امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

از پنجره بیرون می اندازم سلامت را ..

#1
از پنجره بیرون می اندازم سلامت را
بی حوصله، می آورم بشقاب شامت را

خسته، جلو می آیی و می بوسی ام امّا
من هی عقب تر می روم هی پشت بامت را

آخر می افتم از سرت از «دوستم داری»
باید که از دنیا بگیری انتقامت را

روی تنم جای کبودی مانده از دستت
مردی!! نشانم می دهی هر شب مرامت را!!

در من گره خورده طنابی، بسته به هیچم
دُور خودم، دُور تو، دُور عشق می پیچم

من خسته ام، من خسته بودم، خسته خواهم بود
ای کاش ساعت روی دیوارش بخوابد زود

سرما زده دنیام از برفی که می باری
گم می کنم خود را میان خانه ای از دود

یک مرد عاشق را برایم ادّعا کردی
امّا عزیزم زود راهت را جدا کردی

این زن همیشه پشت اسمت زندگی می کرد
آخر بگو! یک بار اسمش را صدا کردی؟!

آهسته در رفتم شبیه ذرّه های ِ شن
با بی حواسی مشت هایت را که وا کردی

و یک نفر برداشت نعش ِ این زن ِ کم را
حل کرد در آغوش خود هر جوری از غم را

حل کرد جدول های خالی را کف ِ مغزم
که می شود رد کرد هر چیز ِ مسلّم را

من گریه می کردم عذابی را که در من بود
آورد روی تخت، گرمای جهنّم را

باید ببینی سوختن از عشق یعنی چه!!
وقتی نوازش می کنم موهای مَردَم را

مردی که از خواب ِ بد ِ بد پا شدم پیشش
بوی تنم را می دهد لب ها و ته ریشش

می فهمدم از لرزشی که در صدا دارم
از چین ِ کم عمقی که زیر ِ چشم ها دارم

از بغض بی ربطی که بین خنده هایم هست
سردرد های بی خودی که از کجا دارم!

دارد گره های مرا وا می کند بی حرف
مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف

یخ کرده حتماً ظرف شامش توی تنهایی
دارم تصوّر می کنم، پیشم، همین جایی!
(حس کن! همین جایی! همین جایی! همین جایی!)

هی منتظر تا که ببینی دست پختم را
می بوسی ام از پشتِ سر، بازوی لـ-ـخـ-ـتم را

از پنجره بیرون می اندازی سکوتم را
آهسته می بندی به خود فکر سقوطم را

بالا می آیم از خودم می آورم بالا ↓
خود را و با عشقت جنینی را که از حالا ↓

در من گره خورده، طنابی که نجاتم شد
چشمی که توی عشق/ بازی، مات ِ ماتم شد

برگشته ام پیش تو از شن های سرگردان
مثل شروعی تازه قبل از لحظه ی پایان

بر سینه ات سُر خوردن ِ خوشبختی مویم
نُه ماه لرزش های قلب ِ کوچکی تویم

این بچّه که از توست چسبیده به دنیایم
از هر طرف راهی ست که سمت تو می آیم

در من طنابی وصل شد به تکّه ای از تو
من را تصوّر کن گلم! هرچند اینجایم!!

هرچند امشب هم کنار شوهرم هستم
می فهممت، ناراحتی بدجور از دستم

بی خنده، آدم برفی ِ افتاده بر تختم
دارد عذابم می دهد حسّی که سرسختم

باید بخوابم مثل ِ قبلا ً در فراموشی
باید بخوابم توی فکرت با همآغوشی

[ فاطمه اختصاری ]
پاسخ
 سپاس شده توسط ♪neGar♪ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان