امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ویژگی های نظام سیاسی پهلوی دوم

#1
ویژگی های نظام سیاسی پهلوی دوم 1
در فرهنگ سیاسی مردم ایران، مفاهیمی چون استبداد، دیکتاتوری و خودکامگی حامل پیام خاصی است که بعد از ظهور رضاشاه و به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد، شکل تازه ای به خود گرفت و در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ مرحله تکامل را طی نمود در این مقطع، مفهوم استبداد با شکل حکومتی در ایران به شدت گره خورده بود. تا بدان حد که سلطنت را مساوی با استبداد می شناسیم، یعنی نظامی که یک فرد بدون ضابطه و قانون رابطه مردم را با حاکمیت مشخص می کند. با این توضیح، ویژگی های مهم ساختار سیاسی محمدرضا شاه را براساس اهمیت آن بطور خلاصه مورد بررسی قرار می دهیم.

۱ مطلق گرایی سیاسی: مهمترین و اساسی ترین ویژگی ساختار قدرت دوران محمدرضا شاه، مطلق گرایی سیاسی بود که تمام قدرت در دست شاه متمرکز شده بود. چون «تا قبل از انقلاب مشروطه، قدرت خودکامه بود، در عین حال نوعی تکثر قدرت هم مشاهده می شد. ولی با انقلاب مشروطه، قدرت علاوه بر ویژگی خودکامگی، تکثر قدرت را نیز از دست داد و تمرکز یافت. انتظار می رفت که با انقلاب مشروطه قدرت خودکامه از بین برود ولی از آنجایی که جامعه از نظر ساختاری آماده نبود، انقلاب مشروطه به حکومت مطلقه بدل گشت.»۱ و کلیه اختیارات و مسئولیت حکومتی متوجه شخص شاه گردید. محمدرضا شاه بعد از به قدرت رسیدن این جنبه را تقویت نمود. ساختار قدرت سیاسی محمدرضا شاه ، همانند تمامی رژیم های استبدادی به یک منظومه شباهت داشت. یعنی یک هسته اصلی در مرکزیت آن بود و عناصر دیگر هر یک به میزان جایگاهی که در کل منظومه قرار داشتند، نقشی به آنها محول می گردید. در این مدل هندسی، شاه هسته مرکزی منظومه قدرت را تشکیل می داد. هر یک از گروهها و جریانات به میزان دوری و نزدیکی به مبدأ قدرت موقعیت و نقش آنان مشخص می شد.



در فرهنگ سیاسی مردم ایران، مفاهیمی چون استبداد ، دیکتاتوری و خودکامگی حامل پیام خاصی است که بعد از ظهور رضاشاه و به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد، شکل تازه ای به خود گرفت و در دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ مرحله تکامل را طی نمود در این مقطع، مفهوم استبداد با شکل حکومتی در ایران به شدت گره خورده بود

در این نظام، شاه عامل بقاء و دوام ساختار سیاسی، اساس، پایه و ستون اصلی رژیم محسوب می گردید. بدین معنا که «پادشاه و کشور معنی مترادفی داشتند شاه در مرکز دایره ای قرار داشت که ارتباط آنها با یکدیگر فقط توسط وی انجام می گرفت و اعضای دیگر به وی وابسته بودند. بین او و مردم پیوندی وجود نداشت ... دستگاههای پلیسی در همه جا حضور داشتند و بی رحمانه عمل می کردند.»۲ مردم هیچ نقشی در این دایره قدرت نداشتند. لذا کسی احساس مسئولیت نمی کرد اما مجموعه ساختار نظام، اعمال قدرتی که می کرد بر جامعه تاثیر می گذاشت و مردم نسبت به آن واکنش های متفاوتی از خود نشان می دادند.

۲ شخصی بودن امر سیاست: ساختار سیاسی در دوره پهلوی دوم مبتنی بر روابط شخصی بود. طوری که حاکم از طریق رابطه های شخصی خود حکومت می کرد نه از طریق سازمان های رسمی بوروکراتیک. جامعه یا اجتماع یک خانواده گسترده بود و شبکه روابط شخصی و پیوندهای غیر رسمی بر آن غلبه داشت؛ با وجودی که مۆسسات رسمی به وجود آمده بودند، ساز وکار تصمیم گیری شخصی بود و به همین خاطر تمام مسئولیت ها متوجه یک نفر می گردید و انگشت اتهام به سوی او نشانه می رفت.

۳ تقرّب: علیرغم همه مناصب و مشاغل و عناوین رسمی، تقرّب فیزیکی به شخص محمدرضا پهلوی به عنوان حاکم از اهمیت ویژه ای برخوردار بود؛ به طوری که نزدیک ترین افراد به شخص شاه، با نفوذترین افراد بودند. از آنجا که تصمیم گیری در این سیستم ها شدیداً متمرکز و شخصی و غیر رسمی بود، برای مشارکت در امر تصمیم گیری باید هر چه بیشتر به شخص حاکم نزدیک شد، لذا رقابت سختی را برای ورود به حلقه اندرونی حاکمیت شاهدیم. خویشاوندپروری باعث می شد که وصلت هایی با مقاصد سیاسی صورت گیرد و نزدیکان به محور قدرت، عملاً مجرای جهت دار کردن تقاضاها و خواسته ها گردند و به میانجی ارتباط میان توده ها و شخص حاکم بدل شوند.پ


۴ غیر رسمی بودن: شخصی بودن سیاست ناگزیر به غیر رسمی بودن آن منتهی می شود و قدرت از این که مقیّد به قیود قراردادی و رسمی و محدودیت های سازمانی شود اکراه دارد. در چنین نظام های از نوع پهلوی دوم، ساخت قدرت از نهادینگی گریزان است و تصمیم گیری ها غیر شفاف و از نوع پشت پرده است. دستگاه حاکم از مجرای نهادهای رسمی مثل حزب و پارلمان که موجب عقلانی شدن فرآیند تصمیم گیری می شود، عمل نمی کند و لذا همین الگوهای کنترل و اقتدار غیر رسمی موجبات بی ثباتی تصمیمات را فراهم می آورد. راز آلودگی و بی ثباتی تصمیم گیری به ایجاد گروه های غیر رسمی و ذی نفوذ می انجامد. فرقه های مخفی، انجمن های اخوت، گروه های زیر زمینی، نشست ها و دوره های خانوادگی، محافل انس، حلقه های مریدی و مرادی، فراکسیون های غیر رسمی، همه و همه علایم بالینی ساخت بیمار سیاسی است که در مرکز آن حاکم قرار دارد.

غیر رسمی بودن سیاست و عدم نهادینگی ساخت قدرت و فرآیند تصمیم گیری باعث انعطاف زیادی می شود و ظرفیت حاکم برای دخالت در امور و قدرت مانور وی را بالا می برد و قابلیت حساب کشی از او کاهش می یابد.

۵ موازنه تضاد: حکومت محمدرضا شاه پهلوی بر فراز تفرقه و چشم و هم چشمی بنا شده و شعار آن تفرقه بیانداز و حکومت کن بود. پهلوی ها تنها چیزی که نهادینه کردند دشمنی و رقابت ناسالم میان اطرافیان بود و این امر در همه سطوح از نهاد خانواده تا دیوان سالاری ملی دیده می شد. شاه که همه را به جان هم انداخته بود، به عنوان داور نهایی ظاهر می شد. و اساساً یکی از کارکردهای مهم وی، توزیع و باز توزیع قدرت در میان جناح های اطرافش بود. و این نوع ساز وکار تامینی برای ممانعت از شکل گیری قدرتی در عرض قدرت شاه بود. در دوره محمدرضا شاه، باید قدرت و نفوذ پیوسته با تقسیمات متوالی، شکسته می شد. تنش دائمی میان اطرافیان به گونه ای متعادل می شد که قدرت فوق العاده متمرکز خارج از سپهر حاکمیت سیاسی امکان رشد پیدا نمی کرد.



ساختار سیاسی در دوره پهلوی دوم مبتنی بر روابط شخصی بود. طوری که حاکم از طریق رابطه های شخصی خود حکومت می کرد نه از طریق سازمان های رسمی بوروکراتیک. جامعه یا اجتماع یک خانواده گسترده بود و شبکه روابط شخصی و پیوندهای غیر رسمی بر آن غلبه داشت

۶ برون زا بودن قدرت: زمامداری سلسله پهلوی ها بر ایران با دخالت قدرت های خارجی آغاز شد. در سرسپردگی رضاخان در برابر انگلیس، همین بس که چرچیل و روزولت در کنفرانس تهران، درباره او چنین اعتراف کردند: «خودمان او را آوردیم و خودمان او را برداشتیم.»۳ محمدرضا شاه نیز به قدرت رسیدن و بقای حکومت خویش را مدیون بیگانگان می دانست؛ چنانکه روزنامه نیویورک تایمز چنین نوشت:

«پس از کودتا [۲۸ مرداد ۱۳۳۲]، شاه گیلاس خود را با تعارف به کرمیت روزولت، رئیس بخش سیا در خاورمیانه برداشت و گفت: من تاج و تخت خود را به خدا، مردم کشورم، ارتشم و شما مدیونم.»۴

در حقیقت، کشور در دوره پهلوی، حیات خلوت و منطقه نفوذ قدرتهای جهانی بود. آنها در عزل و نصب مقامات ارشد، نمایندگان مجلس، تصویب یا رد لوایح و قوانین، سیاست گذاری ها و ... ، نقشی آشکار و پنهان داشتند و آمریکا به عنوان قدرتمندترین حامی وی، در برخورد با مسائل گوناگون محسوب می گردید.

بدین ترتیب در ساختاری که رأس آن پایداری و استحکام خویش را مدیون عوامل خارجی می دانست و به برون زا بودن قدرت خویش اعتراف می کردند، دیگر افراد تاثیرگذار در فرآیند سیاست گذاری حکومتی، برای تدوام حضور خود در ساخت قدرت همواره سعی در جلب نظر قدرت های خارجی تاثیرگذار در ایران بودند و از این رو بود که بسیاری از نخبگان عصر پهلوی ورود خود را به هیأت حاکمه، مرهون حمایت های بیگانگان می دانستند. این برون زا بودن قدرت نخبگان باعث می شد که همواره منافع بیگانگان بر مصالح مملکت و کشور ترجیح داده شود.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان