امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ساتي برزن،سردار دلير هخامنشي

#1
شاید خیلی از ایرانیان و حتی خیلی از کسانی که مدعی تاریخ هستن و ادعا دارن که از تاریخ چیزی سرشون میشه اصلا اسم فرمانده
ساتی برزن
 رو نشنیده باشن و ندونن کی هست...او از فرماندهان زمان داریوش سوم دوازدهمین و آخرین شاهنشاه هخامنشی ساتراپ (والی) هرات است. او مردی متهور و دلاور و حادثه ‌جو و از متحدین بسوس والی باختر (بلخ) بود که از یک سو پنجه بخون داریوش آلود و از سوی دیگر بعد از تسلط اسکندر مقدونی بر ضد مقدونیان قیام کرد و چند ماه در جنگ و گریز بود تا جان بر سر این کار نهاد. بسال  در سومین و آخرین جنگ دارا (داریوش) با اسکندر که در گوگمل (در نزدیک نینوای سابق و اربیل کنونی) روی داد. ساتی برزن فرماندهی سپاهیان هراتی را داشت. بعد از شکست قطعی دارا و فرار او بسوی مشرق عده‌ای از سرداران او به اشارت بسوس بر ضد او توطئه‌ای چیدند و شاهنشاه را بازداشتند. ساتی برزن نیز در این توطئه شرکت داشت و چون اسکندر بتعقیب آنان برخاست و بنزدیکی آنان رسید ساتی برزن بهمراهی سرکردهٔ دیگری بنام برازانت زخمهای مهلکی به دارا زدند و او را در حال نزع گذاشتند و با ۶۰۰ سوار گریختند.  بروایت آریان و کنت کورث مورخان یونانی سال بعد ساتی برزن در گرگان بحضور اسکندر رسید و اعلام اطاعت و وفاداری کرد. اسکندر نیز او را بحکمرانی ایالت هرات که در دورهٔ سابق داشت مجدداً منصوب کرد. ساتی برزن به هرات رفت و هنگام ورود اسکندر به آن ایالت به استقبال فاتح مقدونی شتافت و شرط خدمت بجای آورد. اسکندر او را مورد لطف قرار داد و یکی از سرکردگان خود را بنام اناکسیپ با ۴۰۰ کماندار سوار مأمور کرد که ولایت هرات را از آزار سپاه مقدونی بهنگام عبور از آن سامان محافظت کنند، و خود برای سرکوبی بسوس سردستهٔ کشندگان داریوش سوم که در باختر شوریده و خود را اردشیر شاه خوانده بود حرکت کرد. در راه خبر رسید که ساتی برزن اناکسیپ و سواران او را کشته و هراتیها را شورانیده است و آنان در پایتخت (کرسی) ولایت هرات که آرتاکوان (اردکان) نام داشت گرد آمده‌اند. نقشهٔ ساتی برزن این است که با بسوس همدست شود و بمحض اینکه اسکندر دور شد با تمام قوا متحداً به مقدونیها حمله کنند. اسکندر نزدیک بود به بسوس برسد ولی تصمیم گرفت نخست کار ساتی برزن را یکسره کند. قسمتی از لشکرش را در محل گذاشت و خود با پیاده‌نظام و سواره‌نظام سبک اسلحه تمام شب را به سوی هرات راند و به آرتاکوان رسید و بطور ناگهانی بر سر ساتی برزن تاخت. ساتی برزن از سرعت حرکت اسکندر بوحشت افتاد، دو هزار سوار برداشت و بباختر در پناه بسوس گریخت و باقی سپاهیان او در شهر آرتاکوان که مستحکم شده بود آمادهٔ جنگ ایستادند، کسانی هم که توانائی جنگیدن نداشتند بکوهی پناه بردند. اسکندر سرداری را مأمور محاصرهٔ پناهندگان کوه کرد و خود بتعقیب ساتی برزن پرداخت و چون شنید او بسیار دور است و رسیدن به او آسان نیست برگشت تا کار پناهندگان را یکسره کند. بخت با اسکندر یاوری کرد و بعلت آتش گرفتن جنگلی که کوه را پوشانیده بود، کار بر پناهندگان سخت شد. گروهی سوختند و گروهی گریختند و گروهی بزنجیر کشیده شدند. آنگاه اسکندر آرتاکوان را گشود و آرزاسس نامی را بجای ساتی برزن والی آنجا کرد، و خود بسوی سیستان شتافت. و پس از تمشیت امور آنجا به‌طرف مردم آریاسب که در حوالی گودرزه یا جنوب شرقی سیستان میزیستند راند. پنج روز پس از ورود بدان جای شنید که ساتی برزن با دو هزار سوار بهرات آمده است، بر اثر این خبر سپاهی مرکب از شش هزار پیادهٔ یونانی و ۶۰۰ سوار بسرداری کارانوس واریگیوس و بمعاونت ارته باذ و آندرونیکوس بدانجا فرستاد و خود ۶۰ روز در کشور آریاسپها برای تمشیت امور آنجا ماند. و نیز به فراتافرن والی پارت فرمان داد که به آنان بپیوندد. در نبردی که میان یونانیان و سپاه ساتی‌برزن درگرفت ایرانیان دلیریها کردند. ولی اریگیوس ضربتی بصورت ساتی‌برزن زد و او را بزمین افکند و تزلزل در سپاه هرات افتاد.  سرانجام ساتی‌برزن بر زمین افتاد و اریگیوس اسلحه و لباس او را بعلامت پیروزی به باختر نزد فاتح مقدونی برد.
در هرات كه میان ساتی برزن و نیروهای اسکندر جنگ درگرفت. در اثنای جنگ، یکی از فرماندهان مقدونی به نام اریگیوس ضربتی به صورت ساتی برزن زده و او را سرنگون کرد. ساتی برزن با وجود آنکه مجروح شده بود، به جنگ ادامه داد ولی در نهایت شکست خورد و اما  بسوس یا بسیسه  هم كه شهربان ساتراپ هخامنشی بلخ و سغد در عصر داریوش سوم هخامنشی بود. با یاری و پیمان منعقده با دیگر شهربانان از جمله ساتي برزن  كه با بسوس همپيمان شده بود ولي در بين راه در يك درگيري كشته شده بود تصمیم به دستگیری داریوش سوم (که  کارزار گریخته بود)و عزل او از مقام پادشاهی می گیرد و این کار را به انجام می رساند . پس آنگاه او با حمایت دیگر بزرگان ایران خود را اردشیر چهارم می نامد و ارتش شاهنشاهی ایران او را به عنوان شاه هخامنشی به رسمیت می شناسد .
در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، داریوش با وجود شکستهای پی در پی هنوز مأیوس نشده و درصدد بود قشون جدیدی در ماد تجهیز کند و یکچند در اکباتان (همدان) ماند اما وقتی اسکندر در تعقیب داریوش از پارس راه ماد را پیش گرفت و داریوش نیز برای تجهیز سپاه توفیقی نیافت. با بسوس ساتراپ باختر که خویشاوند داریوش سوم محسوب می شد و عده ای از بزرگان پارس، از جانب ری به ولایت باختر عزیمت کردند. در حدود دامغان بسوس، که از آمدن اسکندر مطلع شده بود، شاه را به قصد کشتن، زخم مهلکی زد و به سوی باختر گریخت و خود را شاه ایران خواند. اسکندر وقتی به بالین داریوش رسید او از آن زخم‌ها فوت کرده بود و فاتح جسد او را با تأثر و احترام به پارس فرستاد.
بسوس در باختر و آنسوی جیحون یک ‌چند همچنان به دعوی خود ادامه داد. اسکندر او را به وسيله ي اسپيتامن يكي ديگر از سردار شجاع هخامنشي  تعقیب و سپس مجازات کرد. این اقدام اسکندر در واقع برای انتقام گرفتن از قاتل داریوش نبود بلکه بدان سبب بود که ادعای او ممکن بود در ولایات شرقی پایگاه تازه ای برای تجدید حیات امپراتوری هخامنشی ساخته شود. بدین ترتیب و با مجازات بسوس به عنوان یک قاتل و غاصب چهرهٔ داریوش سوم در هاله‌ای از قدس فرو رفت. با مرگ داریوش و پیروزی اسکندر بر بسوس امپراتوری هخامنشی، بعد از ۲۳۰ سال منقرض شد.

کوشش فراوان و نبردها و مقاومت کم نظیر بسوس در برابر سپاه اسکندر در اثر خیانت خائنانی که هیچگاه در تاریخ ایران زمین کم نبوده اند با شکست روبه رو می شود . برخی از شهربانان دیگر كه بيشتر مضمون به اسپيتامنهست(البته جايي نگفته كه او بسوس را دستگير يا كشته است)، برای دلجویی و جلب توجه اسکندر پیمان خود را به طور یکجانبه می شکنند و به اسكندر ميپيوندد. 
اسکندر که به سبب مقاومت و رویارویی بی نظیر و شگفت انگیز و طولانی مدت اردشیر چهارم (بسوس) به شدت از دست این یاغی و شورشی عصیان گر خشمگین بود،فرمان داد تا پس از شکنجه ی سهمگین و بریدن اعضای بدنش او را در شهر بلخ به دار آویزند و سربازان مقدونی او را تیرباران کنند.
سرگذشت بسوس یا اردشیر چهارم را آریان (جلد 4 ) و کورتیوس (جلد 6 ) با جزئیات فراوان نقل کرده اند.
 پس از شکست ساتی برزن از نيروهاي اسكندر، اسکندر اسپیتامنرا که قبلاً به او پیوسته بود، مأمور دستگیری بسوس کرد. اسپیتامن که فرمانده سواران سغدی بود، از این فرصت به خوبی استفاده کرد. او که در زمره سرداران ممتاز سپاه داریوش بود، با قبول این مأموریت می توانست دور از چشم اسکندر و با جلب اعتماد وی نقشه اصلی خود را به مرحله اجرا درآورد. معروفیت این سردار داریوش آن قدر بود که اسکندر در مراسم جشن عروسی دسته جمعی ای که در شوش ترتیب داد و سردارانش را وادار به ازدواج با دختران نجیب زادگان ایرانی کرد، دختر اسپیتامن به نام اپامه را برای سردار معروفش، سلوکوس که بعدها پایه گذار حکومت سلوکیان در ایران شد انتخاب کرد. اسپیتامن در حالی به دنبال دستگیری قاتل پادشاه رفت که سغدی ها را برای شورشی بزرگ علیه اسکندر آماده می کرد. بسوس  به زودی دستگیر شد و اسکندر دستور داد تا اعضای بدن او را به شاخه های چند درخت که به هم نزدیک کرده بودند، بستند و سپس آنها را رها کردند و اعضای بدن بسوس پاره پاره شد. برخی نیز معتقدند که اسکندر دستور داد تا او را در همدان به دار آویزند.(در پست هفته ي قبل دربارش گفته بودم) کشته شدن بسوس و ساتی برزن نه تنها منجر به فروکش کردن طغیان در سیستان و هرات نشد بلکه دامنه این سرکشی ها را در شرق بیشتر کرد. بلخ (باختر)، سراسر سغد تا سیر دریا (سیحون) و همچنین زرنگ و سیستان صحنه نبردها و سرکشی های پی درپی شده بودند. اسکندر که تلاش بسیار برای ایجاد امنیت در نواحی مرزی در شرق امپراتوری داشت، نزدیک به دو سال از وقت خود را صرف آرام کردن این طغیان ها و خصوصاً طغیان مردم سغد به رهبریاسپیتامن کرد. سغدی ها مکرراً با اسکندر و ساتراپی های او درگیر شدند. هربار که شکست می خوردند تغییر موضع داده و در جای دیگری در مقابل نیروهای اسکندر ظاهر می شدند. سرعت عمل و آشنایی آنان با راه های کوهستانی و پر برف منطقه عامل مهمی برای مقاومت در برابر نیروهای اسکندر بود. در این مدت بسیاری از قلعه های نظامی یونانی ها توسط شورش هاي اسپيتامن و يارانش به دست آنان تصرف شده و سربازان يوناني اسكندر کشته شدند. ایرانیان ساکن در باختر و سغد و پارت به دلیل نبردهای طولانی با تورانیان حتی پیش از قدرت گیری مادها و پارس ها بسیار ورزیده و مقاوم بودند.  پناهگاه های بیابان و کوهستان و همچنین اتحاد با اقوام چادرنشین و بیابانگرد که دارای منافع مشترکی با آنان بودند، این امکان را به آنان می داد که به راحتی از چشم نیروهای اسکندر پنهان شوند. ایستادگی و دلاوری اسپیتامن و یارانش دو سال دوام آورد و در نهایت او نیز به سرنوشتساتی برزن و بسوس دچار شد. اسپیتامن که برای جمع آوری کمک و نیروی تازه نفس به میان ماساژت ها - یعنی همان اقوامی که کوروش در جنگ با آنان کشته شده بود - رفته و با خیانت حاکم آنان روبه رو شده و ناجوانمردانه به قتل رسید. حاکم ماساژت ها سر اسپیتامن را برید و برای اسکندر فرستاد...
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان