد روز ششم ژوئن ۱۹۴۴ كه هوا تا حدي مهآلود بوده و آلمانها قدرت ديدشان بر سطح دريا بسيار اندك است انجام دهند.

روز حمله را با نام رمز«D-Day»، (روز- دي) ناميدند.

فرماندهي دفاع از ديوار آتلانتيك برعهده دو نفر مارشال آلماني بود. در بخش منتهي به سواحلي كه به شهر «كان» ختم ميشد، مارشال رومل (Rommel) و در منطقهاي كه به بندر شربورگ ختم ميشد، مارشال «روندشتدت» (Rundstdt) دفاع از ساحل فرانسه را برعهده گرفت.

عمليات هجوم به نرماندي به وسيله ۱۶ هزار هواپيما كه پنج هزار فروند آن شكاري و سه هزار و ۵۰۰ فروند آن بمبافكن سنگين و بقيه از انواع هواپيماهاي ديگر بودند، آغاز شد و همچنين شش هزار كشتي سربازبر به غير از تانكهاي شناور (آمفيبي)، ۱۶۲۱ رزمناو و ناوشكن و ۱۵۰۰ كشتي اژدرافكن و مين جمعكن از بامداد ششم ژوئن عمليات جنگي بر ضد ديوار آتلانتيك و سپس پياده شدن قواي متفق را آغاز كردند.

چرچيل، نخستوزير انگلستان در خاطرات خود مينويسد: در مرحله اول عمليات كه در بامداد ششم ژوئن انجام شد، پنج هزار و ۲۰۰ تن مواد منفجره به وسيله كشتيهاي متفقين روي آشيانههاي بتوني ريخته شد و به موازات آن ۱۴ هزار و ۹۰۰ بار پرواز بمبافكنهاي سنگين بر فراز ديوار و پشت خطوط تداركاتي موجود انجام شد.دشمن يعني آلمان به حدي غافلگير شد كه نتوانست بيش از يكصد بار پرواز جنگي بر فراز كشتيهاي ما انجام دهد. هواپيماهاي آمريكايي در دستههاي يكصد فروندي، خطوط دفاعي و تداركاتي آلمان را در فرانسه و خاك اصلي آلمان به صورت مداوم بمباران كردند به نحوي كه خط دفاعي آتلانتيك در چند نقطه دچار شكاف شد و نيروهاي آمريكايي و انگليسي به پشت ديوار بتوني رخنه كردند.

در جريان يكي از اين عمليات هوايي اتومبيل مارشال رومل مورد حمله هوايي قرار گرفت و زخمي شد ولي به سرعت او را معالجه كردند به طوري كه توانست به اتفاق مارشال «روندشتدت» به برلين نزد هيتلر برود و از او خواست قواي آلمان قبل از نابودي كامل براي دفاع از ميهن آلمان عقبنشيني كند تا در نبرد آينده توفيقي به دست آيد.

هيتلر، اكيدا با عقبنشيني مخالفت كرد ولي مارشال رومل در جواب مارشال كايتل (Keitel) كه گفت پس بايد چه كنيم، با عصبانيت گفت كه احمقها، صلح!(تصحیح: این جمله معروف از فیلد مارشال روندشتت است که باعث عزل او از مقامش شد. این موضوع در کتاب "ظهور و سقوط رایش سوم" اثر شایرر به تفصیل آورده شده است)

پس از شكاف ديوار آتلانتيك روزانه ۲۵ هزار سرباز متفق وارد فرانسه ميشد. در ۱۹ ژوئن تمام شبهجزيره «كوتانتين» سقوط كرد و در ۲۷ ژوئن بندر شربورگ به دست متفقين افتاد و سپس كاملا ديوار آتلانتيك سقوط كرد.

هيتلر بعد از اين شكست در ژوئيه ۱۹۴۴ مارشال فون كلوكه (Von Kluge) را به فرماندهي نيروهاي آلمان در فرانسه رسانيد و مارشال «رومل» و «روندشتدت» به برلين احضار شدند. اين در حالي بود كه هواپيماهاي متفقين خاك اصلي آلمان را به شدت بمباران ميكردند و پاريس به زودي فتح شد و راه براي پيادهنظام متفقين به داخل آلمان باز شد.

پایان کار
ژنرالهای آلمانی به ویژه مارشال رومل وقتی وضع اسفناک ملت آلمان را ملاحظه کردند، تصمیم گرفتند که با کشتن هیتلر، با دولتهای غرب صلح کرده و نبرد در جبهه شرق را ادامه دهند، بنابراین در ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ «سرهنگ فن اشتوفنبرگ» (Von Stauffenberg) که یکی از افسران زیردست مارشال رومل بود و در جبهه جنگ شمال آفریقا چشم چپ، دست راست و دو انگشت از دست دیگرش را از دست داده بود و مورد احترام پیشوا بود و همیشه نیز میتوانست با او ملاقات کند، با کیف حامل بمب ساعتی به مقر ستاد جنگ که هیتلر در آنجا حضور داشت وارد شد و پس از آن که به بهانهای از سالن خارج شد، بمب منفجر گردید ولی هیتلر کشته نشد، فقط آرنج او زخمی و پرده یکی از گوشهایش پاره شد. در نتیجه توطئه گران دستگیر و به بدترین وضع اعدام شدند. فقط به مارشال رومل تکلیف شد که با کپسول سیانور خودکشی نماید.

روزی که مارشال رومل خودکشی کرد
۱۴ اکتبر سال ۱۹۴۴ فیلد مارشال اروین رومل(تلفظ انگلیسی آن : رامل) نابغه نظامی و افسر معروف آلمان که متهم به آگاهی قبلی از توطئه سوء قصد نسبت به جان هیتلر شده بود خودکشی را بر محاکمه شدن ترجیح داد، زیرا که محاکمه او به تضعیف روحیه نظامیان در حال جنگیدن میانجامید و به سود آلمان نبود. طبق پارهای از گزارشها، در این روز دو ژنرال آلمانی با رومل ملاقات کردند که یکی از این دو راه را انتخاب کند: خودکشی و حفظ عنوان قهرمانی و دفن با تشریفات نظامی و رعایت احترامات؛ یا محاکمه در دادگاه نظامی و ... و او خودکشی را برگزید.

رومل در لحظه سوء قصد به هیتلر در بیمارستان بستری بود زیرا که در جبهه نرماندی زخمی شده بود. گویا سوء قصدکنندگان قبلا او را از تصمیم خود آگاه ساخته و این عمل را به سود آلمان که دیگر امیدی به پیروزی اش مگر تکمیل سلاح اتمی نبود میدانستند. رومل ۵۲ سال عمر کرد.
rommel.jpg

متولد 15 نوامبر 1891 - مرگ 14 اکتبر 1944

اروین جان اوژن رومل در تاریخ 15 نوامبر 1891 در شهر هایدنهایم در 45 کیلومتری اولم در ایالت وورتمبرگ متولد شد او دومین فرزند پروفسور اروین رومل مدیر مدرسه پرتستان آلن بود و مادرش هلن فون لوز بود. اروین رومل در سن 14 سالگی به همراه یکی از دوستانش اقدام به ساخت یک گلایدر نمود و به وسیله آن تا مسافتی اندک در آسمان به پرواز پرداخت. او همچنین در مسائل تکنیکی و مهندسی دارای استعداد زیادی بود. براساس آرزوهای پدرش اروین رومل در سال 1910 به عنوان دانشجوی افسری به هنگ 124 پیاده نظام وورتمبرگ پیوست و به دانشکده افسری در دانتزیگ اعزام شد. در 15 نوامبر 1911 او فارغ التحصیل شد و در ژانویه 1912 به عنوان ستوان مشغول بکار شد. او زمانی که در دانشکده افسری مشغول تحصیل بود با همسر آینده خود که دختری 17 ساله به نام لوئیسا ماریا مولین بود و اختصارا او را لوئیز خطاب می کردند آشنا شد. آنها در 27 نوامبر 1916 در دانتزیگ ازدواج کردند و در 24 دسامبر 1928 صاحب یک فرزند پسر به نام مانفرد شدند. مانفرد بعدها به مقام شهرداری شهر اشتوتگارت منصوب شد. برخی مورخین اعتقاد دارند رومل با زن دیگری به نام والبورگا اشتیمر در سال 1913 ارتباط داشت که بعدها از او صاحب یک فرزند دختر به نام گرترود شد.

با آغاز جنگ اول جهانی رومل در جبهه فرانسه به جنگ پرداخت و سپس به رومانی و ایتالیا اعزام شد. او ابتدا در هنگ ششم پیاده نظام و سپس بیشتر مدت جنگ را در تیپ کوهستانی وورتمبرگ که یکی از اجزای سپاه آلپ را تشکیل می داد به خدمت مشغول شد. او به دلیل یک شجاعت بزرگ به شهرت رسید. او در یک لحظه که دشمن دچار سراسیمگی شدید شده بود یک تصمیم سریع گرفت و موجب یک پیروزی مهم شد. او 3 بار زخمی شد و به دریافت مدال صلیب آهن درجه 1 و درجه 2 نائل شد. او پس از نبرد ایسونزو به دریافت عالی ترین نشان نظامی ارتش پروس (POUR LE MERITE) مفتخر گردید. این نبرد در کوه های غربی اسلوونیا در جبهه سوسا رخ داده بود. رومل در نبرد لانگارون موفق به تصرف کوه ماتاژور (MATAJUR) و انهدام خط دفاعی ارتش ایتالیا گردید. او در این نبرد موفق شد 150 افسر و 9000 سرباز ایتالیائی را به اسارت گرفته و 81 توپ دشمن را به غنیمت بگیرد. در جریان نبرد ایسونزو رومل خط تدارکاتی ارتش ایتالیا را قطع کرد و اجازه داد تا بیشتر نفرات ارتش ایتایا از خط جبهه فرار کنند و سپس آنان را به اسارت گرفت. در میان اسیر شدگان تمام افراد ستاد واحد به اسارت گرفته شده وجود داشتند. زمانی که در جنگ دوم جهانی آلمان و ایتالیا با یکدیگر متحد شدند، رومل نظر خود را درباره سربازان ایتالیائی تعدیل نمود و گفت که عدم کامیابی ارتش ایتالیا در جنگ اول به دلیل نبود افسران و فرماندهان خوب و نبود امکانات و تجهیزات بوده است. رومل بعدها کتابی به نام حمله پیاده نظام نوشت و در آن به تجزیه و تحلیل بیشتر نبردهای خود در جنگ اول جهانی پرداخت. این کتاب در سال 1937 منتشر شد و هم فرماندهان آلمانی و هم فرماندهان متفقین در جنگ دوم جهانی لازم می دانستند که آن را مطالعه کنند. او به مردان خودش آموزش داده بود تا وقتی به مکانی رسیدند بلافاصله اقدام به حفر سنگر کنند بدون آنکه مدت زمان توفق آنان در آن محل را حائز اهمیت بدانند. (افراد او حتی اگر قرار بود مدتی کوتاه در محلی استقرار یابند میبایست اقدام به حفر سنگر می کردند). این مسئله موجب می شد در بسیاری از مواقع وقتی توپخانه ارتش فرانسه اقدام به شلیک بر روی موقعیت آنان می کرد، سربازان او در سنگرهایشان فقط شانه هایشان را بالا می انداختند.

با پایان جنگ و انعقاد پیمان ورسای شغل نظامی رومل در خطر قرار گرفت زیرا براساس این قرارداد آلمان از داشتن ارتش محروم شده بود. رومل از سال 1929 تا سال 1933 با درجه سرتیپی به عنوان استاد در مدرسه پیاده نظام درسدن به کار مشغول شد و در سال 1934 کتابی برای آموزش پیاده نظام نوشت که نامش وظیفه جنگی جوخه و گروهان بود. از سال 1935 تا 1938 او فرماندهی آکادمی جنگ در پوتسدام را برعهده داشت. در سال 1937 او کتابش به نام حمله پیاده نظام را نوشت که موجب جلب توجه هیتلر گردید و هیتلر او را به وزارت جنگ منتقل نمود. وی همزمان وظیفه داشت تا بر تربیت جوانان هیتلری نیز نظارت کند. او وظایف خود در پست فرماندهی و ورزش در ارتش و سازمان جوانان هیتلری را با انرژی بسیار بالا انجام داد. در سال 1937 او به سخنرانی در کمپ های جوانان هیتلری و بازدید و نظارت بر تعلیمات و ورزش آنان پرداخت. او همزمان با این فعالیت هایش با بالدور فون شیراخ رهبر سازمان جوانان هیتلری برای قبولاندن آموزشهای نظامی در چالش بود.

در سال 1938 رومل که دارای درجه سرهنگی بود به ریاست آکادمی جنگ وینر نوشتادت برگزیده شد و اندکی بعد به سمت فرماندهی کل نیروهای محافظ شخص آدولف هیتلر منصوب شد. او در هنگام مسافرت هیتلر به مناطق اشغالی چکسلواکی و ممل در لتونی وظیفه سنگین محافظت از قطار هیتلر را برعهده داشت. در طول این ماموریت او با ژوزف گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر دوست شد و این مسئله موجب شد بعدها گوبلز در رسانه های تبلیغاتی رومل را بسیار مورد ستایش و تمجید قرار دهد.

با حمله آلمان نازی به لهستان در سال 1939 رومل فرماندهی تیم محافظ آدولف هیتلر در بازدید از مناطق اشغالی را برعهده داشت. پس از شکست لهستان رومل به برلین بازگشت و مسئولیت سازماندهی رژه پیروزی برضد لهستان را برعهده گرفت.



رومل پشت سر هیتلر در مراسم رژه پیروزی بر لهستان - فرد پشت دوربین و سمت راست هیتلر ژنرال رایشنو میباشد



در جریان نبرد لهستان رومل برای آزادی یکی از خویشان لهستانی همسرش که یک کشیش بود به گشتاپو مراجعه نمود اما گشتاپو به او گفت که چنین شخصی را در اختیار ندارد. اندکی بعد رومل از هیتلر درخواست نمود تا فرماندهی یک لشگر زرهی را برعهده بگیرد. در 6 فوریه 1940 و 3 ماه قبل از آغاز تهاجم به فرانسه رومل فرماندهی لشگر هفتم زرهی پانزر را برعهده گرفت. این لشگر در جریان قضیه زرد (قضیه زرد نام رمز نقشه آلمان برای تهاجم به غرب بود) نقشی اساسی ایفا می کرد. ارتقای این سرتیپ به فرماندهی یک لشگر موجب اعتراض بقیه افسران شد. فرمانده ارتش در ابتدا با استناد به اینکه او فاقد مهارت های فرماندهی لشگر زرهی است و تجربیاتش را در لشگر کوهستانی آلپ بدست آورده است، با انتصاب او مخالفت می کرد. سرانجام رومل این پست را بدست آورد و با علاقه بسیار به انجام تمرینات و مشق برای واحدهای زرهی تحت فرمان خود اقدام نمود. در ماه می 1940 با حمله آلمان به فرانسه و کشورهای کوچک بنلوکس شامل هلند، بلژیک و لوکزامبورگ، واحد تحت فرماندهی رومل به لقب لشگر ارواح نائل شد زیرا غالبا با پیشروی بسیار زیاد در خط جبهه حتی از خط مقدم ارتش آلمان بسیار دورتر می رفت و این مسئله بارها منجر به قطع ارتباط بین لشگر تحت فرماندهی او با ارتش آلمان می شد.

در 10 ماه می 1940 سپاه پانزدهم تحت فرماندهی ژنرال هوت به داخل مرزهای بلژیک نفوذ کرد. این سپاه وظیفه داشت تا خود را به رودخانه موس (MEUSE) در نزدیکی والون که از بخش های دینان میباشد برساند. اما زمانی که لشگر هفتم پانزر تحت فرماندهی رومل به کرانه های رودخانه موس رسیدند بر اثر تخریب پل های رودخانه و نیز شلیک باقی مانده تک تیراندازان و توپخانه ارتش بلژیک متوقف شد. نیروهای آلمانی در این زمان فاقد نارنجک های دودزا بودند بنابراین رومل خود شخصا فرماندهی عبور نیروهایش از عرض رودخانه زیر حملات سنگین نیروهای مدافع را برعهده گرفت. او دستورداد تا در محلی که قصد داشت از رودخانه موس عبور نماید چند کلبه را آتش زدند و در پناه دود استتار ناشی از این آتش سوزی به همراه افرادش از عرض رودخانه عبور کرد. نیروهای او سوار برقایق های پلاستیکی از عرض رودخانه عبور کردند. با عبور از عرض رودخانه نیروهای ارتش رومل به سرعت وارد سرزمین های آنسوی رودخانه شدند و بسیار دورتر از جبهه نیروهای خودی به پیش روی ادامه دادند. تکنیک شجاعانه رومل و نادیده گرفتن خطر در جناحین لشگرش و اعتمادش به شوک زده شدن دشمن که از حمله آنان به جناحین او جلوگیری می کرد موجب شد او در جریان پیش روی سریع در فرانسه به کامیابی های زیادی دست یابد. رومل زمانی که با مقاومت نیروهای دشمن مواجه می شد فرمان می داد تا تمام تانک هایش با یکدیگر و همزمان با هم به سوی نیروهای مهاجم شلیک کنند و آنگاه نیروهای دشمن ناچار به تسلیم می شدند. این نوع فرماندهی او موجب شد تا ضعف زره و توپ تانک های آلمانی در مقایسه با تانک های ارتش فراسه که از هر حیث بر تانک های آلمانی برتری داشتند جبران شود زیرا تانک های فرانسوی از حیث قطر زره و کالیبر توپ هایشان بر تانک های آلمانی برتری داشتند. زمانی که لشگر تحت فرماندهی رومل به کامبرای (KAMBRAI) رسید، او به صورت مختصر و مفید به تجزیه و تحلیل شرایط پرداخت. او در فرانسه بود در حالی که رئیس ستاد لشگر وی به همراه بخشی از نیروهای غیر زرهی وی همچنان در بلژیک بودند و هیچ گونه تماس رادیوئی بین آنان به دلیل بعد مسافت امکان پذیر نبود. همچنین نیروهای زرهی وی نیز با کمبود سوخت مواجه شده بودند. او افسر مسئول تدارکاتش را به شدت مورد عتاب قرار داد.



رومل در صحنه نبرد در جبهه غرب در حال گوش دادن به گزارشها و تجزیه و تحلیل نقشه های نظامی می باشد



در تاریخ 20 ماه می 1940 تانک های لشگر تحت فرماندهی رومل وارد شهر آراس شدند. رومل تصمیم گرفته بود تا خط ارتباطی ارتش انگلستان را از ساحل دریای مانش قطع کند. گردان شناسائی لشگر او تحت فرمان هانس فون لوک فرماندهی این ماموریت را برعهده داشت. فون لوک ماموریت یفته بود تا به سوی شهر لاباسی حرکت کرده و خط ارتباطی انگلیسی ها را قطع کند. نیروی تحت امر او از حمایت هواپیماهای بمب افکن سبک اشتوکا برخوردار بودند که در صورت ضد حمله انگلیسی ها باید از نیروهای آلمانی حمایت می کردند. نیروهای آلمانی در تاریخ 21 ماه می با نیروهای انگلیسی که مجهز به تانک های ماتیلا بودند مواجه شدند و نبرد با تانک های انگلیسی را دشوار یافتند زیرا توپ های 37 میلیمتری تانکهای آلمانی بر زره قطور تانک های انگلیسی موثر نبود و علاوه بر آن تانک های انگلیسی دارای توپهای 88 میلیمتری بودند. زمانی که لشگر 7 زرهی آلمان خطر را بسیار سهمگین دید، رومل خود شخصا هدایت آتش را برعهده گرفت. این مسئله موجب شد آلمان ها در این نبرد به پیروزی دسست یابند. پس از این موفقیت هیتلر شخصا به رومل تبریک گفت. وقتی که در جریان تخلیه سربازان انگلیسی از بندر دانکرک هیتلر به رومل دستور توقف حملات را داد، لشگر رومل برای چند روز به استراحت پرداخت و این چیزی بود که به آن بسیار احتیاج داشت. در 26 ماه می به رومل دستور ادامه پیشروی داده شد و او در 27 ماه می به لیل رسید. ژنرال هوت فرمانده رومل دستور داد تا به منظور تصرف لیل یک لشگر زرهی دیگر به نام لشگر زرهی پنجم تحت فرماندهی رومل قرار گیرد و روز بعد نیز خبر رسید که رومل به دریافت نشان صلیب شوالیه مفتخر شده است. او اولین فرمانده تانک بود که در این جنگ به دریافت این نشان مفتخر شد. این مسئله موجب بروز حسادت افسران پائین رتبه گردید زیرا هیتلر به رومل توجه ویژه داشت.

در 28 ماه می زمانی که رومل آخرین حمله برای تصرف لیل را تدارک می دید لشگر هفتم زرهی پانزر تحت آتش شدید توپخانه فرانسه قرار گرفت. رومل نیروی خود را به پیش راند و لیل را تصرف کرد و موفق شد نیمی از ارتش اول فرانسه را به اسارت بگیرد و لشگر آلمان را از آتش توپخانه فرانسه رهانید. او همچنین راه عقب نشینی نیروهای متفقین به سوی دانکرک را نیز مسدود کرد. لشگر تحت فرماندهی او سپس به سوی دره رود سن حرکت کرد. او ماموریت داشت تا قبل از نابودی پل های رودخانه سن این پل ها را تصرف کند. سرعت پیش روی او در این زمان به 100 کیلومتر در 2 روز رسید که یک رکورد بی نظیر بود اما زمانی که به پلهای رودخانه سن رسید این پلها ویران شده بود. در 10 ژوئن لشگر او به ساحل نزدیک بندر دیپ رسید و این پیام را به سر فرماندهی آلمان مخابره کرد: من در کنار ساحل هستم. در 15 ژوئن لشگر زرهی هفتم تحت فرماندهی او شروع به حرکت به سوی بندر شربورگ در شمالغرب فرانسه نمود و در 17 ژوئن 35 کیلومتر پیش روی نموده بود. در تاریخ 18 ژوئن شهر شربورگ به تصرف لشگر او درآمد و سپس به سوی بندر بوردو که اکنون پایتخت موقت فرانسه بود حرکت کرد تا آنجا را نیز تصرف کند اما به دلیل عقد قرارداد متارکه بین دو کشور آلمان و فرانسه به او دستور توقف داده شد. در ماه جولای او به همراه لشگرش به پاریس اعزام شد تا در عملیات پیاده شدن در خاک انگلستان موسوم به عملیات شیر دریائی شرکت کند اما اندکی بعد این عمیات لغو شد. لشگر هفتم تحت فرماندهی رومل به دلیل سرعت اعجاب آورش در پیش روی به لشگر ارواح ملقب شد و رکوردی معادل 320 کیلومتر پش روی در یک روز را به نام خود ثبت کرد که این طولانی ترین برد عملیاتی تا به آن روز محسوب می شد.

رومل پس از اتمام نبرد فرانسه ارتقا یافت و در اوایل سال 1941 برای کمک به ایتالیا به فرماندهی سپاه آلمان در شمال آفریقا برگزیده شد زیرا ارتش ایتالیا در شمال آفریقا دچار شکست های سختی از نیروهای انگلیسی شده بود. سپاه اعزامی آلمان به آفریقا که افریکن کورپس (AFRICAN CORPS) نامیده میشد در عملیاتی به نام عملیات سوننبلوم (OPERATION SONNENNBLUME) در لیبی پیاده شد. از آنجائی که نیروی پیاده شده در لیبی شامل فقط 5 تانک آلمانی و تعداد محدودی سرباز بود، رومل برای فریب دشمن دستور اجرای یک رژه را داد که براساس آن تانک های آلمانی پس از عبور از مقابل رومل، در پشت صحنه مجددا شماره گذاری شده و شماره جدیدی دریافت می کردند. این تاکتیک موجب شد تعداد تانک های رومل بسیار بیشتر از آنچه هست به نظر آید. عملیات رومل در شمال آفریقا موجب شد او لقب روباه صحرا را کسب کند. او بلافاصله و در تاریخ 16 فوریه دستور داد تا آفریکن کورپس به حرکت در آید و به کمک نیروهای ایتالیائی بشتابد. رومل تصمیم داشت با نیروی تحت امرش در ماه می به سوی خط ارتباطی ارتش انگلستان بین آگدابیا و بنغازی حمله کند. رومل اعتقاد داشت که خط دفاعی بین این دو شهر فاقد کارائی لازم است و در صورت سقوط این خط دفاعی کل سیرنائیک به تصرف او در خواهد آمد.

در 24 مارس 1941 رومل دست به یک حمله محدود تنها با لشگر 5 سبک زرهی زد که از حمایت دو لشگر ایتالیائی برخوردار بود. او یک پیروزی کوچک بدست آورد. در ماه می لشگر 15 زرهی پانزر وارد شمال آفریقا شد. اما در این زمان به دلیل حمله ارتش آلمان به یونان، انگلستان مجبور شد مقداری از نیروهای خود در شمال آفریقا بکاهد و این نیروهای را به یونان اعزام کند. نیروهای انگلیسی به همین دلیل مجبور به عقب نشینی به مرسی البرگا شدند و در آنجا دست به ایجاد مواضع دفاعی زدند. رومل تصمیم گرفت برضد این نیروها دست به یک حمله بزند تا مانع تکمیل استحکامات دفاعی آنها گردد. پس از یک روز نبرد سخت نیروهای آلمانی موفق به پیشروی سریع به سوی آگدابیا شدند. ژنرال آرچیبالد وول فرمانده کل نیروهای انگلستان در خاورمیانه که متوجه قدرت نیروهای محور شده بود، در اوایل آوریل به سرعت دستورداد تا نیروهای انگلیسی از بنغازی عقب نشینی کنند تا از قطع خطوط ارتباطی آنان توسط رومل جلوگیری نماید. رومل که متوجه عدم تمایل انگلیسی ها به یک نبرد قطعی شده بود یک تصمیم متهورانه گرفت. او تصمیم گرفت تا دره سیر نائیک را که فقط دارای نیروی اندکی از ارتش انگلستان بود، تصرف کند. او دستورداد تا لشگر زرهی آریت (ARIETE) ایتالیا به تعقیب نیروهای در حال عقب نشینی انگلستان بپردازند و این در حالی بود که لشگر پنجم زرهی سبک آلمان در حال وارد شدن به بنغازی بود.

ژنرال یوناس اشتریخ فرمانده لشگر پنجم زرهی به این دستور رومل اعتراض کرد زیرا وضعیت ادوات او این اجازه را به او نمی داد اما رومل این اعتراض را رد کرد. از دیگر سو ژنرال ایتالو گاریبالدی فرمانده لشگر زرهی ایتالیائی بطور مکرر تلاش کرد تا رومل را از وضعیت پیشروی خود مطلع کند اما موفق به ارتباط با او نشد. پس از آنکه بنغازی از تصرف انگلیسی ها خارج شد و آنها از سیرنائیک نیز عقب نشینی کردند، شهر غزاله نیز در 8 آوریل به تصرف رومل درآمد. این پیشرفت های سریع موجب عداوت و اعتراض شدید ستاد ارتش ایتالیا برضد رومل شد زیرا تصور می کردند که رومل از اختیارات خود فراتر رقته است. در این زمان رومل از سرفرماندهی ارتش آلمان دستوری دریافت کرد که به موجب آن او نمی بایست به سوی مرداه پیش روی نماید بلکه باید چشمان خود را بر روی آنچه موجب اعتراض تعدادی از فرماندهان ستادش شده بود باز می کرد. او اعتقاد داشت که یک مسئولیت عظیم برای نابودی نیروهای متفقین در شمال آفریقا و تصرف مصر را برعهده دارد بنابراین تصمیم گرفت تا نیروهای در حال عقب نشینی انگلستان را زیر فشار قرار داده و برضد جناح باز در بندر تبرک دست به ضد حمله بزند. او همزمان و در تاریخ 9 آوریل موفق شد فرماندار نظامی انگلستان در سیرنائیک به نام ژنرال فیلیپ نئام که مشاور نظامی اوکانر نیز بود را به اسارت بگیرد. حمله به تبرک با حمله همزمان نیروهای ایتالیائی در امتداد ساحل و حمله نیروهای تحت فرماندهی رومل به جنوب غربی آن بندر با پشتیبانی لشگر 5 سبک زرهی آغاز شد.

رومل امیدوار بود بتواند نیروهای متفقین را در این بندر به دام اندازد اما به دلیل مشکلات لجستیکی این حمله نتوانست دارای سرعت لازم باشد و نقشه رومل با شکست مواجه شد. در 11 آوریل حرکت نیروهای آلمانی برای تصرف تبرک آغاز شد و نیروهای دیگری نیز از شرق به بردیا رسیدند و در 15 آوریل محاصره تکمیل شد. پس از این محاصره بندر تبرک به مدت 240 روز در محاصره آفریکن کورپس قرار داشت. لشگر نهم استرالیا تحت فرماندهی ژنرال لسلی مورشد به همراه نیروهای کمکی انگلستان که از طریق بندر تبرک به آن شهر اعزام شده بودند جمعا به تعداد 25 هزار نفر در محاصره رومل قرار گرفتند. رومل که مشتاق پیروزی بود دست به حمله هائی در مقیاس کوچک زد که به سادگی توسط مدافعان استرالیائی دفع شد و این مسئله بعدها موجب انتقاد رومل از فرماندهی عالی ارتش ایتالیا گردید زیرا اعتقاد داشت ایتالیائی ها به عمد از تسلیم نقشه استحکامات تبرک که در زمان تسلط ایتالیائی ها بر آن بندر ساخته شده بود به او طفره رفته اند. در این زمان فرماندهان ایتالیائی و آلمانی به سختی در خصوص نقشه های جنگی به توافق می رسیدند. ژنرال هاینریش کیرشهایم که بعدها به فرماندهی لشگر پنجم زرهی آلمان رسید و در خصوص این مسئله چنین گفت: من دوست ندارم آن زمان را به یاد بیاورم زیرا خون های زیادی بدون آنکه واقعا نیاز باشد بر زمین ریخته شد (اشاره کیرشهایم به حملات بدون نتیجه رومل به تبروک بود). رومل همچنان به پیروزی قریب الوقوع خوشبین بود. او در دفتر خاطراتش می نویسد که دشمن دستور یافته بود تا به شهر بچسبد و از آن دفاع کند اما در نامه ای که در 16 آوریل برای همسرش نوشت ادعا کرد که دشمن درحال آماده شدن برای ترک شهر از طریق دریا است. اما اندکی بعد ارسال تجهیزات نظامی از طریق دریا به نیروهای مدافع و نیز ارائه نقشه استحکامات شهر توسط ایتالیائی ها رومل را بسیار دلسرد نمود. از دیگر سو ارتباط او با فرماندهان زیر دستش دچار بحران شد و بعضی از آنان مانند ژنرال اشتریخ آشکارا از او انتقاد می کردند و در بسیاری از موارد از اجرای دستورات او اجتناب می نمودند. رومل بلافاصله جندین دادگاه صحرائی تشکیل داد و اینگونه افراد را تسلیم دادگاه صحرائی نمود اما هیچکدام از احکام این دادگاه ها را امضا نکرد. فرمانده ارتش ژنرال والتر فون براوخیش نامه ای برای رومل نوشت و در آن ذکر نمود که به جای دادگاه صحرائی و درخواست جایگزینی افسرانی که تاکنون در جنگ سرآمد بوده اند یک مناظره آرام میتواند نتایج بهتری داشته باشد.

رومل نامه ای برای سرفرماندهی ارتش آلمان نوشت و در آن درخواست نیروی کمکی و تجهیزات بیشتری برای تجدید حملات نمود اما به دلیل آنکه ارتش آلمان برای عملیات بارباروسا آماده می شد نتوانست این درخواست را برآورده سازد. زمانی که ژنرال فرانز هالدر رئیس ستاد فرماندهی ارتش آلمان به رومل نوشت که در حال حاضر برای آلمان امکان تهیه لجستیکی برای یک نیروی بزرگ دیگر وجود ندارد، رومل در پاسخ نوشت: این کبوتر شماست.

هالدر در دفتر خاطراتش به طعنه نوشت: اکنون حداقل او متقاعد شده است که اعلام کند نیروهایش آنقدر توانائی ندارند که اجازه دهد او دست به یک پیش روی تمام عیار بزند. هالدر که هرگز از تحسین کنندگان رومل نبود با عجله ژنرال فریدریش پاولوس را به نزد رومل که سربازانش که به گفته هالدر در آستانه جنون بودند فرستاد.

پاولوس به محض رسیدن به نزد رومل فشار زیادی برای یک حمله دیگر به تبرک بر فرماندهان وارد کرد. زمانی که حمله در 4 ماه می 1941 آغاز شد چیزی نمانده بود که برای آلمان تبدیل به یک فاجعه شود اما پاولوس دخالت کرد و دستور توقف حمله را صادر کرد. پاولوس همچنین رومل را از حمله جدید به تبروک تا کامل شدن تجهیزات مورد نیاز منع نمود. هیچ گونه حمله جدیدی بدون تصویب سرفرماندهی کل ارتش آلمان نمی بایست انجام بپذیرد. رومل زمانی که مشاهده کرد روح جنگاوری در فرماندهان آلمانی و ایتایائی وجود ندارد بسیار ناراحت شد. رومل تا قبل از دریافت نقشه استحکامات شهر تبروک از هرگونه حمله جدید به آن شهر خودداری نمود و پس از کسب نقشه استحکامات شهر تبروک و آمادگی لشگر 15 زرهی برای پشتیبانی از حمله، رومل امکان حمله به تبروک را به دست آورد. نیروی لشگر 15 زرهی که اینک به تجربه خوبی در جنگ صحرائی دست یافته بود آماده نبرد بود اما برای ژنرال اشتریخ دیر شده بود و او از فرماندهی لشگر 5 زرهی برکنار شد. وقتی که آن دو برای آخرین بار یکدیگر را ملاقات کردند، رومل به اشتریخ گفت که او بیش از حد برای رفاه افراد لشگر 15 زرهی نگران است و اشتریخ به سرعت پاسخ داد: من کلمه ای بهتر از ستایش کردن برای آنان نمی توانم پیدا کنم. پس از آنکه حمله جدید به تبروک برای مدت نامعلومی به تعویق افتاد رومل دستور ساخت یک موضع دفاعی را صادر نمود. براساس دستورات او نیروهای پیاده نظام ایتالیائی در بردیا مستقر می شدند. خط سالوم سیدی عمر که از تبروک محافظت می کرد و نیروهای متحرک آلمانی و ایتالیائی که به عنوان نیروهای ذخیره در صورت هرگونه حمله احتمالی انگلیسی ها از مصر با آنان وارد نبرد می شدند، آرایش دفاعی جدید رومل را تشکیل می دادند. همچنین گذرگاه هلفایا نیز مورد مراقبت و امنیت کامل قرار گرفت.

اگر چه نیروهای متفقین در تبروک از راه دریا ملزومات و تدارکات مورد نیاز خود را دریافت می کردند، اما افریکن کورپس در دریفت تدارکات با مشکلات زیادی مواجه بود. آلمان ها مراقب بودند که یک ضد حمله از سوی جنوب می تواند نیروهای متفقین را به ال آدم رسانده و خطوط ارتباطی نیروهای محور در بردیا و سالوم و هلفایا را مورد تهدید قرار دهد. ژنرال مورشد فرمانده نیروهای تحت محاصره متفقن از طریق واحدهای اطلاعاتی از این مسئله آگاه شد اما هیچ اقدامی انجام نداد. ژنرال ویول دوبار تلاش کرد تا خط محاصره تبروک را بشکند اما موفق نشد. یکبار در 15 ماه می 1941 و در جریان عملیات ایجاز (BREVITY) و دیگری در 15 ژوئن 1941 و در جریان عملیات باتل آکس (BATTLEAXE). در هر دو مورد تلاش انگلیسی ها با شکست مواجه شد چرا که نقشه این دو عملیات به دلیل بی صبری چرچیل با عجله تهیه شده بودند. در جریان عملیات BREVITY گذرگاه مهم و حیاتی هلفایا توسط نیروهای انگلیسی تصرف شد اما آنجا در 27 ماه می مجددا توسط نیروهای تحت فرمان رومل به تصرف درآمد. همچنین در جریان عملیات BATTLEAXE طی مدت 4 روز نیروهای انگلیسی 87 تانک را در مقابل 25 تانک آلمانی از دست دادند.

در ماه آگوست افریکن کورپس به سپاه پانزر آفریقا تغییر یافت و ژنرال لودویگ کورول به فرماندهی واحدهای زرهی و ژنرال فریتز بایرلاین نیز به ریاست ستاد فرماندهی آن منصوب شد. از دیگر سو پس از شکست های دوگانه انگلستان در نبرد BREVITY و BATTLEAXE ژنرال ویول فرمانده ارتش انگلستان در شمال آفریقا از سمت خود برکنار و ژنرال کلود اوچینلک به جای او به فرماندهی این نیروها منصوب شد و متفقین اقدام به تجدید سازمان نیروهای نظامی خود نمودند. بر این اساس دو سپاه به نامهای سپاه سی ام و سپاه سیزدهم با یکدیگر ترکیب شده و ارتش هشتم انگلستان را تشکیل دادند. این ارتش تحت فرماندهی ژنرال آلن کانینگهام قرار گرفت که اکنون دارای 770 تانک و 1000 هواپیما بود. ژنرال کانینگهام در 18 نوامبر 1941 در جریان عملیاتی به نام کروسادر (CRUSADER) با هدف آزادسازی تبروک به رومل حمله کرد. رومل در این زمان فقط دو لشگر زرهی به نامهای لشگر 15 و لشگر 21 زرهی جمعا به تعداد 260 تانک را در اختیار داشت. همچنین لشگر سبک پیاده 90 و 3 سپاه ایتالیائی و پنج لشگر پیاده و یک لشگر زرهی ایتالیائی نیز در اختیار او قرار داشت که این نیروها نیز 154 تانک در خدمت داشت اما نیروهای ایتالیائی با او مخالف بودند.

ارتش هشتم با یک حمله موفق شد عمیقا در خط دفاعی ارتش آلمان در امتداد مرز مصر نفوذ کند و همزمان در جناح جنوبی (جناح چپ) نیز از محور صحرا دست به پیش روی زد. این نیروها به موقعیتی رسیدند که از آن موقعیت می توانستد هم به سوی تبروک و هم به سوی خط ساحلی پیش روی کنند. نقشه اوچینلیک این بود که نیروهای افریکن کورپس را با نیروهای زرهی خود درگیرنماید. زمانی که سپاه سی ام اوچینلیک به نیروهای ایتالیائی در بردیا حمله کرد این نیروها را در محاصره خود درآورد اما نقشه عملیاتی انگلیسی ها دارای یک اشکال عمده بود و آن این بود که پیش بینی شده بود وقتی سپاه سی ام انگلیسی به کبر صالح رسید، افریکن کورپس به سوی شرق حمله خواهد کرد و این حرکت به انگلیسی ها اجازه خواهد داد تا افریکن کورپس را به دلیل ضعف در سپاه زرهی به اسارت بگیرد اما رومل هیچ ضرورتی برای انجام این کار نمی دید و به جای حمله به شرق به منطقه جنوبی سیدی رزق حمله کرد و نقشه انگلیسی ها با شکست مواجه شد.

در اواخر ماه می رومل تصمیم گرفت تا به نقشه خود مبنی بر حمله به تبروک ادامه دهد. در این حمله واحدهای ضد تانک و تانک های رومل صدمات بسیاری به نیروهای زرهی پیش رفته انگلیسی که در عمق مواضع آلمان ها پیش رفته بودند وارد آمد. همچنین نیروی زرهی ایتالیائی مجبور شد به دلیل فشار زیاد و تلفات بالا، منطقه ببیر القوبی را در برابر پیش روی انگلیسی ها تخلیه کند این در حالی بود که لشگر 21 زرهی پانزر برضد نیروهای انگلیسی در کبر صالح دست به یک ضد حمله زده بود. در طی مدت 2 روز نیروهای انگلیسی به فشار خود برای ادامه حملات افزودند و واحدهای زرهی بیشتری را به صحنه عملیاتی ارسال نمودند. وقتی که ژنرال رومل از برتری عددی نیروهای زرهی انگلستان مطلع شد دستورداد تا تمام نیروهای زرهی تحت فرمانش در روز 23 نوامبر دست به یک ضد حمله بزنند. لشگر 21 زرهی پانزر در موقعیت خود در سیدی رزق و نیروهای زرهی ایتالیائی و لشگر 15 زرهی پانزر در جناحین نیروهای زرهی انگلستان را مورد حمله قرار دادند. این نبرد که یکی از بزرگترین نبردهای زرهی در صحنه جنگ های شمال آفریقا بود، موجب تسلیم نیروهای زرهی انگلستان شد. در این نبرد دو سوم تانک های انگلیسی نابود شد و بقیه موفق شدند با نبرد خود را به خارج از حلقه محاصره نیروهای رومل در جنوب در کبر صالح برسانند.

در 24 نوامبر رومل میخواست از درماندگی نیروهای انگلیسی و نابودی قدرت تهاجمی آنان استفاده کرده و به منطقه مهم تحت نفوذ آنان در شمال آفریقا یعنی مصر حمله کند. این حمله موجب می شد تا خط ارتباطی دشمن نیز قطع گردد زیرا با تصرف کانال سوئز راه تدارکاتی اقیانوس هند به انگلستان به دست قوای محور می افتاد. همچنین در این زمان رومل به این مسئله که به جای حمله به مصر به نیروهای انگلیسی در تبروک و بردیا حمله کند فکر می کرد زیرا قوای او آنقدر خسته بود که انتظار آغاز یک عملیات جدی از آنان بی مورد بود. ژنرال کانینگهام فرمانده انگلیسی به نیروهای خود دستور عقب نشینی به سوی مصر داد اما ژنرال اوچینلیک از قاهره با صدور دستوری وی را به توقف عقب نشینی ملزم نمود. رومل که در این زمان فقط 100 تانک عملیاتی برای او باقی مانده بود سپس دستور حمله را صادر نمود اما این حمله با مقاومت شدید نیروهای انگلیسی مواجه شد. ضد حمله ارتش انگلستان موجب نگرانی رومل و افسران ستادش گردید زیرا همزمان با این حمله ارتش کشورهای مشترک المنافع نیز در امتداد خط ساحلی در شرق تبروک دست به حمله زده بود. این مسئله موجب شد تا باقی مانده تانک های رومل در خطر نابودی قرار بگیرد. این حمله بی فایده موجب خون ریزی بی دلیل نیروهای آلمانی شد و انتقاد ها از رومل را افزایش داد. زمانی که ژنرال رومل دستور ورود نیروهایش را به مصر داد، باقی مانده نیروهای کشورهای مشترک المنافع در شرق تبروک متوجه شدند که خط دفاعی نیروهای محور در این زمان آسیب پذیر شده است زیرا رومل برای چند روز نمی توانست به کمک آنان بشتابد. فرمانده ستاد ارتش رومل به لشگر 21 زرهی دستورداد تا به کمک نیروهای محاصره کننده در تبرک بشتابند.

در 27 نوامبر ارتش انگلستان به تبروک حمله کرد تا با شکافتن خط محاصره نیروهای آلمانی با نیروهای مدافع ارتباط یابد. دراین حمله نیروهای رومل دچار تلفات زیادی شدند که امکان جایگزینی آنها غیرممکن بود. این تلفات به قدری زیاد بود که برای حمله به مصر نیاز به تجدید سازماندهی نیروها بود. در 6 دسامبر افریکن کورپس در معرض خطر جدی قرار گرفت و در 7 دسامبر رومل دستورداد تا نیروهایش به خط دفاعی غزاله در غرب تبروک بازگشت و در این زمان نیروهایش تحت یک حمله سنگین هوائی از طرف RAF قرار گرفت همزمان ارتباط نیروهای ایتالیائی در بردیا و در مناطق مرزی مصر با دیگر نیروهای قوای محور قطع گردید.

متفقین فشار کمی بر نیروهای رومل در غزاله وارد کردند زیرا نیروهای آنان نیز همانند نیروهای رومل خسته بودند. رومل نیز در تلاش بود تا در تمام خط جبهه به موقعیت قبلی خود باز گردد و در تاریخ 30 دسامبر نیروهایش به العقیلا رسیدند. مهمترین مشغله او در ین زمان این بود که از سوی جنوب محاصره نشود و برای این منظور افریکن کورپس را در سمت جنوب مستقر نمود و دست به عقب نشینی زد ولی بر خلاف سال 1940 متفقین دست به حمله برای محاصره ارتش قوای محور در سمت جنوب نزدند. از دیگر سو ارتش ایتالیا در بردیا که ارتباطش با قوای محور قطع شده بود در تاریخ 2 ژانویه 1942 خود را تسلیم نیروهای متفقین نمود.



رومل در سال 1942 در حال مطالعه نقشه



تسخیر مجدد غزاله

در تاریخ 5 ژانویه 1942 تعداد 55 تانک و همچنین تدارکات جدید به نیروهای رومل تحویل داده شد و رومل شروع به تهیه یک نقشه جدید برای حمله نمود. در تاریخ 21 ژانویه حمله آغاز شد. این حمله موجب خساراتی معادل تعداد 110 تانک و دیگر تجهیزات نظامی بر متفقین گردید. نیروهای محور پس از این نبرد موفق به بازپس گیری بندر بنغازی در 29 ژانویه و تیمیمی در 3 فوریه گردیدند. نیروهای متفقین که تحت فشار زیادی قرار داشتند شروع به احداث یک خط دفاعی جدید در غزاله کردند. در طول این نبرد که به عملیات صلیبی نامگذاری شده بود رومل و فرماندهانش بارها موفق شدند از پشت نیروهای متفقین سر درآورند. در یک مورد او یک بیمارستان صحرائی متعلق به نیروهای نیوزلندی را مشاهده نمود که همچنان تحت کنترل متفقین بود. این بیمارستان نیازمند به تجهیزات و لوازم پزشکی بود و رومل به انگلیسی ها قول داد تا به آنان تجهیزات مورد نیازشان را بدهد و این کار را انجام داد و به آنان تجهیزات و لوازم پزشکی مورد نیاز را اهدا نمود. در آوریل 1942 مارشال کسلرینگ یکی از بلند پایه ترین فرماندهان لوفت وافه موفق شد برتری هوائی در مقابل مداففعان ایجاد نماید و این مسئله موجب گردید جریان ارسال تدارکات و منابع حیاتی به لشگرهای زرهی افریکن کورپس برای چند ماه تداوم یابد. با دریافت این تدارکات رومل شروع به تهیه نقشه برای فشار بیشتر بر نیروهای متفقین در تابستان نمود. او احساس نمود که میتواند مواضع بسیار قدرتمند ارتش انگلستان در اطراف غزاله را دور زده و از پشت سر آنها سر درآورد. انگلیسی ها نیز برای یک ضد حمله تابستانی به جای دفاع آماده میشدند. انگلیسیها در این ناحیه دارای 900 تانک بودند که تعداد 200 عدد از این تانک ها از نوع تانکهای جدید گرانت بود و در مقابل ارتش آلمان دارای 320 تانک بود که تعداد 50 دستگاه از این تانکها از نوع پانزر 2 و 240 دستگاه تانک ایتالیائی (تانک های ایتالیائی از تانک های پانزر2 پست تر بودند) بود. اما رومل دارای تعدادی توپ 88 میلیمتری بسیار قابل اعتماد بود که قادر به نابودی و انهدام تانک های انگلیسی بود. همچنین رومل از نظر توپخانه و نیروی پیاده نظام نیز بسیار توانمند بود زیرا نیروهای پیاده نظام و توپخانه او در مقایسه با سال 1941 بسیار قوی تر بودند. نیروی هوائی تحت فرمان او نیز کمو و بیش دارای برتری نسبت به متفقین بود.

در تاریخ 26 ماه می 1942 نیروهای رومل دست به یک حمله گازانبری کلاسیک با استفاده از جنگ برق آسا زدند و به غزاله حمله نمودند. پیاده نظام ایتالیا به استحکامات غزاله حمله کرد. این حمله به منظور متقاعد نمودن متفقین به اینکه حمله اصلی میباشد، با همراهی عناصری از واحدهای زرهی همراه بود در حالی که قسمت های عمده و اصلی قوای موتوریزه در جناح جنوبی مستقر بودند. روز بعد رومل جناح جنوبی را قطع نمود و به شمال حمله کرد اما در این روز متحمل تلفات سنگین قوای زرهی خود شد و هر دو جناح ارتش او تلفات سنگینی دادند. تلاش برای احاطه غزاله با شکست مواجه شد و آلمانها یک سوم تانک های سنگین خود را از دست دادند. صبح روز بعد و در تاریخ 28 ماه می رومل دستور تجدید حمله را صادر نمود و دستورداد تا حملات بر انهدام واحدهای جداگانه زرهی انگلستان متمرکز گردد. ضد حمله سنگین نیروهای انگلیسی رومل را به اتخاذ تدابیر دفاعی و عدم پیشروی مستقیم به سوی شمال مجبور نمود. در 30 ماه می او به سوی شرق حمله کرد تا با عناصری از سپاه دهم ایتالیا که مسیر خود را از یک میدان مین باز کرده بودند اتصال یابد.

در تاریخ 2 ژوئن لشگر سبک 90 زرهی و لشگر تریست وابسته به ارتش متفقین تسلیم شدند و موقعیت قدرتمند متقین در بئر حکیم را تضعیف نمودند. در 11 ژوئن بئر حکیم به تصرف ارتش انگلستان درآمد. رومل اینبار به سوی شمال حمله کرد و انگلیسی ها را وادار به عقب نشینی نمود. انگلیسی ها عقب نشستند و برای محافظت از جناح چپ خود به میدان مینی که در آن ناحیه تعبیه شده بود اعتماد نمودند. در 14 ژوئن انگلیسی ها با شتاب به سوی شرق عقب نشینی نمودند تا از افتادن درمحاصره کامل اجتناب نمایند. در 15 ژوئن نیروهای محور به ساحل رسیدند و راه فرار نیروهای مشترک المنافع از غزاله را بستند. با بسته شدن حلقه محاصره غزاله رومل برای تصرف بندر تبروک که اکنون تنها مانده و محاصره شده بود آماده شد. تبروک اکنون تنها شهری بود که بین قوای محور و مصر واقع شده بود. نیروهای مدافع تبروک شامل لشگر دوم پیاده نظام آفریقای جنوبی و چند واحد از سازمان افتاده که از جنگ غزاله باقی مانده بودند، می شد. در تاریخ 21 ژوئن 1942 پس از یک نبرد تند و سریع شهر به همراه 33 هزار تن از مدافعانش تسلیم گردید. فقط در جریان تسخیر شهر سنگاپور در همان سال توسط نیروهای ارتش امپراطوری ژاپن تعداد بیشتری از نیروهای مشترک المنافع به اسارت گرفته شدند و در نتیجه این پیروزی رومل، هیتلر او را ترفیع داد و به درجه فیلد مارشالی ارتقا داد.

زندگی نامه ژنرال فیلد مارشالفن کلایست

پاول لودویگ اوالد فن کلایست یک فیلدمارشال آلمانی بود که 8 اگوست 1881 در «براونفلز آن در لاهن» در یک خانواده اشرافی زاده شد. فن کلایست در یک آموزشگاه نظامی آلمانی تحصیل کرد و در سال 1900 فارغ التحصیل شد. به عنوان یک افسر سواره نظام او در جنگ جهانی اول شرکت کرد و فرماندهی یک هنگ را عهده دار شد و پس از پایان جنگ از سال 1932 تا 1935 فرماندهی یک لشگر سواره نظام را برعهده داشت.


فن کلایست که در اگوست 1939 در سن پنجاه و هشت سالگی در حالی که در حالت نیمه بازنشستگی قرار داشت برای خدمت ثابت فراخوانده شد و در حمله به لهستان فرماندهی سپاه بیست و دوم زرهی را بر عهده گرفت. او سپس در نبرد فرانسه «گروه زرهی فن کلایست» را فرماندهی کرد. گروه او متشکل از سپاه چهل و یکم زرهی و سپاه نوزدهم زرهی (به فرماندهی هاینتس گودریان) بود که هر دو سپاه به سوی کانال انگلیسی پیشروی می کردند. در طول این زمان فن کلایست کوشش کرد گودریان و زیردستش اروین رومل را از مقامشان برکنار کند، زیرا آنها از دستور توقف پیشروی شان به سوی کانال نافرمانی کرده بودند، اما رئیس ستاد وهرماخت، گرد فن روندشتدت از تایید این دستور سرباز زد و ارتش های فرانسه و بریتانیا در تله افتادند.

در آوریل 1941 فن کلایست فرماندهی گروه یکم زرهی متشکل از سپاه هجدهم زرهی و سپاه چهلم زرهی را برعهده گرفت و حملات برق آسا به یوگوسلاوی و یونان را هدایت کرد و سپس در عملیات بارباروسا، تهاجم ارتش آلمان به اتحاد شوروی، او با تشکیلات خود به عنوان بخشی از گروه ارتش های جنوبی آلمان خدمت کرد.

در 1942 فن کلایست به فرماندهی نیروهای آلمانی در قفقاز منصوب شد تا چشمه های مهم نفتی در منطقه را تصرف کند. او سپس در 22 نوامبر 1942 فرماندهی گروه ارتش های آ را بر عهده گرفت و در 1943 به درجه فیلدمارشالی ارتقا یافت. فن کلایست در مارس 1944 از سمت فرماندهی اش برکنار شد، زیرا به ارتش هشتم دستور عقب نشینی داده بود که این با دستورات آدولف هیتلر در تضاد بود.

فن کلایست سرانجام در سال 1945 نیروهای ایالات متحده اسیر شد و سپس برای محاکمات جنایات جنگی در 1946 به کشور کمونیستی یوگوسلاوی فرستاده شد. او سپس به اتحاد شوروی انتقال یافت و در آنجا در سال 1952 به دلیل جنایات جنگی به ده سال حبس محکوم گردید. جالب اینکه فیلدمارشال فن کلایست در طول خدمتش در جبهه شرق رفتار دوستانه ای نسبت به مردمان محلی نشان داده بود و همانند دیگر ژنرال های آلمانی به جنایاتی محکوم شد که هرگز آنها را انجام نداده بود. فن کلایست در 13 نوامبر 1954 در زندان ولادیمیر در اسارت مرد. او بالاترین مقام آلمانی بود که در اسارت شوروی مرد.

اروین رومل / روباه صحرا

اروین رومل Erwin Johannes Eugen Rommel فرماندهٔ نیروهای آلمانی، ملقب به «روباه صحرا» و از همه مهمتر معرف به مارشال مردم و همچنین به رومل ۸۸. وی توانست در دوران جنگ جهانی دوم پیروزیهای بزرگی در شمال افریقا و فرانسه به دست آورد. رومل به خاطر بزرگ منشی و رفتار مناسب با زیر دستان، اسیران جنگی و دشنمانش یکی از بزرگترین مارشالهای تاریخ میباشد. هنوز هم درسهای مارشال را در تمام دانشکده و دانشگاههای نظامی جهان تدریس میکنند.

اوایل زندگی نوجوانی و جوانی

فيلد مارشال اروین رومل با نام کامل اروین یوهانسن اوگن رومل (۲۴ آبان ماه۱۲۷۰-مرگ ۲۲ مهر ۱۳۲۳) در شهر هایدنهایم آلمان دیده به جهان گشود. جوانی را در شهر هایدنهایم در ۴۵ کیلومتری شهر اولم سپری کرد. او پسر مدیر دومین مدرسه پروتسانها در شهر آلن بود. اروین در مورد سالهای کودکیش میگوید سالهای زندگی من با سرعت وشادی سپری شد.
او در هنگامی که فقط ۱۴ سال داشت با کمک یک دوستش یک هواپیمای بدون موتور(گلایدر)ساختند که مسافت بیشتری را طی میکرد. پدر و پدربزرگ او معلم بودند. او به دستور پدر راهی دانشکده نظامی دنزیگ درسال ۱۲۸۹ هجری خورشیدی شد و ۲ سال بعد به درجه استوار نایل آمد.
اودرسال ۱۲۹۰ در دانشگاه نظامی با همسر آینده اش یعنی خانم لوسی ماریا مولین که در آن زمان هفده سال داشت آشنا شد و در ۵ سال بعد یعنی ۱۲۹۵ با هم ازدواج کردند که حاصل این ازدواج در سال ۱۳۰۶ پسری به نام منفرد رومل بود.

جنگ جهانی اول

با آغاز جنگ جهانی اول اروین رومل هم به جبهه فرستاده شد ودر فرانسه، رومانی، ایتالیا و رشتهکوههای وترمبرگ جنگید. موفق به دریافت سه بار مدال صلیب آهنین درجه اول نائل آمد و یک بار عالیترین مدال آلمان در زمان رایش دوم یعنی مدال پروس را دریافت نمود. و این به خاطر جنگیدن دررشته کوههای غرب اسلوونی در میدان نبرد ایسونزو و پیروزی در میدان نبرد بود. رومل همچنین در در رشته کوههای غرب اسلوونی در نبرد لونگارنو ۱۵۰ افسر و ۹۰۰۰ سرباز ایتالیایی را اسیر نموده و ۸۱ دستگاه توپ جنگی به غنیمت گرفت. هچنین یک بار به دسته پیاده 'فردریک پائولس' ژنرال مشهور شتافت به به او کمک شایانی کرد.

در میانه جنگ جهانی اول و دوم

با قبول صلح آلمان با دولتهای متفق و امضای صلحنامه ورسای که یکی از عاملهای شروع جنگ جهانی بعدی بود آلمان مجبور شد برابر با پیماننامه تعداد نظامیان خود را تا صد هزار نفر کاهش دهد که این برای کشوری به بزرگی آلمان و ارتش کلاسیک آن فاجعه بود. به همین دلیل ارتش آلمان مجبور بود سربازهای خود را اخراج کند و فقط افسران باتجربه و کارآمد را نگه دارد. از آنجایی که رومل دوست داشت به عنوان یک افسر عملیاتی باشد، همانند هم درجهداران خود به آموزش کارآموزان در دانشکدههای نظامی پرداخت. در بین سالهای ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۲ در دانشکده نظامی درسدن و بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۷ در پوتسدام شروع به تدریس وآموزش جوانان آلمانی نمود. در همین سالها رومل کتاب خود را با نام وقتی پیاده نظام حرکت میکند را نوشت که نوع آوری در نوشتهها و کتابهای نظامی آن زمان به حساب میآمد و در حال حاضر نیز مورد استفاده دانشگاههای معتبر نظامی دنیا است. خواندن کتاب مذکور سبب آشنایی هیتلر و رومل بودهاست. رومل عضو گروه جوانان هیتلر شد و به آنان آموزش داد. وی در ادامه کتاب اولش کتاب نقش تانک در حمله را نوشت. در این زمان رومل سرهنگ بود.

آغاز جنگ جهانی دوم

با آغاز جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به لهستان و فتح ورشو پایتخت لهستان رومل از لهستان به برلین بازگشت و برای سازماندهی رژهٔ ارتش آلمان برای هیتلر و همراهانش آماده کار شد.

پیشروی به سوی فرانسه

با حمله فرانسه به آلمان از رومل سوال شد که آیا میتواند فرماندهی لشگر هفتم زرهی (پانزر) را به عهده بگیرد؟ و او این کار را قبول میکند. او در این جنگ به قدرتلشکر زرهی پی برد و از آن نهایت استفاده را برد.
در ۲۰ اردیبهشت سال ۱۳۱۹(۱۳۴۰م) لشکر زرهی هفتم آلمان و گردان پانزدهم آن به فرماندهی ژنرال هوت تا بلژیک پیش رفته بودند ولی در خاک بلژیک با مشکلاتی مواجه شده بودند. وقتی به رودخانه میوز نزدیک دایانت رسیده بودند پلها توسط بلژیکیها برای کند کردن حرکت لشکر آلمان نابود شده بود و هر کس میخواست پیش برود با تک تیر اندازان و بمباران توپخانههای بلژیکی موجه میشد در چنین زمانی ارتش آلمان نیاز به نارنجکهای دودزا برای پنهان ماندن و حمله سریع احتیاج داشت. این مشکل توسط رومل حل شد بدین ترتیب که از مشعل خانهها استفاده شد و به هر تعداد توانسته بودند مشعل جمع آوری کردند و بعد از ایجاد دود غلیظ با استفاده از پلهای پلاستیکی و سبک و قایق تانکها را از رود خانه میوز عبور دادن و بدین ترتیب توانستند در آن جنگ پیروز شوند و درون خاک بلژیک پیش روند.

نبرد در آفریقای شمالی

نبرد در آفریقای شمالی هنگامی آغاز شد که در 13 سپتامبر 1940 ارتش دهم ایتالیا به رهبری رودولفو گراتزیانی از پایگاه های خود در لیبی به نیروهای بریتانیایی در غرب مصر - که تعدادشان کمتر بود- حمله کرد. ضد حمله موفقیت آمیز انگلیس در 9 دسامبر 1940 به رهبری ژنرال سر آرچیبالد واول آغاز شد و به شكست نیروهای ایتالیا در 22 ژانویه 1941 در توبروک واقع در شرق لیبی انجامید. در 12 فوریه 1941، ژنرال آلمانی، اروین رومل وارد لیبی شد تا فرماندهی سربازانی را که برای تقویت متحدین ایتالیایی آلمان فرستاده شده بودند بر عهده گیرد. واحدهای آلمانی به سرعت گسترش یافته و به شكل یک سپاه در آمدند و نام آنها به "سپاه آلمان در آفریقا" تغییر كرد. در 24 مارس 1941، رومل حمله ای ترتیب داد و با دور زدن توبروک، در 14 آوریل به مرز مصر رسید.بعد از اين پيروزي هيتلر او را به درجه فيلدمارشالي ارتقا داد. در آنجا نیروهای انگلیسی متخاصم و متحدان آلمانی- ایتالیایی تا نوامبر 1941 در بن بست قرار گرفتند. ارتش هشتم بریتانیا (شامل سربازانی از انگلیس، استرالیا، هند، آفریقای جنوبی، نیوزلند و فرانسه آزاد) - که از نو سازمان یافته بود- با بهره گیری از تغییر مسیر منابع مادی و انسانی از افریقای شمالی به جبهه شرق در اروپا در تابستان و پاییز، طی عملیات معروف به "جنگجوی صلیبی" به مواضع رومل حمله کرد. انگلیسی ها بعد از شكست های زودهنگام، ارتش های محور را به لیبی عقب راندند، پادگان واقع در توبروک را آزاد كردند و رومل را مجبور كردند تا در 6 ژانویه 1942 به العقیله (در مرز استانهای لیبیایی سیرنایكا و تریپولیتانیا) عقب نشینی كند.
توانایی آلمانی ها در انتقال منابع به آفریقای شمالی بعد از تثبیت کردن جبهه شرقی در ژانویه 1942 و تغییر مسیر منابع بریتانیا برای مقابله با تهدید نیروهای ژاپنی در اقیانوس آرام بعد از 7 دسامبر 1941، به رومل این امكان را داد تا حمله دیگری را در 21 ژانویه 1942 آغاز كند. طی دو هفته، سربازان محور به الغزاله در غرب توبروک رسیدند.
در 26 ماه مه 1942، سربازان آلمانی و ایتالیایی دست به حمله دیگری به نام "ونیزیا" زدند و توانستند توبروک را محاصره و نیروهای متفقین را به مرز مصر عقب برانند. در 21 ژوئن، توبروک سقوط كرد و نیروهای رومل انگلیسی ها را تا مصر دنبال كردند. در ژوئیه 1942، انگلیسی ها نیروهای محور را در العالمین متوقف كردند. به رغم موفقیت انگلیسی ها در متوقف کردن رومل، نخست وزیر انگلیس، وینستون چرچیل فرماندهان نظامی ارشد خود در خاورمیانه را تغییر داد و ژنرال سر هارولد الكساندر را به عنوان فرمانده کل نیروهای بریتانیایی در خاورمیانه و سرتیپ سر برنارد ال. مونتگومری را به عنوان فرمانده ارتش هشتم منصوب كرد.
در 30 اوت 1942، نيروهاي محور آخرین حمله خود در صحرای غرب را انجام دادند. در 3 سپتامبر، بریتانیایی ها واحدهای محور را در نبرد علم الهلفا - درست در جنوب العالمین- متوقف كردند. مونتگومری بعد از جمع آوری سربازان و تجهیزات - از جمله تانك های جدید آمریكایی- در 23 اکتبر 1942 به نیروهای رومل در العالمین حمله كرد. ده روز بعد، نیروهای محور مجبور به عقب نشینی شدند. رومل به امید حفظ نیروهای رزمنده خود برای نبرد در یك موقعیت استراتژیك بهتر، به سرعت به لیبی عقب نشینی كرد و در 23 ژانویه 1943 تریپولی پایتخت لیبی را ترک کرد و یك هفته بعد به مرز تونس رسید. این «نبرد دوم العلمین» بود که کار آفریکا کورپس رومل را یکسره کرد. غرق شدن چهار کشتی حامل بنزین در بندر «طبرق» سبب شد تا نیروی زرهی رومل از کار بیفتد. فاجعه دیگر زمانی رخ داد که نیروهای آمریکایی در مراکش و الجزایر در مسیر عقب نشینی رومل پیاده شدند. نیروهای آلمان و ایتالیا در شمال آفریقا که ۹۱ هزار نفر بودند تا ماه مه همان سال تسلیم شدند. در نوشتههای رومل که پس از مرگش چاپ شدهاست، این جمله به چشم میخورد:
«از دلاورترین مردان، بدون اسلحه کاری ساخته نیست، اسلحه بدون مهارت به هیچ دردی نمیخورد و در جنگ متحرک از اسلحه و مهمات کاری بر نمیآید، مگر وسیله نقلیه و سوخت کافی برای جابه جایی آنها وجود داشته باشد».
رومل و لشکرش همواره از لشکرهای خودی و جبهههای آلمانی کیلومترها دورتر بودند.

پايان كار

ژنرالهای آلمانی به ویژه مارشال رومل وقتی وضع اسفناک ملت آلمان را ملاحظه کردند، تصمیم گرفتند که با کشتن هیتلر، با دولتهای غرب صلح کرده و نبرد در جبهه شرق را ادامه دهند، بنابراين در ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ «سرهنگ فن اشتوفنبرگ» (Von Stauffenberg) که یکی از افسران زیردست مارشال رومل بود و در جبهه جنگ شمال آفریقا چشم چپ، دست راست و دو انگشت از دست دیگرش را از دست داده بود و مورد احترام پیشوا بود و همیشه نیز میتوانست با او ملاقات کند، با کیف حامل بمب ساعتی به مقر ستاد جنگ که هیتلر در آنجا حضور داشت وارد شد و پس از آن که به بهانهای از سالن خارج شد، بمب منفجر گردید ولی هیتلر کشته نشد، فقط آرنج او زخمی و پرده یکی از گوش هایش پاره شد. در نتیجه توطئه گران دستگیر و به بدترین وضع اعدام شدند. فقط به مارشال رومل تکلیف شد که با کپسول سیانور خودکشی نماید.

مایکل ویتمن، فرمانده ببر های آلمان

سروان اس اس، مایکل ویتمن، سرشناس ترین و موفقترین فرمانده تانک در جنگ جهانی دوم بود . او در 22 آپریل 1914 در آلمان متولد شد . مایکل پسر یک کشاورز محلی به نام جان ویتمن در اوبلفالز بود .
روز اول فبریه 1936 و در سن 22 سالگی ویتمن به RAD ( سپاه کار آلمان ) ملحق شد و تا ماه جولای یعنی به مدت 6 ماه در آنجا خدمت می کرد . روز 30 اکتبر همان سال او در هنگ 19 پیاده به عنوان سرباز صفر ثبت نام کرد . دو سال بعد ، در سال 1936، در حالی از خدمت در ورماخت کنار رفت که افسری دون پایه به شمار می آمد . مدت کوتاهی بعد از آن ویتمن به اس اس ملحق شد و در لشگر نخبه آدولف هیتلر ( نام لشگر اول اس اس که بعدها به لشگر زرهی تبدیل گشت ) مشغول به خدمت شد .
سال 1937 دوره آموزشی رانندگی با Sd.Kfz.222 ( خودروی سبک زرهی چهار چرخ ) و Sd.Kfz.232 ( خودروی سبک زرهی شش چرخ ) را طی نمود و در پایان راننده ای فوق العاده از آب درامد که مهارتی مثال زدنی در هدایت انواع زره پوشهای رایج آلمانی داشت . بعد از آن به گروهان شناسایی زرهی LSSAH یا لشگر آدولف هیتلر پیوست .
با آغاز جنگ در سپتامبر 1939 او به فرماندهی Sd.Kfz.232 های یگان شناسایی LSSAH گمارده شد و بدین ترتیب قسمتی از عملیات جنگی بر علیه لهستان را بر عهده گرفت .

در اکتبر 1939 ویتمن به گروهان تانک مستقر در برلین که در واقع آکادمی توپهای هجومی بود منتقل شد . در فوریه سال بعد ویتمن به واحد تازه شکل گرفته ی اس اس استروم ( توپهای هجومی ) از لشگر LSSAH که با جنگ افزار جدید Ausf A تجهیز شده بود منتقل گردید . دلیل این انتقال آشنایی کامل مایکل ویتمن با خودروهای زرهی و سه سال تجربه او در کار با زره پوشها و تانکهای مختلف بود .
در اواخر 1940 ویتمن و یگان تابعش عازم نبرد بالکان ( یونان و یوگسلاوی ) شدند . او مدتی در یونان فرماندهی گروهان استروم شوتزIII با Ausf A ها ( قسمتی از واحد اس اس استروم از لشگر یک آدولف هیتلر ) را برعهده داشت و تا سال 1941 در همانجا مشغول جنگ بود .
روز یازدهم جولای 1941 مایکل ویتمن به همراه لشگر یکم زرهی آدولف هیتلر به شرق منتقل شد تا برای عملیات تهاجمی بارباروسا آماده گردند . به لشگر یک فرمان داده شده بود تا به سمت جنوب شوروی پیشروی کنند . چند ماه بعد ، ویتمن به دلیل نشان دادن لیاقت در جنگ مفتخر به دریافت مدال صلیب آهنین ( درجه دو ) گردید .
مدتی کوتاهی پس از این موفقیت ویتمن طی یک درگیری مجروح میشود ولی بنا به خواست خود در واحد خود باقی میماند و نشان جراحت دریافت می کند ( نشانی که در مواقع مجروح شدن سرباز به پاس ازجان گذشتگی ، به او داده میشود . مثل نشان قلب بنفش که به سربازان آمریکایی داده میشود ) . به فاصله دو ماه بعد از این ، از ویتمن قدردانی میشود و این بار مدال صلیب آهنین ( درجه یک ) را تصاحب میکند و بعد از نبرد در منطقه روستوف نشان لیاقت زرهی آلمان ( برای از بین بردن 6 تانک شوروی در یک درگیری ) به کلکسیون مدالهای او افزوده میشود . تا تابستان 1942 ویتمن به نبرد در روسیه ادامه میدهد .

در پنجم جولای 1942 ویتمن به خاطر حسن خدمات برای دیدن دوره به مدرسه عالی زرهی اس اس در یادتولز ایالت باواریا فرستاده شد . در بیست و یکم دسامبر همان سال ویتمن آموزشگاه بادتولز را به عنوان تعلیم دهنده فنون تانک ترک گفت و همزمان با این اتفاق به درجه ستوان دومی نیز نایل گشت . سپس مجددا به گردان سیزدهم تانک از لشگر یکم زرهی آدولف هیتلر ملحق شد . ویتمن فرمانده گروهان سوم Ausf L/M از گردان تانکهای نو ظهور تایگر شد . وظیفه اصلی گروهان او حمایت و پشتیبانی از تانکهای تایگر در مقابل پیاده نظام شوروی بود . در اوایل سال 1943 بود که به گردان اصلی تانکهای تایگر پیوست و از گروهان پشتیبانی خود جدا شد .
در ماه جولای 1943 نیرد سیتادل آغاز گشت و اولین ماموریت مهم جنگی ویتمن با تانکهای تایگر شروع شد . لشگر یکم زرهی اس اس در جنوب منطقه نبرد مستقر شده بود . در اولین روز عملیات ویتمن دست به کار بزرگی زد و گروهان تانک هلموت وندورف را که موقعیت خطرناکی داشت و در شرف نابودی بود را نجات داد که طی آن دو توپ ضد تانک و سه تانک T34 را از کار انداخت . در هفتم و هشتم جولای دو تانک T34 و دو SU-122 و سه تانک T60/70 دیگر نیز به دست او نابود میشوند . در 21 جولای، 8 تانک شوروی به همراه یک واحد آتشبار و سه توپ ضد تانک در اثر حمله او منهدم میشود . عملیات سیتادل که شامل عملیات خارکوف و کورسک نیز بود در 17 جولای متوقف شد . در پایان نتیجه ای که برای تانک تایگر ویتمن حاصل شد نابودی بیش از 30 دستگاه تانک شوروی و 28 توپ ضد تانک بود . در پایان گردان 13 به تیپ زرهی 101 که ضمیمه لشگر یک زرهی آدولف هیتلر بود تبدیل شد .
در آگوست 1943 لشگر LSSAH برای تجدید قوا به ایتالیا فرستاده شد . در تیپ 101 ویتمن با تعداد دیگری از شکارچیان و فرماندهان قهار تانک خدمت میکرد که از این افراد میتوان به هلموت وندورف ، یورگن برانت و فرانک استادگر اشاره کرد . فرماندهی تیپ مذبور نیز با سروان هاینز کلینگ بود . در اکتبر 1943 و همزمان با شروع تهاجم پائیزی شوروی لشگر یکم دوباره به جبهه شرق فرستاده شد و اینبار در منطقه کیف مستقر شد . چند روز بعد طی یک درگیری شدید ، تانک تایگر ویتمن موفق به نابوردی بیست دستگاه تانک تی 34 و بیست و سه سرباز پیاده و تعدادی توپ ضد تانک میشود . همین موفقیتها باعث میشود که در بهار 1944 مفتخر به دریافت نشان صلیب شوالیه گردد . در این زمان ویتمن ستوان یکم بود . همزمان با دریافت این مدال توپچی تانک او بالتازار وول معروف به بابی نیز نشان صلیب شواله گرفت . بابی یکی از بهترین و فوق آلعاده ترین توپچی های تانک بود ، به اندازه ای که حتی قادر بود در حال حرکت نیز نشانه گیری کرده و با موفقیت اهداف را شکار کند . دو هفته بعد ، 30 ژانویه 1944 پیغام ذیل از طرف شخص آدولف هیتلر برای او فرستاده شد :
" در سپاس از اعمال قهرمانانه شما برای آینده ی ملت آلمان ، من شما را مفتخر به دریافت نشان بلوط (Oakleaves ) بر نشان صلیب شوالیه ، به عنوان سیصد و هشتادمین سرباز نیروی زمینی آلمان میکنم . آدولف هیتلر "
(نشانی به شکل برگ بلوط به رنگ نقره ای بوده که به صلیب شوالیه الساق و بر بالای آن نصب میشده ) . متعاقب آن روز 24 دسامبر و در لانه گرگ ، قرار گاه هیتلر ، نشان بلوط با دست شخص پیشوا بر روی صلیب شوالیه او نصب میشود .

طی روزهای 29 فوریه تا دوم مارچ 1944 بخش اعظم تیپ 101 لشگر یک آدولف هیتلر به ناحیه مونز در بلژیک منتقل شد . در موقع انتقال ویمت فرماندهی گردان دوم تیپ 101 را عهده دار شد .
روز اول مارچ ویتمن با هیلدگارد برومستر ازدواج کرد و شاهد عقد ایشان هم توپچی او بابی وول بود ! در همین زمان ویتمن به قهرمان ملی آلمان بدل گشت و دستگاه تبلیغات رایش از او به عنوان قهرمان تمام ملت یاد میکرد . این اتفاق باعث حضور ویتمن در مجامع و جلسات گوناگون شد ، از جمله بازدید از کارخانه هنشل اند سان در کاسل و گفتگو با کارکنان آنجا وتقدیر از زحمات ایشان در ساخت تانک تایگر یک بود .
در می 1944 به واحد خود مراجعت نمود که در منطقه نورماندی فرانسه اردو زده بود . LSSAH قسمتی از لشگر های ذخیره زرهی که شامل لشگر دوازده اس اس "Hitlerjugend" ( جوانان هیتلری ) و لشگر زرهی Lehr هم میشد بود . همزمان با این فرماندهی تیپ 101SSPzAbt به هاینز فون وسترنهاگن سپرده شد .
در روز ششم ژوئن 1944 عملیات روز دی ( day D که حرف D مخفف Decision ، به معنای تصمیم گیری است و نامی بوده که متفقین بر روی عملیات پیاده سازی نیرو در سواحل تحت اشغال فرانسه نهاده بودند ) آغاز شد و مقارن با این اتفاق ویتمن مدلی جدید از تانک تایگر را دریافت کرد که دارای قابلیت های زیاد تری نسبت به تانک قبلی داشت . طی شش روز آینده تیپ 101 به خط مقدم جبهه در نورماندی اعزام شد . در راه رسیدن به منطقه تعداد تانکها ی تحت فرمان ویتمن بر اثر هجوم جنگنده های متفقین به 6 دستگاه کاهش یافت . گردان دوم زرهی از تیپ 101 که در اختیار ویتمن بود به همراه لشگر 12 و لشگر Lehr قسمتی از سپاه غرب تحت فرماندهی اروین رومل را تشکیل میدادند .
روز سیزدهم ژوئن نبرد در نزدیکی منطقه بایوکس آغاز شد . گردان ویتمن در نزدیکی ویلربوکاژ در جنوب تیلی سورسولس استقرار داشت . در این روز گردان تانک ویتمن تمام هنگ چهارم سواره نظام لندن را که از جاده شماره 175 به سمت تیلی سورسولس حرکت میکرد از بین برد . تانکهای ویتمن در پناه تپه ای پنهان شده بودند و توانستند هنگ مذبور را غافلگیر نمایند و تک تک کامیون ها و دیگر خودروهای آن را نابود کنند . دستور او برای حمله چنین بود که به خودروی جلویی و عقبی کاروان شلیک میشد تا راه فرار برای بقیه مسدود شود . سپس با خاطری آسوده یکی یکی اهداف را نابود میکند ! جنگ به جاده 175 ختم نشد و تا دهکده ویلر بوکاژ ادامه داد . در این درگیری هم نیروهای انگلیسی و هم آلمانی تعدادی از تانکهای خود را از دست دادند . بعد از این موفقیت چشمگیر ویتمن مدالی دیگر یعنی مدال شمشیر را به توصیه فرمانده لشگر یکم زرهی اس اس آدولف هیتلر ، ژنرال اس اس سپ دیتریش از ستاد فرماندهی دریافت نمود . به همین مناسبت جشنی در 24 ژوئن برگزار گردید که هیتلر شخصا مدال جدید ویتمن را به اونیفورم وی آویخت و بدین ترتیب ویتمن به پر افتخار ترین فرمانده تانک در جنگ جهانی دوم تبدیل شد . همزمان با این ویتمن به درجه سروانی رسید . به وی پیش نهاد داده شد مقام استادیاری را در مدرسه زرهی بر عهده بگیرد ولی او قبول نکرد و دوباره به جبهه نورماندی که اکنون به منطقه سن رسیده بود بازگشت .

در تمام ماه جولای تا آگوست ، ویتمن در نزدیکی سن به نبرد ادامه میداد . در همین زمان ویتمن یک تایگر جدید به شماره 007# دریافت نمود . در آغاز ماه آگوست ، تیپ 101 زرهی همراه با ویتمن به منطقه سینتیاش اعزام شد . در این مکان آخرین نبرد ویتمن به وقوع پیوست . ساعت 12:55 صبح ( بنا به اظهارات ستوان هالفینگر که در همان نقطه و درست پشت سر تانک ویتمن قرار داشت ) طی یک درگیری در میدان نبرد در نزدیکی جاده سن به سینتیاش ، تایگر مایکل ویتمن منهدم و تمام خدمه آن کشته شدند . بعد از نبرد بقایای جسد ویتمن همراه با دیگر خدمه در کنار لاشه تانک تایگرش به خاک سپرده شد بدون آنکه هیچ نشانه ای بر روی محل دفن قرار داده شود .
تا سال 1983 نابودی تانک ویتمن حتی برای پرسنل نیپ 101 به صورت یک راز باقی مانده بود . بسیاری از منابع ادعا میکردند که تانک ویتمن در اثر حمله هوایی جنگنده های متفقین منهدم شده است ، اما واحدهای بسیاری نیز مدعی بودند ویتمن بر اثر کمین آنها کشته شتده است . به عنوان مثال لشگر یکم زرهی لهستان ، لشگر چهرم زرهی کانادا ، تیپ 103 مستقل از بریتانیا که همگی ادعای زدن تانک ویتمن را داشتند . در دفتر شرح حال اعضای سابق تیپ 101 ، به طور رسمی نوشته شده است که تایگر ویتمن به وسیله بمب رها شده از یک جنگنده از بین رفته است . هر دوی این منابع تصویری از تانک ویتمن بدون برجک را در اختیار داشتند که لوله توپ بر روی بدنه افتاده بوده که البته بعدا ثابت شد که این تانک گروهبان آلفرد گونتر بوده که به وسیله هواپیما در ناحیه اورسی منهدم گشته است . علاوه بر این دو مدعا که آورده شد ، برخی واحدهای دیگر افتخار زدن تانک ویتمن را از آن خود میدانستند ، در حالی که در هنگام روی دادن حادثه ، اصولا در محلی دیگر قرار داشته اند !
بعد از پایان جنگ ، اشتباه بودن تمام فرضیه ها به اثبات رسید چرا که در سال 1945 آقای سرژ وارین تانک شماره 007# را پیدا کرد . آقای وارین از دیدن تانک شگفت زده شد زیرا برجک تانک تایگر ویتمن پاره و از بدنه جدا شده بود . وارین تانک ویتمن را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که هیچ گلوله ای در حین نبرد زمینی به آن برخورد نکرده . تنها خسارت وارد آمده به تانک یک حفره بزرگ در قسمت عقب بدنه تانک و در نزدیکی محفظه موتور بود . ( که از زره مقاوم 25 میلیمتری ساخته شده است ) وارین به این نتیجه رسید که اصابت گلوله از سمت بالا و توسط یک هواگرد بوده است . راکت به قسمت عقب اصابت کرده ، به داخل مجرای هوا رخنه کرده ، منفجر میشود و این انفجار موجب احتراق محفظه موتور و جایگاه سرنشینان تانک میشود . این باعث آتش افتادن در مخزن مهمات تانک و به وقوع پیوستن انفجار دومی و در نهایت ، پرتاب شدن برجک به آسمان و در دم کشته شدن تمامی خدمه تانک میشود .

تانک ویتمن توسط راکت شلیک شده از یک هواپیمای هجومی هاکر نیروی هوایی سلطنتی منهدم شده بود . هاکر ها مجهز به راکتهای انفجار قوی بودند که تعداد بیشماری تانک آلمانی را در نبرد نرماندی نابود کرد ( به عنوان مثال زور 8 آگوست 1944 135 تانک آلمانی که در میان آنها 077# هم بود نابود شدند ) .
میکل ویتمن و گروهش در روز 8 آگوست 1944 درنزدیکی سینتیاش و در حین عملیات کشته شدند . در مارچ 1983 طی یک عملیات خاک برداری برای ساخت جاده ، محل دفن ناشناخته ی خدمه 007# پیدا شد . جسد ویتمن از روی سوابق دندانپزشکی او شناسایی شد . جسد هاینریش ریمر ، راننده تانک را نیز از روی اتیکت روی لباسش شناختند . آنگاه یتمن و گروهش در قبرستان سربازان آلمانی در نروماندی فرانسه ، رسما به خاک سپرده شدند .
خدمه تانک 077# از گردان دوم تیپ 101 از لشگر اول زرهی اس اس آدولف هیتلر در روز 8 آگوست 1944 :
1 - رودولف – رودی – هرشل : بیسیم چی ( 20 سال سن )
2 – هاینریش ریمر : راننده ( 20 سال سن )
3 – کارل واگنر : دیده بان ( 24 سال سن )
4 – گونتر وبر : بارگذار مهمات و توپچی ( 20 سال سن )
5 – مایکل ویتمن : فرمانده تانک ( 30 سال سن )

او خدمت خود را به عنوان فرمانده گردان دوم تانک از تیپ 101 زرهی اس اس از لشگر آدولف هیتلر به پایان رساند و طی این مدت موفق به نابود کردن 138 تانک و 132 توپ ضد تانک متفقین شد . سروان مایکل ویتمن موفق ترین تکخال تانک در جنگ جهانی دوم لقب گرفت . دوستانش او را مردی آرام و ساکت ، حتی در هنگام نبرد و دارای حس ششم توصیف میکنند که همیشه میدانست کجا و چه طور با دشمن رو به رو شود . ویتمن یک گروه عالی را فرماندهی میکرد که کاملا با او هماهنگ بودند و میتوانستند دستورات او را پیش بینی کنند . او نمایشی قهرمانانه اما سرانجامی تلخ در دفاع از سرزمین مادری خود داشت . شجاعت ویتمن در طول خدمت غیر قابل تردید است و نام او همواره در تارخ نظامی زنده خواهد ماند .

پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  هیتلر و اولین سلاح ضدهوایی دوش پرتاب!
  مخوف ترین سلاح های هیتلر
  خودکشی هیتلر: با زوایای پنهان جنگ جهانی دوم آشنا شوید!
  دستاورد های نظامی ارتش نازی هیتلر
  هولوکاست - قتل عام یهودیان توسط هیتلر (از گفتار تا واقعیت) !!!!
  زندگی نامه فرمانده واحد شکاری نیروی هوایی آلمان نازی، آدولف گالاند
  هیتلر معتاد به شیشه بود ؟!؟!
Star مروی بر زندگی شهید سرلشگر عباس دوران
  مروی بر زندگی شهید سرلشگر عباس دوران
  آشنایی با زیردریایی Sarov B-90 ،خفاشی که زیر آبهای شمالی زندگی می کند

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان