17-02-2013، 16:04
خواهش میکنم ، بی حوصلگی هایم را ببخش ، بدخلقی هایم را فراموش کن ، بی اعتنایی هایم را جدی نگیر !
در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی . . .
در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی . . .
|
یکم طولانیه ولی ارزش داره چون حرف دل خیلیاست |
|||||||
17-02-2013، 16:04
خواهش میکنم ، بی حوصلگی هایم را ببخش ، بدخلقی هایم را فراموش کن ، بی اعتنایی هایم را جدی نگیر !
در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی . . .
18-02-2013، 17:32
ایــــــــــــــن روزهــــــــــــــــــا
تنــــــــــــــــهــآ همدمـــــــــــــــــــــ ـم دیـــــــــــــــــواریسـ ـــــــــــــــــت بـــــــه سنـــــــــــــگـــــــــ ـــــــــــی و ســــــــــــــــفــتی قلــــــــــــب تـــــــــــــو....
24-02-2013، 18:44
در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد... در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد
24-02-2013، 19:21
به کلاغــــها بگویید:
قصه ی من اینجا … تمام شد، یکی.. بود و نبود مرا با خود برد… !
01-03-2013، 15:43
قاصدکی روی سنگفرش خیابان !!
در انتظار یک دست ... یک فوت ... اینهمه رهگذر ! کسی پیامی ندارد برای کسی ؟! قصه ی اینهمه تنهایی را قاصدک به کجا خواهد برد ...؟
09-03-2013، 20:00
زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه دستهایی را که برای دوستی به سمت ما دراز میشوند پس بزنیم،
فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده کرد. آن را که دوستش داری رها کن تا برود، اگربازگشت همیشه مال توست و اگر نه از همان اول از آن تو نبوده است. (شکسپیر)
10-03-2013، 13:15
" سکــــوت "
هفتميـن سيــن سفـره ي هفـت سيـنِ امسـالِ مــن اســت ...!
14-03-2013، 17:47
باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم در گیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد باز هم از چشمه لب های من تشنه ای سیراب شد ‚ سیراب شد باز هم در بستر آغوش من رهرویی در خواب شد ‚ در خواب شد بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز خود نمی دانم چه می جویم در او عاشقی دیوانه می خواهم که زود بگذرد از جاه و مال وآبرو او شراب بوسه می خواهد ز من من چه گویم قلب پر امید را او به فکر لذت و غافل که من طالبم آن لذت جاوید را من صفای عشق می خواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را او تنی می خواهد از من آتشین تا بسوزاند در او تشویش را او به من می گوید ای آغوش گرم مست نازم کن که من دیوانه ام من به او می گویم ای نا آشنا بگذر از من ، من ترا بیگانه ام آه از این دل ، آه از این جام امید عاقبت بشکست و کس رازش نخواند چنگ شد در دست هر بیگانه ای ای دریغا ، کس به آوازش نخواند
14-03-2013، 19:49
بیدار شد
آبی به صورتش زد خیره به آیینه سوخت ... از سردی نگاهش راهی شد... خیره به زمین سیگار به لب راهش را پیش گرفت و رفت رفت رفت ...
01-05-2013، 18:48
در آغوش خودم هستم!من خودم را در آغوش گرفتم…
نه چندان بالطافت،نه چندان بامحبت،اما!!! وفادار…. وفادار…! | |||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
من اگه مغروروم به خودم ربط داره | |||||
متن عاشقانه غمگین (شکستن آدما تاوان سنگینی داره ) |