10-12-2014، 23:30
*در مورد فینال سریال که به نظرم میتوانست خیلی بهتر از این حرفها باشد، نظر تو چیست؟ آیا پایان سریال راضی کننده بود؟
ـ واقعیت را بخواهی نه، من هم راضی نبودم، چون پایان کار ما این نبود. ما پایان دیگری داشتیم.
*چرا پس اینگونه قصه به آخر رسید؟
ـ خب کار یک مقدار طولانی شد. برآورد ۴ ماهه بود، به ۵ ماه رسید از سوی دیگر به تیم تهیه و تولید فشار آمده بود چون حساب و کتابها به هم ریخته بود.
*سریال شما قصه ثابتی نداشت، هر جایی میتوانست به پایان برسد؟
ـبله چون زندگی یکسری آدم بود و پایانی برای آن متصور نبودیم. پایان سریال ما با عروسی هوشنگ (کارگر قالیشویی) اتفاق میافتاد و اعتراف فیروز هم در مورد ملک پدری در این عروسی اتفاق میافتاد. در واقع در میان حرکات موزون فیروز در عروسی، او ماجرای ملک را اعتراف میکند… (میخندد)
*پس چه حیف که آن سکانسها را از دست دادهاید.
ـ بله، در عروسی بهروز و فیروز و… را به زور بلند میکنند. او هم آن وسط ماجرا را میگوید و ما باز این خانواده را در ایستگاه اتوبوس میدیدیم که میگفتند اگر هیچ چیزی نداریم یکدیگر را داریم و… این پایان ما بود که به هم ریخت. ما خیلی از قصهها را هم از دست دادیم مثل قصه (و ان یکاد…) قالیچهای که بهنام میرود و گرو میگذارد برای پول بیمارستان پسر فیروز، زمان پس دادن متوجه میشود که طرف چون او دیر کرده قالیچه «و ان یکاد» را فروخته به یک زن، سراغ زن میرویم متوجه میشویم او قالیچه را فرستاده خارج، در نهایت من و بهنام و بهروز قالیچه را از گیت فرودگاه برمیگردانیم، جالب اینکه کل قصه «و ان یکاد» کلیپ مانند بود که نشد بگیریم و دوبلهاش کردیم، چون ما تنها سکانس اول و آخرش را گرفته بودیم و مجبور شدیم با نریشن آن قصه را به هم وصل کنیم.
*تو با سیروس مقدم و حسن فتحی از کارگردانان موفق تلویزیون کار کرده بودی و در اولین تجربه طنز تلویزیونی محمدحسین لطیفی نیز با او همکاری داشتی، چقدر او را در این جنس کار موفق دیدی و اصولاً جنس طنز او چقدر به مذاقت چسبید؟
ـ من از کار با لطیفی لذت بردم. او بیحاشیه و بیاسترس کار میکند، میداند چه میخواهد برداشتهای بیمورد و اضافی نداشت، جان بازیگر را نمیگرفت با دکوپاژ سر صحنه میآمد و ما را فرسوده نمیکرد این شیوه او انگیزه را برای سکانس بعدی در ما دو چندان میکرد. جنس کمدی او و متن هم با ذهنیت من به شدت قرابت داشت و دوست داشتم فیلمنامه خوب برزو در انتخاب من مؤثر بود، مطمئن هستم آقای لطیفی هم با خواندن این فیلمنامه، کارگردانی را با انگیزه بسیار پذیرفته چون سر صحنه حال بسیار خوبی داشت.
*پس از ماحصل کارتان راضی بودی؟
ـ از ماحصل کار خودمان بله و از پخش نه!
*پخش؟ منظورت زمان پخش است یا شیوه پخش؟
ـ شیوه پخش، پخش خیلی کار ما را قلع و قمع کرده بود.
*توضیح بیشتر میدهی؟
ـ نمیدانم بگویم حساسیت بیجا یا بگویم حساسیتهای بیش از اندازه! به طور مثال نقشی که جواد بازی کرد، چیزی نبود که شما دیدید!
*خب البته این کاراکتر خودش کلی ممیزی و خط قرمز هم داشت؟
ـ بله، ما هم میگوییم این کاراکتر لب تیغ است، ولی ما یک کارشناس مذهبی داشتیم کنار پروژه و او را از خانهمان هم نیاوردیم! کارشناس را خود سازمان به ما معرفی میکند و ما هم نظرات ایشان را عین به عین انجام دادهایم، خب ما برای چه کارشناس میآوریم و به او پول میدهیم؟ ما روی نظرات ایشان و سؤالاتی که پرسیده بودیم سکانس موتورسواری روحانیمان را گرفتیم، پس چرا باید حذف شود؟ حتی ما وارد سایتی شدیم که آداب موتور سواری یک روحانی را به ما یادآوری میکرد و راههای خوبی هم بود، درحالیکه متأسفانه تمام آن لحظات حذف شد. من از خیلیها روشنفکر و عامی شنیدم که میگفتند ما این روحانی را دوست داشتیم چرا که شبیه مردم بود، احساس میکردیم از خودمان است و هیچ فاصلهای با ما ندارد. حذف لحظات بازی جواد عزتی بسیار لطمه زننده بود و حیف شد، اگر چه ما طبق نظر کارشناس و مشاور مذهبی سریال، سکانسهای او را گرفته بودیم.