05-12-2014، 1:54
من خوبم ! خسته نیستم ! فقط گاهی دستم به زندگی نمی رود
کمی از خود می نویسم
این منم که، دوستت دارم
نترس…
باورم نمیشود
مثل اعصاب از قرص
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمیکنم
نگاهم اما…!
گاهی حرف میزند؛
گاهی فریاد می کشد؛
و من همیشه به دنبال کسی میگردم؛
که بفهمدامیر اف بی!
این نگاه خسته؛
چه میخواهد بگوید
برگردم…
پشت بى حوصله گى پنهون شم…
بشنوم…
چیزى نگم…
داغون شم…!!!
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ؟
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد امیرافبی
بهر دیدار محبت تا به کی این انتظار ؟
خسته از زندگی با غصه های بی شمار …
تا به کی…؟؟؟
مرز عشق این روزها شباهت عجیبی به آدامس دارد: اول شیرین، بعد دوست داشتنی سپس تکراری و خسته کننده و در آخر دور انداختنی
یه دوستت دارم خشک و خالی از لبانی با صداقت می خواد
یا آنکه وفا کنید تا آخر عمر امیر
یا اینکه از اول آشنایی نکنید اف بی
نا امید از آینده
خسته از دیروز
بیخیال امروز
ترس از فردا
یه بغض کهنه
یه جسم داغون
یه روح زندونی
یه مغز إرور
یه گوشی
یه هندزفری
شب بیداری
آهنگای تکراری
آره
این بود جوونی
من فراموشت میکنم…
فقط تا صد بشمار…
آهسته امیر افبی آهسته
راستی…
من بازی را خوب نمیدانم…
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را…؟
تو را فراموش کنم یا خاطره را…؟
خسته شدم…
پس این بازی کی تمام می شود…؟
@
@
@
@
بیخیالی هایم را به دل نگیر رفیق!
آنقدر خسته ام که دیگر هیچ احساسی برایم باقی نمانده@
@
@
@
خسته ام…
از تو نوشتن…!کمی از خود می نویسم
این منم که، دوستت دارم
@
@
@
@
از تکرار دوستت دارم خسته شدم…
کمی هم تو بگو تا من ناز کنم…!نترس…
باورم نمیشود
@
@
@
@
خسته ام!!
مثل سرباز از پست…مثل اعصاب از قرص
@
@
@
@
چند وقتیست
هر چه میگردمهیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمیکنم
نگاهم اما…!
گاهی حرف میزند؛
گاهی فریاد می کشد؛
و من همیشه به دنبال کسی میگردم؛
که بفهمدامیر اف بی!
این نگاه خسته؛
چه میخواهد بگوید
@
@
@
@
من به این فاجعه عادت کردم…
که برم…خسته بشم…برگردم…
پشت بى حوصله گى پنهون شم…
بشنوم…
چیزى نگم…
داغون شم…!!!
@
@
@
@
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ؟
تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت ؟تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ؟
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد امیرافبی
بهر دیدار محبت تا به کی این انتظار ؟
خسته از زندگی با غصه های بی شمار …
تا به کی…؟؟؟
@
@
@
@
مرز عشق این روزها شباهت عجیبی به آدامس دارد: اول شیرین، بعد دوست داشتنی سپس تکراری و خسته کننده و در آخر دور انداختنی
@
@
@
@
دیگه از تمام دیالوگ های عاشقانه خسته شدم
دلم فقط یه سلامیه دوستت دارم خشک و خالی از لبانی با صداقت می خواد
@
@
@
@
یاران به خدا که بی وفایی نکنید
و از عاشق دل خسته جدایی نکنیدیا آنکه وفا کنید تا آخر عمر امیر
یا اینکه از اول آشنایی نکنید اف بی
@
@
@
@
هوای دو نفره نه چتر می خواهد و نه باران …!
فقط یک حرم می خواهد و زائری خسته@
@
@
@
از قوی بودن دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خسته ام ! دلم یک شانه میخواهد، تکیه دهم به آن و بی خیال همه دنیا، دلتنگی هایم را ببارم
خسته ام ! دلم یک شانه میخواهد، تکیه دهم به آن و بی خیال همه دنیا، دلتنگی هایم را ببارم
@
@
@
@
شب و روزای تکراری
نفسای کند و عمیقنا امید از آینده
خسته از دیروز
بیخیال امروز
ترس از فردا
یه بغض کهنه
یه جسم داغون
یه روح زندونی
یه مغز إرور
یه گوشی
یه هندزفری
شب بیداری
آهنگای تکراری
آره
این بود جوونی
@
@
@
@
غریبه بود آشنا شد ……دوست شد ……برادر شد ……عشق شد…… زندگی شد ……خسته شد دور شد ……….آشنا بود غریبه شد
@
@
@
@
قبول نیست…
این بار تو چشم بگذار…من فراموشت میکنم…
فقط تا صد بشمار…
آهسته امیر افبی آهسته
راستی…
من بازی را خوب نمیدانم…
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را…؟
تو را فراموش کنم یا خاطره را…؟
خسته شدم…
پس این بازی کی تمام می شود…؟