امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اس ام اس تبریک روز خانواده و تکریم بازنشستگان

#1
پرنده مهاجری که مقصودش کوچ است ، به ویرانی لانه اش فکر نمی کند…


*
دوران بازنشستگی نقطه اوج فرهیختگی است.نهم ابان روز تکریم بازنشستگان گرامی باد.



خانواده، آشیان عشق است و پدر ومادر، همان سایه بان دلسوز و بی منتی که هماره بر سرمان سایه امنیت و آرامش کشیده اند

---

مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی، سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی!!! اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا، با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی

---

زن مخلوقی است كه عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است كه دورتر را میبیند

روز خانواده مبارک.

---

چه خوب بود همه ادم ها میفهمیدند، قبل از اینکه فسیل شوند به هم محبت کنند ...

---

با همسر خود مثل یك كتاب رفتار كنید فصل های خسته كننده را اصلا نخوانید . اسمارت

---

با پدر و مادر چنان رفتار كن كه از اولاد خود توقع داری . سقراط

---

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن.
وقتی بزرگتر میشن، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتی هم که پیر میشن، پول دارن وقت هم دارن اما ... مادر ندارن!...
به سلامتی همه مادرای دنیا...

---

پدرم، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند!

---

شرمنده می کند فرزند را، دعای خیر مادر، در کنج خانه ی سالمندان ...

---

خورشید
هر روز
دیرتر از پدرم بیدار می شود
اما
زودتر از او به خانه بر می گردد!

---

به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن
ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن!!!

---

سرم را نه ظلم می تواند خم کند،
نه مرگ،
نه ترس،
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم ؛

---

سلامتیه اون پسری که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...
..
 20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت....
... ... ... ... ..
 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!!
..
باباش گفت چرا گریه میکنی..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نمیلرزید...!Sad

---

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
... ... ... ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم ...
به سلامتی پدر و مادرها

---

(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛
اشک‌های مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش .

---

دست پر مهر مادر
تنها دستی ست،
که اگر کوتاه از دنیا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...

---

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه: من..!!
... ... ...
پدر میگه: پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه: بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه: من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه: بابا تو شیری...!!
پدر میگه: چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو؟؟
پسر گفت: آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتی هرچی پدره

---

مادر
تنها کسیست که میتوان "دوستت دارم"‌هایش رااا باور کرد
حتی اگر نگوید...

---

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو،دلواپسی! مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....

---

پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

---

تو 10 سالگی: " مامان، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگی: " ولم کنین "
تو 20 سالگی: " مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگی: " باید از این خونه بزنم بیرون"
تو 30 سالگی: " حق با شما بود"
تو 35 سالگی: "میخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگی: " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگی: " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ...!
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...

---

بهشت از آن مادران است در حالی که به جز پرستاری و نگهداری از فرزندان، هیچ حق دیگری نسبت به آتها ندارند و برای بیشتر چیزها اجازه ی بابا لازم است!!!!!

---

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره، میفهمی پیر شده! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه، میفهمی پیر شده! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش، دلت میخواد بمیری

---

اگر 4 تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشید
کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان