امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خدایا

#1
یکی  تعریف می کرد:

کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبارفروشی پدرم در بازار. پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار. دوستم قبول نکرد. از پدرم اصرار و از اون انکار. تا اینکه پدرم, خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیبها و مشت دوستم.
از دوستم پرسیدم:تو که اهل تعارف نبودی, چرا هرچه پدرم اصرار کرد, همون اول, خودت  برنداشتی؟
دوستم خیلی قشنگ جواب داد:آخه مشتهای بابات بزرگتره…
خدایا در اخرین روزهای این سال، اقرار می کنم که مشت من کوچیکه, ظرف عقلم خیلی محدوده و دیوار فهمم کوتاست…
پس به لطف و کرمت ازت می خوام که با مشت خودت از هر چی که خیر و صلاحمونه و عقلم بهش قد نمی ده, زندگی دوستانم و خودم و همه خانواده ها را پر کنی…
آمین
از نژاد آريـــاییم تير آرش در کمانم، نام ايران بر زبانم...سرکشم چون کوه آتش، آتشم، آتشفشانم...چون سياوش پاک پاکم، همچو رستم پهلوانم، کاوه ام تارپود کاويانم...من ز ماد و از هخايم، از ارشک،من سرباز فدايي

دست هایی که کمک میکنند بسیار مقدس تر از لبهایی هستند که دعا می کنند.(کوروش بزرگ)
پاینده باد ایران و ایرانی.....
زنده باد نام و یاد بزرگ مرد تاریخ ایران عزیز کورش بزرگ. Angel

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خدایا 1
پاسخ
 سپاس شده توسط AعطریناA ، fЯoZeN~ElSa ، Armila. ، ارباب خون خوار ، Titiw
آگهی
#2
عالی بود
پاسخ
#3
سپاس
خوشمان امد
پاسخ
#4
خوف بود
پاسخ
#5
Very niceツ
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان