05-12-2014، 22:31
این روز ها هم از دیدن رویت خبری نیست
دیگر نفسم هم , نفس معتبری نیست
رد میشود این روزها وتا لحظه آخر
از آمدن زیبای تو اما اثری نیست
ای شاه کلید همه قفل قفس ها
مرغان قفس را تو نباشی که پری نیست عزیز
@
@
@
@
روزگارم بد نیست .نفس میکشم
حیف که این نفس ها را در دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
قفس میکشم
نقاش شدم از بس کشیدم
منی که عشق را ندیدم پس هوس میکشم
@
@
@
@
آهای مرغ عشق
فخر نفروش عزیز
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده
@
@
@
@
قفس یعنی دهان من،
وقتی زبانم روی اسم تو قفل می شود!
تمام شعرهایم بوی تو را می دهند،
می گویند فراموشش کن، اما…
نمی دانند تو در جانم ریشه کرده ای،
انگار باید جان دهم نازنین
@
@
@
@
حس پرنده ای رو دارم که از قفس آزاد شده اما پرواز از یادش رفته
@
@
@
@
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
و اکرد درهای قفس را گفت مختاری
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم
@
@
@
@
دلم خون شد غریبانه
عذابم را ندیدی تو
قفس شد سهم من اما
چه خوب آسان پریدی تو
@
@
@
@
بدادم رس امشب ای یار من
تو ای بهترین یار غمخوار من
به آتش همه تار و پودم بسوز
شرر شو بجانم وجودم بسوز
بدادم برس خسته ام،خسته ام
درون قفس مرغ پر بسته ام
@
@
@
@
باهات میام نفس نفس / تو آسمان توی قفس / از اول تا آخرش / دوستت دارم همین و بس
@
@
@
@
تا چشمانت را دیدم دلم لرزید
تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید
پرنده ی تنها از قفس دلم پرید
قلبم صدای تپشهای قلبت را شنید ،
سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید
@
@
@
@
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد امیر
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند اف بی
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
@
@
@
@
دوستت دارم نه در هوس، دوستت دارم نه در قفس ، دوستت دارم تا آخرین نفس
@
@
@
@
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
هوایم خیس و بارانیست
نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانیست
@
@
@
@
روح های بزرگ در هیچ قفسی جای نمیگیرند حتی اگر این قفس به بزرگی دنیا باشد
@
@
@
@
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم امیرافبی
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
@
@
@
@
من تمام شعرهایم را در وصف نیامدنت سروده ام !
و اگر یک روز ناگهان ناباورنه سر برسی…دست خالی ,حیرت زده ،از شاعر بودن استعفا خواهم داد! نقاش میشوم
تا ابدیت نقش پرواز را بر میله های تمام قفس های دنیا خواهم کشید
دیگر نفسم هم , نفس معتبری نیست
رد میشود این روزها وتا لحظه آخر
از آمدن زیبای تو اما اثری نیست
ای شاه کلید همه قفل قفس ها
مرغان قفس را تو نباشی که پری نیست عزیز
@
@
@
@
روزگارم بد نیست .نفس میکشم
حیف که این نفس ها را در دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
قفس میکشم
نقاش شدم از بس کشیدم
منی که عشق را ندیدم پس هوس میکشم
@
@
@
@
آهای مرغ عشق
فخر نفروش عزیز
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده
@
@
@
@
قفس یعنی دهان من،
وقتی زبانم روی اسم تو قفل می شود!
تمام شعرهایم بوی تو را می دهند،
می گویند فراموشش کن، اما…
نمی دانند تو در جانم ریشه کرده ای،
انگار باید جان دهم نازنین
@
@
@
@
حس پرنده ای رو دارم که از قفس آزاد شده اما پرواز از یادش رفته
@
@
@
@
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
و اکرد درهای قفس را گفت مختاری
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم
@
@
@
@
دلم خون شد غریبانه
عذابم را ندیدی تو
قفس شد سهم من اما
چه خوب آسان پریدی تو
@
@
@
@
بدادم رس امشب ای یار من
تو ای بهترین یار غمخوار من
به آتش همه تار و پودم بسوز
شرر شو بجانم وجودم بسوز
بدادم برس خسته ام،خسته ام
درون قفس مرغ پر بسته ام
@
@
@
@
باهات میام نفس نفس / تو آسمان توی قفس / از اول تا آخرش / دوستت دارم همین و بس
@
@
@
@
تا چشمانت را دیدم دلم لرزید
تا تو را دیدم دیگر چشمهای جز تو کسی را ندید
پرنده ی تنها از قفس دلم پرید
قلبم صدای تپشهای قلبت را شنید ،
سرنوشت لبخندی زد و گفت شما عاشقید
@
@
@
@
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد امیر
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند اف بی
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
@
@
@
@
دوستت دارم نه در هوس، دوستت دارم نه در قفس ، دوستت دارم تا آخرین نفس
@
@
@
@
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
هوایم خیس و بارانیست
نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانیست
@
@
@
@
روح های بزرگ در هیچ قفسی جای نمیگیرند حتی اگر این قفس به بزرگی دنیا باشد
@
@
@
@
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم امیرافبی
سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
@
@
@
@
من تمام شعرهایم را در وصف نیامدنت سروده ام !
و اگر یک روز ناگهان ناباورنه سر برسی…دست خالی ,حیرت زده ،از شاعر بودن استعفا خواهم داد! نقاش میشوم
تا ابدیت نقش پرواز را بر میله های تمام قفس های دنیا خواهم کشید