امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بابا طاهر عریان

#1
Thumbs Up 

بابا طاهر عریان

بابا طاهر عریان همدانی یکی از شاعران اواسط قرن 5 هجری قمری است که ولادت او اواخر قرن 4 می باشد. درباره زندگانی این شاعر عارف اطلاعات دقیقی در دست نیست. تنها روایتها و داستانهایی از مقام علمی و عرفانی این شاعر وجود دارد و گفته اند که به این دلیل به او عریان می گفتند چون از علایق دنیا دست کشیده بود و گفته شده که او معاصر با پادشاهی طغرل بیک سلجوقی بوده و این پادشاه ملاقاتهایی با بابا طاهر داشته است.
با دقت کردن در رباعیات او می توان به برخی از احوال او پی برد. به عنوان مثال او در این رباعی فرموده است: "نصیحت بشنو از پور فریدون که شعله از تنور سرد نایو"، متوجه می شویم که نام پدر او فریدون بوده است و همچنین گفته شده که بابا طاهر فرزندی به نام فریدون داشته که در زمان حیات او فوت شده که در سوگواری او گفته: "فریدون عزیزم رفته از دست / بوره کز نو فریدونی بسازیم" که معنای آن این است که فریدون عزیزم از دست رفته و از خدا فرزندی دیگر بطلبیم و نکته دیگر از زندگانی بابا طاهر این است که او روزها را بیشتر در کوه و بیابان می گذرانده و شبها را به عبادت و ریاضت مشغول بوده است و در مورد سال وفات این شاعر عارف نظریه های مختلفی بیان شده و به طور یقین نمی توان سال وفات او را مشخص کرد.
مقبره بابا طاهر در شهر همدان قرار دارد و نزدیک بقعه امامزاده حارث بن علی واقع است. اینک چند مورد از روایتها و داستانهایی که در مورد بابا طاهر عریان بیان شده است ذکر می کنیم.
حکایت اول: گویند شاه سلجوقی (طغرل بیک) در دوران سفر و فتوحاتش به شهر همدان می رسد و به خدمت بابا طاهر، از او پند و اندرزی خواست. بابا طاهر به او گفت من با تو آن را می گویم که خدای متعال در قرآن فرمود: "انّ اللهَ یَأمُرُکُم بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ" با بندگان خدا عدل و احسان کن و سپس بابا طاهر لوله ابریقی را که با آن وضو می گرفت شکست و به جای انگشتر در انگشت طغرل کرد و گفت برو به یاری خدا پیروز خواهی شد و گویند تا زمانی که آن انگشتر در دست او بود پیوسته در جنگها فاتح و پیروز بود چون آن شکست، او هم در جنگها شکست خورد.
حکایت دوم: گویند طاهر در آغاز جوانی روزی با شوق و علاقه بسیار به مدرسه ای وارد شد و تصمیم به فراگیری علم و دانش گرفت اما هنگامی که سخنان علمی طلاب را با شوق فراوان می شنید مطالب آنها را نمی فهمید لذا به یکی از طلاب گفت شما چه می کنید که به این علوم آگاه می شوید آن شخص به شوخی به او گفت: بسیار رنج و زحمت می کشیم، در این حوض یخ را شکسته و در سرمای شب غسل کرده و چهل بار سر را در آب فرو می بریم چون بیرون می آییم اسرار این علوم بر ما معلوم و فراگیری آن بر ما آسان می شود. بابا طاهر ساده دل با عشق و شوق به معرفت الهی این سخنان به شوخی را حقیقت دانست و چون شب شد در هنگام خواب طلاب به مدرسه آمد و یخ حوض را شکست و در آب غسل کرد و چهل بار سر را در آب فرو برد و چون از این کار فارق شد شعله ای از آسمان فرود آمد و به قلب او وارد شد و پنهان گردید و توانست در راه عرفان و شناخت به مقام بالایی رسید.
حکایت سوم: درویشی قصد دیدار بابا طاهر کرد و برای دیدن او به کوه همدان شتافت، مسافتی را پیمود تا به خدمت طاهر رسید. دید همه اطراف طاهر را برف گرفته و لیکن اطراف او تا حدی بر اثر حرارت بدن طاهر برفها آب شده و زمین خشک است چون نزدیک ظهر شد درویش گرسنه بود و با خود فکر کرد که امروز گرسنه خواهم ماند زیرا نزد طاهر هیچ غذایی نیست. طاهر از فکر او آگاه شد و گفت ای درویش اکنون وقت ظهر است نماز را به جا آوریم و در فکر شکم مباش که روزی را خدا می رساند چون از خواندن نماز فارق شدند درویش دید به دعای بابا طاهر جوی آبی پدید آمد و سفره ای کنار آن جوی پهن شد و غذاهای گوناگون و معطر در آن سفره چیده شد. طاهر گفت: درویش بسم الله. هم اینکه درویش دست به غذا برد غذا از نظرش پنهان شد او فکر کرد که طاهر سحر می کند. ولی طاهر از فکر او آگاه شد و به او گفت: نه درویش سحر نیست تو بدون نام مولی دست به غذا بردی بسم الله بگو. چون درویش بسم الله گفت غذا ظاهر شد و درویش و طاهر از آن غذا میل نمودند.
ویژگی سخن
اشعاری که از بابا طاهر باقی است رباعیاتی است که به لهجه لری سروده شده است. با خواندن این اشعار متوجه می شویم که او با سخن بسیار روان و ساده و بی پیرایه خود نیکو کاری، خیر خواهی و احسان و ترک ظلم و ستم به خلق را به خوبی بیان کرده، او عشق و ایمان و دلباختگی خود به مذهب شیعه و توسل به ائمه اطهار و تضرع به درگاه خدا را چنان با جاذبه بیان می کند که خواننده از خواندن رباعیات خسته نمی شود و ناله جانسوز طاهر یکی از انوار عشق الهی است که در کلمه به کلمه اشعار او این انوار را می بینیم و سوزش و آتش آن را حس می کنیم.
معرفی آثار
از بابا طاهر مجموعه ای از سخنان او به زبان عربی باقی مانده است که در آن عقاید عرفانی را در علم و معرفت و عبادت بیان کرده است و همچنین مجموعه ای که شامل سروده های او به زبان لری است از او به یادگار مانده است.

گزیده ای از اشعار
غزل
که صد دفتر ز کونین از برستم
که آذر در ته خاکسترستم
جفای دوست را خواهان نزستم
که این نه آسمانها مجمرستم
به چهره خوشتر از نیلوفرستم
به داغ دل چو سوزان اخگرستم
نه بهر دوستان سیم و زرستم
ولی بی دوست، خونین ساغرستم
که مرغ خوگر باغ و برستم
دلی لبریز خون اندر برستم دلا در عشق تو صد دفترستم
منم آن بلبل گل ناشکفته
دلم سوجه ز غصه ور بریجه
مو آن عودم میان آتشستان
شد از نیل غم و ماتم دلم خون
درین آلاله در کویش چو گلخن
نه زورستم که با دشمن ستیزم
ز دوران گر چه پر بی جام عیشم
چرم دایم در این مرز و در این کشت
منم طاهر که از عشق نکویان

***
قصیده
به تن عود و به سینه مجمرستم
به هفتاد و دو ملت کافرستم
همی مشتاق بار دیگرستم
وز ایشان در رگ جان نشترستم
که حسرت سایه و محنت برستم
یکی بی سایه نخل بی برستم
به پیکر هر سر مو خنجرستم
اگر خرسند گردم کافرستم
فروزنده تر روشن ترستم
که دوزخ جز وی از خاکسترستم
پریشان مرغ بی بال و پر ستم
چو طفل بی پدر بی مادرستم
در ین عالم ز هرکس کمترستم
که از سوز جگر خنیاگرستم
همه خار و خسک در بسترستم
چو مؤمن در میان کافرستم
به گرمی چون فروزان اخگرستم
و یا پژمان گل نیلوفرستم
به شهر دل یکی صورت پرستم
به خوبی آفتاب خاورستم
که مو تا جان ندادم وا نرستم
ازین رو نام بابا طاهرستم بتا تاز ار چون تو دلبرستم
اگر جز مهر تو اندر دلم بی
اگر روزی دو صد بارت بوینم
فراق لاله رویان سوته دیلم
منم آن شاخ بر نخل محبت
نه کار آخرت کردم نه دنیا
نه خور نه خواب دیرم بی تو گویی
جدا از تو به حور و خلد و طوبی
چو شمعم گر سر اندازند صد بار
مرا از آتش دوزخ چه غم بی
سمندر وش میان آتش هجر
درین دیرم چنان مظلوم و مغموم
نمی گیرد کسم هرگز به چیزی
به یک ناله بسوجم هر دو عالم
به بالینم همه الماس سوده
مثال کافرم در مؤمنستان
همه سوجم همه سوجم همه سوج
رخ تو آفتاب و مو چو حربا
به ملک عشق روح بی نشانم
رخش تا کرده در دل جلوه از مهر
بمیرا دل که آسایش بیابی
من از روز ازل طاهر بزادم

دو بیتی

اگر یار مرا دیدی به خلوت بگو ای بی وفا ای بی مروت
گریبانم ز دستت چاک چاکو نخواهم دوخت تا روز قیامت
***
فلک نه همسری دارد نه هم کف به خون ریزی دلش اصلاً نگفت اف
همیشه شیوه کارش همینه چراغ دود مانیرا کند پف
***
فلک! در قصد آزارم چرایی گلم گر نیستی خارم چرایی
تو که باری ز دوشم برنداری میان بار، سر بارم چرایی
***
ز دل نقش جمالت در نشی یار خیال خط و خالت در نشی یار
مژه سازم به دور دیده پر چین که تاونیم در نشی یار
***
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بابا طاهر عریان 1

پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، ارش خان ، mr.destiny
آگهی
#2
بابا طاهر عریان 1

بیوگرافی باباطاهر همدانی

در زندگی نامه باباطاهر اینگونه آمده است که: باباطاهر همدانی، معروف به «باباطاهر عریان»؛ عارف، شاعر و دوبیتی‌ سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری.
درباره خاندان، نحوه معاش‌ و طریق‌ کسب‌ دانش‌، سال‌ تولد و وفات‌ و معرفت‌ و مسلک‌ عارفانه او، از منابع‌ قدیم‌، اطلاعات‌ دقیق‌ و روشنى‌ وجود ندارد. آنچه از گذشتگان در باره وی به ما رسیده است یادکردی از زیست عارفانه و خوی درویشی اوست و این از نام او هویداست. بابا لقبی بوده که در گذشته به پیران وارسته می‌ داده‌ اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است.
باباطاهر در شهر قدیمی همدان زندگی خود را به گمنامی سپری می‌ کرد. به تدریج در اثر پاکی درون، خودسازی و بی‌ علاقگی به دنیا دارای کراماتی شد که نام او را بر زبان‌ ها انداخت.
گویند که در هنگام ورود طغرل‌ شاه سلجوقی به همدان، باباطاهر در قید حیات بوده و ملاقاتی میان وی و امیر سلجوقی روی داده است. این دیدار تأثیر شگرفی بر طغرل برجای می‌ گذارد که شرح آن چنین آمده است: «شنیدم که چون سلطان طغرل‌ بیگ به همدان آمد، از اولیا سه پیر بودند: باباطاهر، باباجعفر و شیخ همشا که در کوهکی بر همدان که آن را خضر خوانند، ایستاده بودند.

نظر سلطان بر ایشان آمد. کوکبه لشکر بداشت و پیاده شد و با وزیر ابونصرالکندری پیش ایشان آمد. باباطاهر پاره‌ ای شیفته گونه بود. او را گفت: با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمایی، باباطاهر گفت: آن کن که خدا می فرماید: ان الله یأمر بالعدل والاحسان. سلطان بگریست و گفت: چنین کنم. باباطاهر دستش بگرفت و گفت: پذیرفتی؟ سلطان گفت آری.»
در روزگار ما باباطاهر عریان بیشتر با دوبیتی‌ های شیرین و دلربایش شناخته می‌ شود. باباطاهر دوبیتی هایش بیشتر به لهجه لری سروده شده و از نوع فهلویات (پهلویات) و ترانه‌ های معمول در نقاط مختلف ایران است. بیشتر اشعار باباطاهر همدانی و دوبیتی‌ هایش به زبان محلی و شبیه به لغت‌ های لری می‌ باشد.
باباطاهر عاشق خداوند، طبیعت و انسان بودن است. در کلامش بارها از کوهستان‌ ها، دشت‌ ها و رودخانه‌ های زیبای ایران‌ زمین، رفتار و اخلاق خوب و ستایش خداوند سخن می گوید. باباطاهر انسان‌ ها به ارزش نهادن به زندگی سفارش می‌ کند، زندگی‌ ای که در آن کمال و طی کردن درجات انسان بودن، حرف نخست را بزند. در دوبیتی های شعر باباطاهر مکرراً سخنانی دیده می‌ شود که شامل پندها و اندرزهای وی به آیندگان است.


بابا طاهر عریان 1

باباطاهر اشعار


مکن کاری که بر پا سنگت آید
جهان با این فراخی تنگت آید
و فردا نامه‌خوانان نامه خوانند
تو را زنامه خواندن ننگت آید
********************
بگورستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی به خاکی بی‌کفن ماند
نه دولتمندی برد از یک کفن بیش
********************
فلک برهم زدی آخر اساسم
زدی بر خمره نیلی لباسم
اگر داری برات از قصد جانم
بکن آخر از این دنیا لباسم
********************
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از حق پرسم که این چونست و آن چون
یکی را داده صد ناز و نعمت
یکی را داده قرص جو آلوده در خون


از باباطاهر عریان علاوه بر دوبیتی های دلکش، دو قطعه و چند غزل با گویش لری و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی و کتابی به نام «سرانجام» به یادگار مانده است. کتاب سرانجام شامل دو بخش «عقاید عرفا» و «صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی» است.


بابا طاهر عریان 1

آرامگاه باباطاهر عریان

باباطاهر عریان پس از ۸۵ سال زندگی وفات یافته است. آرامگاه وی در شمال شهر همدان در میدان بزرگی به نام وی قرار دارد. بنای مقبره باباطاهر در گذشته چندین‌ بار بازسازی شده‌ است. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بود. در دوران حکومت رضاخان پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. در جریان این بازسازی لوح کاشی فیروزه‌ ای رنگی مربوط به سده هفتم هجری بدست آمد که دارای کتیبه‌ ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم‌ اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌ شود. احداث بنای جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدی با همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان انجام شده است.
در اطراف مقبره باباطاهر تعدادی از بزرگان و ادیبان آرمیده‌ اند که عبارت‌ اند از: «محمد ابن عبدالعزیز» از ادبای قرن سوم هجری، «ابولفتح اسعد» از فقهای قرن ششم، «میرزا علی نقی کوثر» از دانشمندان سده سیزدهم و «مفتون همدانی» از شعرای قرن چهاردهم.
در شهر خرم آباد نیز بنایی به نام بقعه باباطاهر وجود دارد که به اعتقاد برخی زادگاه باباطاهر است.
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕтяong ، ✩σραqυєηєѕѕ✭
#3
موضوعات ادغام شدند
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان