همیشه در هر نقطه ای از زندگی وقتی به عقب نگاه می کنیم، اگر صادقانه قضاوت کنیم تنها بابت از دست دادن لحظاتی حسرت نمی خوریم که از آنها نشانی باقی مانده است. و در دنیای ماده تنها فعایت هایی باقی می مانند که حامل معنا و مفهومی بوده باشند که غیرمادی است.
در حقیقت در دل آشوب بی معنایی و هرج و مرج جهان مادی که هر لحظه دستخوش آفرینش و ویرانی است، تنها به دستاویز مفاهیم غیرمادی است که می توان قرار و آرام پیدا کرد.
ستون های معنا از دل دریای مواج هستی سر بر می آورند، و فرقه ها و گروه های انسانی هر یک به یکی از آنها چنگ می زنند، بلکه تا لحظه مرگ نیز که شده جهان را آرام و نسبتا ملایم تصور کنند. و با مرگ هر انسانی آن ستون ذهنی نیز فرو می ریزند، و در آخر تنها اقیانوس آشوب ناک هستی می ماند و واقعیت مواج و پر هرج و مرج آن.
در حقیقت در دل آشوب بی معنایی و هرج و مرج جهان مادی که هر لحظه دستخوش آفرینش و ویرانی است، تنها به دستاویز مفاهیم غیرمادی است که می توان قرار و آرام پیدا کرد.
ستون های معنا از دل دریای مواج هستی سر بر می آورند، و فرقه ها و گروه های انسانی هر یک به یکی از آنها چنگ می زنند، بلکه تا لحظه مرگ نیز که شده جهان را آرام و نسبتا ملایم تصور کنند. و با مرگ هر انسانی آن ستون ذهنی نیز فرو می ریزند، و در آخر تنها اقیانوس آشوب ناک هستی می ماند و واقعیت مواج و پر هرج و مرج آن.