امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نقش اسباب در بهره مندی از رزق

#1
در مقاله حاضر نویسنده با تشریح نیاز همیشگی و لحظه به لحظه موجودات به ذات هستی بخش، و فقر ذاتی آنان به خداوند، به بررسی نقش اسباب و مسببات در برخورداری آنها از رزق و روزی مادی و معنوی می پردازد که اینک باهم آن را ازنظر می گذرانیم.



نیاز دائمی موجودات به افاضات اصل وجود
نگرش قرآن به هستی و ارتباط میان امور براساس اصل بنیادین توحید استوار است. از این رو، هر چیزی نه تنها به شکل مستقیم با توحید ارتباط دارد بلکه با توحید معنا و مفهوم می یابد و بی عنصر توحیدی هرچیزی «لاشی» است و وجودی ندارد. براین اساس همان گونه که در آغاز، خداوند سرچشمه و خاستگاه وجود هرچیزی است بلکه در بقا نیز هر دم نیازمند فضل وجودی الهی است که بر آن جاری و ساری می شود. این بدان معنا است که هیچ چیزی نمی تواند بی عنصر توحیدی هست داشته باشد و از آن بهره ای برد. از این جاست که نقش ربوبیت در کنار خالقیت نیز خودنمایی می کند و خداوند آفریدگار، هر دم به هر چیزی، توجه و نظری دارد که از آن به پروردگاری یاد می شود؛ زیرا پروردگاری و ربوبیت به معنای مدیریت همه امور و شئون چیزی است که از هست بهره برده و موجود شده است.

نگرش توحید محوری مقتضی آن است که ارتباط فقری میان ماسوی الله با خداوند دایمی و همیشگی است و لحظه ای موجودی بی عنایت الهی نمی تواند موجود باشد. ارتباط فقری موجودات هستی با خدا، به معنای نیاز دایمی آنها به خداوند در مقام پروردگاری است و خداوند همان گونه که منشأ وجود آنان است، منشا بقای آنان نیز می باشد و هر دم به آنان افاضات وجود می کند تا برقرار بمانند و از نام هست بهره برند.

وجود غنی بالذات خداوند و وجود فقری ماسوی الله به معنای آن است که هر دم همه موجودات در مقام درخواست وجود و لوازم آن از خدا هستند و خداوند از مقام پروردگاری خویش به آن ها پاسخ های درخور و مناسب می بخشد. پاسخ های خداوند به پرسش ذات موجودات همان چیزی است که می توان از آن به عنوان رزق یاد کرد.

رزق در فرهنگ قرآنی فراتر از آن چیزی است که وارد شکم می شود؛ زیرا رزق هرچیزی است که یک موجود برای بقای خود بدان نیاز دارد که شامل بقای افاضات اصل وجود و لوازم و مقتضیات دیگر آن است.

براین اساس می توان گفت که رزق هرگونه افاضه ای است که خداوند به آفریده های خویش برای بقاو رشد به آنها ارزانی می دارد. براین اساس، هر موجودی با پرسش های ذاتی خویش همواره در نقش سائل از خداوند بدان نیازمند است و خداوند نیز هر دم به این پرسش های ذاتی هر موجود از مقام آفریدگاری و پروردگاری پاسخ می دهد.

بنابراین خداوند در نگرش قرآنی، تنها خالق آغازین و آفریدگار ابتدایی نیست، بلکه هر دم در حال خلق و آفرینش همان موجودی است که آفریده است؛ زیرا افزون بر نیاز بقای ذات به خالق و آفریدگار به سبب شرایط و مقتضیات متغیر هر موجود، نیاز است که خلق پس از خلق انجام شود چنان که نیاز است تا لبس بعد لبس تحقق یابد. از این رو خداوند برای آفریدگاری و پروردگاری خویش، سخن از بقا و دوام می کند و می فرماید که خداوند «کل یوم فی شأن» است. این یوم که به معنای ظهور و بروز است توضیح می دهد که هر بروز و ظهوری شأنی خاص است که می بایست خداوند در نقش آفریدگاری و پروردگاری آن را داشته باشد. براین اساس، خلق بعد خلق و لبس بعد لبس برای هر موجودی تا بی نهایت ادامه خواهد یافت و هرگز پایانی برای آن متصور نیست.

قرآن بیان می دارد که خداوند همواره با دو دسته خواسته و پرسش هر موجود مواجه است: یکی پرسش های ذات و دیگری پرسش های غیرذاتی هر موجودی است که از خداوند طلب می شود تا پاسخ های مناسب و درخور داده شود. خداوند به همه پرسش های ذاتی هر موجود پاسخ می دهد و پرسش های غیرذاتی را نیز به شکلی پاسخ می دهد که برای او مفید و سازنده باشد و در مسیر کمالی اش قرار دهد. این گونه است که پیش از بیان پرسش ذاتی هر موجودی، به آن پاسخ می دهد؛ زیرا از خود موجود به خود او نزدیک تر است؛ چون موجودیت هر وجودی به وجود اوست و در حقیقت هر موجودی با وجود خویش، شأنی از شئون الهی به شمار می رود که همان جنبه یلی الحقی و وجه الله موجود می باشد، چنان که به پرسش های غیرذاتی هر موجودی به فراخور شأن و نیاز واقعی او پاسخ درخور می دهد و هرگز کسی و یا چیزی را بی پاسخ نمی گذارد.

پاسخ هایی که خداوند به پرسش های غیرذاتی هر موجودی می دهد، همان مفهوم رزق در کاربردهای قرآنی است. از این رو خداوند هم منشأ رزق الهی و هم پاسخ گو به انواع و اقسام پرسش های متنوع و متعدد هر موجود است و از مقام توحیدی و در قالب آفریدگاری و پروردگاری به آن ها پاسخ می دهد بی آن که اصرار و پافشاری و نیز تعدد و تنوع آن ها، خداوند را به ستوه آورد و یا شغلی او را از شغلی دیگر باز دارد: لایشغله شان عن شأن و لایبرمه الحاح الملحین.

در بینش و نگرش قرآنی این معنا مورد تأکید قرار گرفته است که رزق همه هستی منحصر در دست اوست و هر موجودی هر گونه رزقی از مادی و معنوی و دنیوی و اخروی را باید از وی بخواهد. چنان که اصل وجود و بقای آن را نیز می بایست از خداوند طلب کند. (یونس آیات ۳۱ و ۳۲ و نحل آیه ۷۳ و نمل آیه ۶۴ و روم آیه ۴۰ و عنکبوت آیه ۱۷ و غافر آیه ۱۳ و فاطر آیه ۳ و آیات دیگر)

چنین تفکری در ادعیه ماثور به شکل «حسبی الخالق من المخلوقین و حسبی الرب من المربوبین و حسبی الرازق من المرزوقین» بیان شده است که در حقیقت بیانگر انحصار امور هستی بر اساس توحید محوری در خداوند و بی نیازی از مخلوقات، مربوبات و مرزوقات است. چنین تفکری مقتضی برداشته شدن هرگونه واسطه در خلق و رزق ربوبیت می باشد. با این همه این پرسش مطرح می شود که نقش اسباب در نگرش توحیدی در کجای معادله قرار می گیرد؟



کارگزاران و مقام اسباب
با این که توحید، محوری ترین عنصر در آموزه های هستی شناختی قرآن است و براساس آن همه مفاهیم دیگر شکل و معنای درست به خود می گیرد؛ با این همه آموزه های قرآنی سرشار از بیان مطالب و مسایلی است که به مقام اسباب و بهره گیری از کارگزاران توجه می دهد.

کارگزارانی که قرآن از آن ها به فرشتگان و یا جنود یاد می کند و بیان می دارد که هر موجودی از وجودات هستی، یکی از نقش های مهمی که برعهده دارند، جنود و سرباز خداوند بودن است. (ولله جنود السموات والارض) بر این اساس هر موجودی از مقام توحید فرمان می گیرد و برای انجام کارهای خداوندی وارد عمل می شود. این گونه است که در تفکر توحیدی قرآن، ابلیس و اهریمن نیز یکی از سربازان و جنود الهی است که به فرمان خداوند در مسیر تکوینی و تکاملی انجام وظیفه می کند و هرگز نمی تواند از فرمان تکوین سرباز زند و آن را انجام ندهد، هرچند که در مقام تشریع به سبب عنصر اراده و اختیار و حق انتخاب، می تواند استکبار ورزیده و از انجام کاری سرباز زند و مخالفت نماید.

آیات قرآنی برای بیان نقش کارگزاران در هستی آن را در قالب افعال و اسمای جمع مانند: نحن خلقنا و کرمنا تبیین می کند و یا از ذاریات، حاملات، جاریات و مقسمات امر (سوره ذاریات آیات ۱ تا ۶) سخن به میان می آورد. در برخی از آیات، مرگ را به فرشتگان و گاه دیگر به ملک الموت و گاه سوم به خود نسبت می دهد. در همه این آیات، مفهوم به کارگیری اسباب به خوبی نمایانده شده است، با آن که اصل توحید محوری هم چنان بی خدشه باقی و برقرار است؛ زیرا نقش اسباب در تفکر توحیدی نقشی طولی است و هرگز اسباب به شکل مستقل و یا عرض عمل نمی کنند. بر این اساس پیش از اراده مستقل نما می باشد، اراده و مشیت الهی است که عمل می کند و خواسته هر موجودی در طول خواسته الهی قرار می گیرد. خداوند در آیات ۲۹ تکویر و ۳۰ سوره انسان، این معنا را به صراحت درباره انسان بیان کرده می فرماید: ما تشاوون الا ان یشاءالله؛ شما چیزی را نمی خواهید مگر آن چه را خدا خواسته است.

در روایات اسلامی این معنا به صراحت بیان شده است که «ان الله یابی ان تجری الامور الا باسبابها؛ خداوند پرهیز دارد از این که امور و کارها جز از راه اسبابش جاری گردد. به این معنا که برای هرچیزی اسبابی است که می بایست از راه آن انجام پذیرد. به عنوان نمونه علم و دانش از راه جبرئیل و رزق و روزی از راه میکائیل و مرگ وانتقال از حالتی به حالتی و نشئه ای به نشئه دیگر از طریق ملک الموت و عزرائیل و مرگ جمعی و حیات جمعی از راه اسرافیل انجام می پذیرد. این چهار فرشته مقرب و کروبی که درمقام علیین هستند مأموریت دارند تا از طریق سایر کارگزاران و فرشتگان، کارهای محول شده را انجام داده و به سامان برسانند.



درد و درمان
این بدان معناست که خداوند همواره از راه کارگزاران و اسباب، عمل می کند وسنت الهی بر این قرارگرفته است که همه امور حتی معجزات و امدادهای غیبی از راه اسباب انجام پذیرد. در روایات اسلامی آمده است که حضرت موسی(ع) بیمار شد. گروهی از بنی اسراییل به عیادتش آمدند و بیماری اش را تشخیص دادند. آنها گفتند: «اگر فلان دارو را بخوری، خوب می شوی.» حضرت موسی(ع) گفت: «من مداوا نمی کنم تا خداوند مرا بی واسطه شفا دهد.» بیماری اش طولانی شد.

به او وحی رسید: «به ارجمندی و شکوهم سوگند، تا از دارویی که آنها برایت تجویز کردند نخوری، شفایت نمی دهم.»

حضرت موسی به آنها گفت: «مرا مداوا کنید.»

بعد از خوردن دارو و شفایافتن، این مطلب در ذهن حضرت موسی(ع) خطور کرد که «چرا خداوند مرا شفا نداد و دارو شفا داد؟» تا این که به او وحی رسید: «ای موسی! تو می خواستی حکمت مرا با توکلت بر من باطل کنی! (توکل بر من با خوردن دارو و توسل به اسباب و وسایل منافاتی ندارد) چه کسی جز من در گل ها و داروها خاصیت شفا را قرار داده است؟»

در این داستان به خوبی نقش اسباب در دنیا و بیان سنت الهی در آن به خوبی روشن شده است. به این معنا که همه هستی بر اساس نظام اسباب جریان دارد و هیچ کاری بیرون از دایره اسباب تحقق نمی یابد و حتی در اموری چون طی الارض و یا معجزات اسباب فقط کاهش یافته و یا فرآیند تاثیراسباب سرعت و شتاب بیشتری می گیرد و این گونه نیست که اسباب به طورکلی از دایره حذف شود و خداوند مستقیماً به مفهومی که ما می فهمیم عمل کند؛ زیرا در نگرش توحیدی قرآن، خداوند در همه کارها و همه چیز حضور مستقیم دارد و معنا ندارد که چیزی با خداوند ارتباط مستقیم نداشته و یا خداوند با چیزی این گونه مرتبط نباشد؛ زیرا همه هستی شأنی از شئون او می باشد و شأن کسی بیرون از او نیست.

بر این اساس پیش از دیدن هر چیزی خدا را می بیند. از امیرمؤمنان علی(ع) روایت شده که فرمود: ما رأیت شئیا الا و قد رایت الله قبله وبعده و معه، چیزی را ندیدم مگر آن که خداوند را همراه و پیش و پس آن دیده ام.

این بدان معناست که هرچیزی که خود سببی از اسباب برای امری وچیزی دیگر است، خود شأنی از شئون خداوند می باشد و از مقام فقر ذاتی، به خداوند مرتبط می باشد. این ربط محض و فقر صرف هر وجود، سبب بودن را معنا و مفهوم دیگری می بخشد که تنها در نگرش توحیدی محض درست و راست می شود.



نقش دعا و نیایش در رزق
یکی از اسباب مهم که قرآن برای رزق به مفهوم عام آن بیان می کند، دعا و نیایش است. به این معنا که حتی برای پاسخ گیری از پرسش های ذاتی می توان از دعا استفاده کرد، زیرا در این صورت نقش اسباب میانی می تواند مفیدتر و موثرتر شود و یا از شمار اسباب کاسته و یا شتاب بیشتری به خود گیرد. از این رو دعا در همه امور مفید و سازنده است و حتی می توان برای تاثیر سریع تر و بهتر و مفیدتر اسباب تکوینی، آن را در حوزه نیایش تغییر داد؛ زیرا کتاب محو و اثبات در دست خداوند است و اگر کسی درکتاب و لوح محفوظ، شقی و بدبخت است می تواند با نیایش، آن را تغییر دهد و خوشبخت و سعید گردد.

بنابراین دعا در امور معمولی وپرسش های غیرذاتی به مراتب تاثیرگذارتر و مفیدتر است. از این رو برای برخوردارشدن از رزق الهی درمکه، حضرت ابراهیم(ع) دست به نیایش برمی دارد (بقره آیه ۱۲۶) چنان که حضرت عیسی(ع) برای بهره مندی خود و حواریون دعا و نیایش کرد (مائده آیه ۱۱۲ و ۱۱۴)

دعا برای فرزنددارشدن و امور دیگر نیز در بسیاری از آیات آمده است که از جمله دعای حضرت ابراهیم(ع) و حضرت زکریا(ع) برای فرزندداشتن در هنگام پیری یکی از آنهاست.

این درحالی است که رزق و روزی جانداران در کتاب مبین خداوند ثبت و ضبط شده است (هود آیه ۶)ولی شخص می تواند با نیایش آن را گشایش داده و از فضل خداوندی بهره مند گردد و یا رزقی که می بایست در کوهستان و سختی و سفر به او برسد، دردشت و آسانی و در حضر به دستش برسد.

از این رو آمده است: اللهم انه لیس لی علم بموضع رزقی، و انما اطلبه بخطرات تخطرعلی قلبی، فاجول فی طلبه البلدان، و انا فیما اطلبه کالحیران، لاادری افی سهل هو ام فی جبل، ام فی ارض، ام فی سماء، ام فی بر ام فی بحر، و علی یدی من، و من قبل من، و قد عملت ان علمه عندک، و اسبابه بیدک، و انت الذی تقسمه بلطفک، و تسببه برحمتک.

خداوندا مرا آگاهی از جای روزیم نیست، تنها به مواردی که بر قلبم خطور می کند که در پی آن می روم، پس در پی آن شهر به شهر می گردم، و چون سرگردانی در راه این مطلب هستم، ندانم که دربیابانی هموار است یا در کوه، در زمین سنگلاخ است یا در آسمان، درخشکی است یا دریا، و به دست کیست، و ازسوی کیست؟ تنها می دانم که علم آن نزد توست، و اسبابش به دست تو، و تویی که با لطف خویش تقسیمش می کنی، و با رحمت خود اسبابش را فراهم می سازی. (مفاتیح الجنان؛ شیخ عباس قمی؛ تعقیبات نماز عشاء)

خیر رازقین بودن خداوند در کنار رزق بی حساب که تابع مشیت الهی است (آل عمران آیه ۲۷) مقتضی آن است که بتوان با نیایش و رفتارها و کردارهای درست آن را به دست آورد. از این رو مردان الهی (نور آیات ۳۷ و ۳۸) و تقواپیشگان (بقره آیه ۲۱۲ و آل عمران آیه ۳۷ و غافر آیه ۴۰) از روزی بی حساب خداوند در دنیا و آخرت بهره مند می شوند. (نور آیه ۳۸ و آل عمران آیه ۲۷)

بنده هر چه در مقام بندگی کامل تر باشد می تواند از همه انواع ارزاق به شکل کمالی برخوردار باشد و حتی فضل و عنایت خداوند را جلب و جذب کند. این معنا به شکل «اطعنی اطعته؛ مرا اطاعت کن تا همه هستی را مطیع تو قرار دهم» بیان شکل شده است. از این رو مشیت الهی نیز همان مشیت بنده محض می شود؛ زیرا یا در مقام قرب نوافل یا قرب فرایض نشسته است. در این مقام است که خشم وی خشم الهی و خواسته اش خواسته الهی خواهد بود.

مولانا در داستانی آورده است: خداوند به حضرت موسی وحی می کند: وقتی من رنجور شدم چرا به عیادتم نیامدی؟!

حضرت موسی(ع) می گوید: خدایا تو پاکی؛ تو دچار بیماری نمی شوی؛ عارضه های جسمی، خاص بندگان است؛ ذات پاک تو از این عوارض مبراست.

خداوند می فرماید: یکی از بندگان من که همسایه توست، مدتی است مریض و بیمار شده و تو چرا به عیادتش نرفتی؟موسی سکوت پیشه می کند.

ریشه این بینش و نگرش را می بایست در آیات و آموزه های قرآنی جست؛ زیرا خداوند در آیه ۵۵ سوره زخرف تأسف و نومیدی حضرت موسی(ع) را به خود نسبت می دهد و می فرماید: فلما آسفونا انتقمنا، زمانی که از آنان مأیوس شدیم انتقام گرفتیم. در این آیه یاس و نومیدی حضرت موسی(ع) را به خود نسبت داده تا بیان کند در این مقام، عبد و معبود یکی هستند و در مقام فنا، دوگانگی برطرف می شود.

بنابراین هرگونه رزقی را می توان به گونه های مختلف به دست آورد و انسان اگر متصل به مبدا شود می تواند واسطه ها را کاهش دهد و یا سرعت و شتاب بیش تری به آن ها بخشد و چیزی را که به سختی به دست می آید به آسانی به دست آورد.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان