امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دردسرهای دختر خدمتکار خانه برای پسر جوان مسافر کانادا

#1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دردسرهای دختر خدمتکار خانه برای پسر جوان مسافر کانادا 1


 
برادر دختر خدمتکار وقتی شنید پسر پولداری دلباخته خواهرش است به طرح نقشه باج‌گیری از وی پرداخت.
چندی پیش، مردی با ظاهری شیک به دادسرای خارک تهران مراجعه کرد و پرده از باج‌گیری‌های عجیبی برداشت. این مرد 30 ساله که «منصور» نام دارد وقتی در برابر بازپرس پرونده ایستاد، گفت: «من در خانواده مرفهی بزرگ شده و پس از گرفتن دیپلم و معافیت از خدمت به خاطر بیماری مادرزادی، با حمایت مالی خانواده‌ام به کانادا رفته و وارد دانشگاه شدم. وضعیتم در آنجا بسیار خوب بود. پدر و مادرم مدام برایم پول می‌فرستادند و البته من حیف و میل نمی‌کردم و درس را با جدیت می‌خواندم. ایرانی‌های زیادی در آنجا بودند که فقط خوشگذرانی کرده و خیلی زود در دانشگاه عقب می‌افتادند. طولی نکشید که مهندس عمران شدم و چون شرایط تحصیلم عالی بود یک شرکت سرشناس مرا دعوت به کار کرد و با حقوق بسیار خوبی مشغول به کار شدم. از 2 سال پیش مادرم مدام می‌گفت که باید ازدواج کرده و سروسامان بگیرم اما علاقه‌ای به این کار نداشتم. دختران ایرانی و خارجی زیادی بودند که شرایط مناسبی داشتند و می‌توانستم به خواستگاری‌شان بروم اما تصمیم داشتم تنها باشم و پیشرفت کنم. وی افزود: دلم برای ایران و خانواده‌ام تنگ شده بود. مرخصی یک‌ماهه گرفته و راهی ایران شدم. انگار به همه آرزوهایم رسیده بودم. وقتی پدر و مادرم را دیدم باور نمی‌کردم که چهره‌شان پیر و شکسته شده باشد، شب نخست تا بامداد بیدار بودیم تا اینکه خوابیدیم. تا ظهر بیدار نشدم تا اینکه خواهرم خواست برای ناهار آماده شوم. همین غذای خوشمزه بود که مرا جادو کرد. هنوز سر سفره و میزناهارخوری بودم که ناگهان دختری جوان را با پیشبند دیدم. چهره‌ای مظلوم داشت و فهمیدم که کلفت خانه پدرم است. اسمش «مرضیه» بود و از پدر و مادرم شنیدم از 2 سال پیش به خانه‌مان آمده و دختر نجیب و مطمئنی است. از آن لحظه به بعد همه‌اش در فکر مرضیه بودم و مدام از خواهر و مادرم پرس‌و‌جو می‌کردم، طوری که آنها شک کردند و مادرم هشدار داد که بی‌خیال مرضیه شوم. منصور گفت: نمی‌توانستم؛ معیارهایی برای همسر داشتم که همه در وجود مرضیه بود. یک روز تا غروب صبر کردم تا او بخواهد به خانه‌شان برود. وقتی خانه‌مان را ترک کرد سوار ماشین به دنبالش رفتم هنوز به سر خیابان نرسیده بود که جلوی پایش ترمز کرده و خواستم سوار شود تا به خانه‌شان برسانم، ابتدا نپذیرفت اما وقتی اصرارم را دید با نجابت خاصی در صندلی عقب نشست. در مسیر از خانواده‌اش پرسیدم و شنیدم پدر و مادرش هم مثل خودش در خانه‌ها خدمتکاری می‌کنند. برادر 9 ساله‌ای دارد که درس می‌خواند و برادر بزرگ‌ترش که 24 ساله است بیکار بوده و آنها را مرتب به دردسر می‌اندازد. خیلی رک و راست حرف می‌زد. با راهنمایی‌هایش به محله‌ای در نازی‌آباد رفتم. اصلا آنجاها را ندیده بودم خیلی شلوغ بود تا اینکه داخل کوچه‌ای از خودرویم پیاده شد و رفت. هنوز به سر کوچه نرسیده بودم که ناگهان یک جوان موتورسوار جلویم پیچید و خواست توقف کنم. با عصبانیت پیاده شد و فریادزنان پرسید با خواهرش چه سر و سری دارم. خیلی محترمانه گفتم که من پسر صاحب‌کارش هستم و خواستم او را به خانه برسانم. بیشتر عصبانی شد و گفت نمی‌دانسته در خانه ما پسری به سن و سال من است و دیگر نمی‌گذارد خواهرش سرکار بیاید. مهندس جوان گفت: تعجب کرده بودم. او را به آرامش دعوت کردم و گفتم من در خارج از کشور زندگی می‌کنم و به ایران سفر کرده‌ام. وقتی آرام شد دعوت کردم با هم به یک رستوران برویم و شام میهمانم باشد. همین اشتباه من موجب شد به دردسر بیفتم. از آن شب به بعد وقتی «عبدالله» فهمید من به خواهرش علاقه‌مندم شروع به باج‌گیری کرد. هر وقت می‌خواست پول بگیرد کاری می‌کرد که مرضیه به سرکارش نیاید بعد تماس می‌گرفتم و کار به جایی کشید که گاهی با خواهرش تا در خانه‌مان می‌آمد بعد از من پول می‌گرفت و می‌رفت.
منصور افزود: پول مهم نبود و من می‌توانستم پرداخت کنم اما یک روز وقتی خواهرش با چشم کبود به خانه‌مان آمد فهمیدم عبدالله با تهمت زدن به او در غیاب پدر و مادرش وی را به باد کتک گرفته است. عصبانی شده و در اعتراض به این کارش با وی قرار گذاشتم. وقتی با خشم گفتم حق ندارد روی مرضیه دست بلند کند و دیگر یک ریال هم به وی نخواهم داد، ناگهان چاقویی زیر گلویم گذاشت. کیف پول، موبایل و گردنبند طلایم را سرقت کرد، بعد از ماشین پیاده شده و پا به فرار گذاشت. از آن روز به بعد مرضیه دیگر سرکار نیامد به موبایلش هم جواب نداد و من تصمیم گرفتم شکایت کنم.
بازپرس پرونده وقتی در جریان زورگیری پسر آشنا قرار گرفت دستور داد پلیس عبدالله را ردیابی کند. این پسر خیلی زود بازداشت شد و در بازجویی‌ها گفت: «این مهندس فکر می‌کند با پول می‌شود غیرت را خرید. من برای اینکه بفهمد اشتباه کرده است دست به این سرقت زده‌ام و پشیمان نیستم». بنا به این گزارش، این زورگیر چاقوکش که بهانه‌هایش دلیلی بر اقدام مجرمانه‌اش نبود چرا که بارها از مهندس پول دریافت کرده بود، بازداشت شد و این در حالی بود که منصور با اصرار خانواده‌اش از علاقه به مرضیه چشم‌پوشی کرد و راهی کانادا شد.
این گزارش حاکی‌است، عبدالله با سپردن وثیقه آزاد است تا پس از صدور کیفرخواست در دادگاه جزائی عمومی تهران محاکمه شود.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Shocked خواستگاری بیش از 200 نفر از این دختر زیبا!
  ازدواج اجباری دختر 9 ساله با سگ!
  شیوه عجیب دختران جوان برای سرقت از تازه عروسها
  التماس دختر 16 ساله برای ازدواج با دوست پسرش (عکس)
  مادری که دختر 11 ساله اش را اجاره می دهد
  چشمهای خاص دختر ایلامی زیبا ( عکس)
Thumbsdown گرفتاری جوان موتورسوار با ۲۰ کیلو تریاک!
Shocked نامه عجیب سارق اموال به صاحب خانه!
  عروس شدن یک دختر کم سن و سال(عکس)
  دختر پشمالو معروف به دختر‌ گربه ای (عکس)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان