02-11-2014، 19:52
کارگردان : Alexandre Aja
نویسنده : Keith Bunin
بازیگران : Daniel Radcliffe, Juno Temple, Max Minghella
برگرفته از رمان "شاخها" به قلم: جو هیل
هزینه تولید: نامشحص
خلاصه داستان : مرد جوانی به نام ایگنشیوس پریش پس از به قتل رسیدن دوست دخترش، متوجه رشد شاخهایی شیطانی روی سرش می شود؛ او سعی می کند با شرایط پیش آمده از قاتل دوست دخترش انتقام بگیرد و...
ايگنشيوس پريش (با بازی دانيل رادکليف)، که به خوبی شخصيت تندخو و همنامش در رمان از آب درآمده است، بعد از شبی بدمستی در هيبت ديوی نه چندان آشکار، با شاخهایی در پيشانیاش، که به وی قدرت غيبگویی عميقترين و اغلب شريرانه ترين اسرار انسانها را میدهند، از خواب بيدار میشود. ديروز ظاهراً به اين دليل که هيچ کس نمیتوانست باور کند که او عشق زندگیاش، مرين (با بازی جونو تمپل)، را نکشته است، حتی اگر نمیتوانست کاملاً به ياد بياورد که بعد از اين که مرين قلبش را شکست و او را به سمت وادی فراموشی و مستی سوق داد چه کرده است، شرمنده و سرافکنده بود. اما امروز به پيشگویی شيطان صفت تبديل شده که میداند دوستان قديمیاش که اکنون پليس شدهاند نسبت به يکديگر کشش جنسی دارند، میداند که مادرش آرزو دارد او از زندگیاش بيرون برود و میداند که مادر بچه تخسی که مرتب جيغ میکشد در ذهن خود به عاشق/فاسق سياه پوستش، «کاکا سياه» میگويد. بر اساس شخصيت اصلی داستان جو هيل، اقتباس سينمایی الکساندر آژا به قدرت ايگنشيوس هم به چشم موهبت نگاه میکند و هم به چشم بار، اما او نيز به سان نويسنده هنگام درهم تنيدن خير و شر- هر چند به طرزی بازيگوشانه- بر ضعف رمان منبع به عنوان گفتمانی خداشناسانه صحه میگذارد.
هيل رمانش را با نشاط و وسواسی کافکاگونه شروع میکند. اگر در کتاب، تناسخ ايگنشيوس به موجودی شيطانی کمتر شبيه استعاره ای در جستجوی انگيزه است به اين دليل است که نوستالژی اغلب تلخ هيل از دوران جوانی، که ما را به ياد غنیترين پاراگرافهای شاهکار استیفن کينگِ پدر به نام It میاندازد، در قالب تلاش ايگنشيوس برای تطبيق تراژدی دوران فعلیاش با ايدهآليسم دوران جوانی متجلی میشود. آژا به حد کافی به بازی ماهرانه رمان با زمان وفادار است، اين به خصوص شامل بخشهایی از کتاب است که در آن ايگنشيوس جوان و دوستانش به طرز خطرناکی نزديک رودخانه ای مشغول وقت گذرانی هستند. آنها قصد دارند با استفاده از ترقه بوقلمونی را منفجر کنند، اما آژا بيشتر به خيالپردازی جوانی شخصيتهايش علاقمند است به گونه ای که اين کار به وی اجازه میدهد تا موضوعات انحرافی، که هيل با دقت سعی کرده است از نظر خواننده پنهان کند، را رو نمايد. آژا نيز به نوبه خود کمتر روی بحث حدس و گمان تمرکز کرده است و بيشتر به حالات درونی شخصيتهایی که در لفافه ای از مذهب پيچيده شدهاند میپردازد، او فيلم را با ترکيب ضعيفی از شکوه از دست رفته [عشق] ايگ و مرين روي علفزار با حال و روز ايگ در دورانی که به الکل و مستی پناه برده است- که احتمالاً از گاسپار نوئه الهام گرفته- آغاز میکند.
کتاب و فيلم هر دو به شدت به تصورات سادهانگارانه خير و شر علاقمندند و هيچ يک خود را از زمينه اجباری داستان پليسی خيالی رها نمیکنند، با اين حال نگاه هيل به خواسته ها و ضعفهای شخصيتهايش بهتر ساخته و پرداخته شده است. در رمان پيشخدمتی، که به عنوان شاهدی عليه ايگ ظاهر میشود، تحت تأثير دو چيز قرار دارد: يکی عطش مشهور شدن و دوم حس مبهمی از حق طلبی، با اين حال آژا او را تنها به صورت زن جيغ جيغوی تشنه شهرت به تصوير میکشد (کليشه ای که هدر گراهام به عنوان سمبل آن شناخته میشود). از اين بدتر، ايگ و مرين در تخيل هيل چشم به دنيای آن سوی حومه نيوهمپشاير، که خانه می نامندش، دوختهاند، در حالی که در فيلم اين دو به چيزی غير از تداوم رابطه عاشقانه پيش پا افتادهشان فکر نمیکنند، به طوری که مرين به صورت زن بوالهوسی با صليبی به دور گردنش نمايانده میشود. اين صليب، که به هر کس آن را به گردن بياويزد، مصونيت در برابر قدرتهای تازه به دست آمده ايگ میدهد، موتوری است که باعث جلو بردن برخی بخشهای بی پرواتر داستان میشود، منتها اگر هيل اين صليب را به عنوان نماد تلاش مرين میداند، آژا تنها وسيله ای برای پی بردن به راز مرگ دخترک می داندش. شايد آژا از تغيير اثرات اکسيری شاخهای ايگ بر شکنجه کنندههايش لذت میبرد، اما رابطه عاشقانه گذشته ايگ و مرين در کتاب با ترسيم واقعگرايانه مکان و ترسيمهای بيشتر کارتونی تباهی بشر و انتقام فراطبيعی در تضاد است. بنابراين میتوان گفت که وقتی ايگ بين خير و شر گير میافتد، آژا نيز بين نيهيليسم سياه فيلم «تنش شديد / Hauhte Tension» و انحراف هجوگونه «پيرانا سه بعدی/Piranha ۳D» پا در هوا مانده است.