امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کاشکی بشه از زندگی استعفا داد

#1
تنهایی عاشق مرگ معشوقه
ﻫﻤﯿـــــــــــــﺸﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﺩﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ …

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﺮﺳﯽ: ﭼﺮﺍ ﺳﺮﺍﻏﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﯼ؟

ﻣﯿﮕـــــــﻪ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ … ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ !

ﻣﯿﮕﯽ :ﭼﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ؟

ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻘﺼﺪ ﺧﺎﮐﻪ !

ﺍﻣﺎ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯿﺎﺵ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ …!

ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧﯿـــــﺎﻝ !

ﻋﺎﺷﻘﻪ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧــــــﯿﺎﻝ !

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯﺕ ﺣﻼﻟﯿﺖ ﻣﯿﻄﻠﺒﻪ

ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ : ﭼﺮﺍ؟

ﻣﯿﮕﻪ : ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓـــــﺮﺩﺍﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ …





ﺑﺮﯾﺪﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ !

ﺗﺎ ﺣﻼﻟﺶ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻮ ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﯽ

“ﺁﺧﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﯼ . ﺍﯾﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻮ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯽ ”

ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﺁﺩﻣﺎ ﻋﺎﺷﻘﻦ …

ﺍﺯ ﻣﺪﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﯼ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻒ !

ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪﻥ …

ﺍﯾﻨﺎ ﻓﺮﺷﺘﻦ …

ﺗــــــــــﻮﺭﻭ خــــــﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﺫﯾﺘﺸﻮﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪ …

ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭﯾﺪ …ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم كه میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت كنم.


دختر لبخندی زد و گفت ممنونم...

تا اینكه یك روز اون اتفاق افتاد.. حال دختر خوب نبود.. نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود.. دختر با خودش میگفت: میدونی كه من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا كنی.. ولی این بود اون حرفات.. حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز كرد.. دكتر بالای سرش بود. به دكتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دكتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت كنید.. درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاكت دیده نمیشد. بازش كرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم. الان كه این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری كه قلبمو بهت بدم.. پس نیومدم تا بتونم این كارو انجام بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور كند.. اون این كارو كرده بود.. اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره های اشك روی صورتش جاری شد.. و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نكردم...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1

[b]اگر روزي مردم تابوتم را سياه كنيدتا همه بدانند سياه بخت بودم،بر روي سينه ام تكه يخي بگذاريد تا به جاي معشوقم برايم گريه كند،چشمانم را باز نگه داريد تا همه بدانند چشم انتظار او بودم و مردم،اخرين خواسته ي من از شما اينكه دستانم را ببنديد تا بداند،(خواستم ولي نتوانستم)

[/b]
[b]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
[/b]
شاهی بود که برای سرگرمی خود یک بازی ساخت....!


که دونفر باهم بر روی یک ترازو می رفتند..

و فرد سبکتر را می کشت..

من و یارم هم باهم افتادیم..

برای اینکه یارم زنده بماند..




ده  روز غذا نخوردم..

 در روز مسابقه خود را سبکتر گرفتم...

غافل از اینکه یارم..
[b]به پای خود وزنه بسته بود...!!!!!!!!!![/b]
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/url]کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست




تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست





قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو





گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست





گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم





گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست





آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن





من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست





من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه





برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست





فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز




که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست


بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست



گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن



گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست



پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف



تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست



گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت



جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست



رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت


بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1




تنهايي عاشق(مرگ معشوقه)


اين وبلاگ تقديم به تمام كسايي كه عشقشونو از دست دادن










[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/rtl]





[rtl]کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
ﻫﻤﯿـــــــــــــﺸﻪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺁﺩﻣﺎ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯﺵ ﻣﯿﺮﺳﯽ: ﭼﺮﺍ ﺳﺮﺍﻏﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﯼ؟
ﻣﯿﮕـــــــﻪ : ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ … ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ !
ﻣﯿﮕﯽ :ﭼﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻘﺼﺪ ﺧﺎﮐﻪ !
ﺍﻣﺎ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯿﺎﺵ ﻗﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ …!
ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧﯿـــــﺎﻝ !
ﻋﺎﺷﻘﻪ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑـــــــﯽ ﺧــــــﯿﺎﻝ !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺍﺯﺕ ﺣﻼﻟﯿﺖ ﻣﯿﻄﻠﺒﻪ
ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ : ﭼﺮﺍ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻓـــــﺮﺩﺍﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻩ …
ﺑﺮﯾﺪﻩ … ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ !
ﺗﺎ ﺣﻼﻟﺶ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻮ ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﯽ
“ﺁﺧﻪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﯼ . ﺍﯾﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻮ ﺣﻼﻝ ﮐﻨﯽ ”
ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﺁﺩﻣﺎ ﻋﺎﺷﻘﻦ …
ﺍﺯ ﻣﺪﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﯼ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻒ !
ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﯾﺪﻥ …
ﺍﯾﻨﺎ ﻓﺮﺷﺘﻦ …
ﺗــــــــــﻮﺭﻭ خــــــﺪﺍ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﺫﯾﺘﺸﻮﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪ …
ﺗﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺬﺍﺭﯾﺪ …ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ!
[/rtl]






[rtl]نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم فروردین 1393ساعت 13:59 توسط پرهام| 21 نظر[/rtl]







کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1








[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
***پدر*** [/rtl]




[rtl]

پدر...
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
پدر دستای گرمت چرا سرده ؟؟؟


پاهای پیرت دیگه خالی ز درده


پدر چرا چراغ خونمون دیگه خاموشه؟؟


چرا هر کیو اینجا می بینم سیاه می پوشه؟؟!!


پدر نوازشم کن اگه بیداری


تو گفتی تا که هستم امنیت داری


پدرم صبرم تمومه نگو رفتی


ببین تو آخرین سفر منو تنهام گذاشتی


پدر جونم پدر عمرم پدر سالار خونه پدر رفتی سفرت تا ابد یادم می مونه


پدر صدام بزن صداتو می خوام پدر نفس بکش هواتو می خوام


هنوز چشمای من باور نداره که باباست، داره اشکم در میاره


*****************خداحافظ پدر جون*****************
[/rtl]





[rtl]نوشته شده در جمعه بیست و دوم فروردین 1393ساعت 13:37 توسط پرهام| 5 نظر[/rtl]





کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1





[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
***عشق دختر و پسر*** [/rtl]




[rtl]کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1عشق پسر و دختر...
[/rtl]

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم كه میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت كنم.
[rtl]
دختر لبخندی زد و گفت ممنونم...
تا اینكه یك روز اون اتفاق افتاد.. حال دختر خوب نبود.. نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود.. دختر با خودش میگفت: میدونی كه من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا كنی.. ولی این بود اون حرفات.. حتی برای دیدنم هم نیومدی… شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز كرد.. دكتر بالای سرش بود. به دكتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دكتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت كنید.. درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاكت دیده نمیشد. بازش كرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم. الان كه این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری كه قلبمو بهت بدم.. پس نیومدم تا بتونم این كارو انجام بدم.. امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور كند.. اون این كارو كرده بود.. اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره های اشك روی صورتش جاری شد.. و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نكردم...

[/rtl]





[rtl]نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم فروردین 1393ساعت 23:4 توسط پرهام| 4 نظر[/rtl]





کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1





[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
***روز مرگم*** [/rtl]




[rtl]     کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1

         **روز مرگم**

اگر روزي مردم تابوتم را سياه كنيدتا همه بدانند سياه بخت بودم،بر روي سينه ام تكه يخي بگذاريد تا به جاي معشوقم برايم گريه كند،چشمانم را باز نگه داريد تا همه بدانند چشم انتظار او بودم و مردم،اخرين خواسته ي من از شما اينكه دستانم را ببنديد تا بداند،(خواستم ولي نتوانستم)
[/rtl]





[rtl]نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم فروردین 1393ساعت 22:49 توسط پرهام| 5 نظر[/rtl]





کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1





[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
***بازی سرنوشت*** [/rtl]




[rtl]بازی سرنوشت...
  کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
شاهی بود که برای سرگرمی خود یک بازی ساخت....!
که دونفر باهم بر روی یک ترازو می رفتند..
و فرد سبکتر را می کشت..
من و یارم هم باهم افتادیم..
برای اینکه یارم زنده بماند..

ده  روز غذا نخوردم..
 در روز مسابقه خود را سبکتر گرفتم...
غافل از اینکه یارم..
به پای خود وزنه بسته بود...!!!!!!!!!!
[/rtl]





[rtl]نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم فروردین 1393ساعت 22:14 توسط پرهام| يک نظر[/rtl]





کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1





[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
***همینم کافیست*** [/rtl]




[rtl]کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست ...
[/rtl]





[rtl]نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1392ساعت 10:21 توسط پرهام| 13 نظر[/rtl]





کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1





[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
****بگذار بسوزد*** [/rtl]




کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1



گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست


بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست


گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن


گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست


پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف


تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست


گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت


جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست


رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت


بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست






[rtl]نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1392ساعت 10:5 توسط پرهام| 2 نظر[/rtl]





کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1




[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
لبم خندون اما باز....
[/rtl]










کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
[rtl]






لبم خندون اما باز تو قلبم کلی غم دارم



درسته مهره اما باز بدون مهرت رو کم دارم

دل باز بی قرار امشب چشو به جاده می دوزه

تا پاییز شد سفر کردی الا چند سال و هفت روزه

من از مهرم تو بی مهری

این روزا هم میرن آره

اگه که بشکنه بغضم عجب بارونی میباره

شاید پاییز رو رد کردم با این شمعی که میسوزه

دارم دق میکنم

سخته

تازه این هفتمین روزه

اگه امشب بیاد بارون

تو رو حس میکنم پیشم

دعا کردم بباره چون امشب میخوام بهاری شم

شاید این حس پاییزه که من برگامو میریزم

ولی بی تو چقدر سخته عبور از فصل پاییزم
بور از فصل پاییزم
[/rtl]



دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[url=http://www.akskhor.ir/]کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1

[b]خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه[/b]
[b]برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه[/b]



نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست

نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست




منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند

که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند




حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم

اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم




نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم


که ميدوني نفسهامو به ديدار تو مديونم




فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه

برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه



[b]برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن[/b]

[b]خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن[/b]





[b]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
[/b]

صحبت عاشقی بشه ستاره رو خواب میکنی


دریا رو آتیش میزنی  ابرا رو بی تاب میکنی
 کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
وقتی فقط اونو بخوای ماهو نشونه میکنی
میری تو قلب آسمون صبرو دیوونه میکنی
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1 
وقتی میبینی عاشقی دنیارو می ریزی به پاش
طلا رو قیمت میذاری با برق ناز خنده هاش
 کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
وقتی میفهمی عاشقی میری سراغ پنجره
قلبت رو میسپاری دستت قصه و عشق و خاطره
 کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
وقتی میفهمی عاشقی سوار رویاها میشی
میری تا جاده های دور اون بالاها خدا میشی
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1 
وقتی میفهمی عاشقی ماه و میخوای شکار کنی
میخوای که خورشید خانمو هر شب بری بیدار کنی
 کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
وقتی میفهمی عاشقی با آینه خونه میسازی
رنگین کمونو میاری تو گردن ماه میندازی
 کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
وقتی میفهمی عاشقی می خوای همه خبر بشن
گلا  به  خاطر شما تازه  و  تازه  تر بشن
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1 
وقتی میفهمی عاشقی میبینی پادشاه شدی
از همه ی   مردم شهر یه آسمون جدا شدی
 کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
وقتی می بینی خودت میمونی و خودش
جونتو حاضری بدی به خاطر تولدش
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1

خوشحال میشم شمام همراهی کنید Big Grin Big Grin
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
پاسخ
آگهی
#2
سُــ کوت،نـــ عره هایِ خُفــــته در مَــــن.....

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ı яεαʟʟч яεαʟʟч яεαʟʟч ʟıκε чσυ!❧✟


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Bªrªηª
#3
 داستا عاشقانه


...............

دارم راه میرم...




یهو یه صدایی میاد...


_ داداش یه عکس از مامیگیری؟


_ منم میگم چرا که نه؟


دوربینو حاضر میکنم که چشمام میخوره به تو...


کاره دنیارو ببین،من باید از تو وو کسی که تورو ازم دزدیده عکس بگیرم...


سعی میکنم به روی خودم نیارم


اما،جالب اینجاست،تو حتی منو نمیشناسی...


من همونم،


 فقط موهامو بلند تر شده مثل روز های تلخم ، چهره ای که شکسته شد جوانیش بر باد رفت ...


پیرش کردی ...


مثل قدیما لبخند رو لبام نیست...


صورت همیشه صافم حالا پر از ریش شده ...


شایدم کلا یادت رفته من کیم...


چه توقعی دارم...


ولی تو هنوز مثل گذشته زیبایی ...


یادش بخیر میگفتی نمیتونی کسی رو جز من به اغوش بکشی


امروز خودم عکسش را گرفتم




_ داداش اون دکمه هستش


_ بله بله ( چیک چیک)


چه لب خند زیبایی زدی


مثل همون روز که زدی تو سینه ام گفتی تو یه دیونه ای دیونه !!


_ داداش ممنون خیلی حال دادی


_ خواهش میکنم قابلی نداشت


راستی عشقم قابل نداشت ؟؟


یا ثبت خاطره شما هااا؟؟


یا تنها بودن هایم


اره قابلی نداشت


راستی داداش نوش جونت !!!‬




الو ... الو... سلام



کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟


مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟


پس چرا کسی جواب نمیده؟


یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس:بله با کی کار داری 

کوچولو؟


خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.


بگو من میشنوم.


کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...


هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .


صدای بغض آلودش آهسته گفت: یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟


فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی: نه خدا خیلی دوستت 

داره، مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟


بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی 

گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت: اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه 

گریه میکنما.....


بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛صدایی شنید


:بگو عزیزم، بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو......


دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت: خدا جون، خدای 

مهربون، خدای قشنگم، میخواستم بهت بگم تو رو خدا، نذار بزرگ شم تو رو 

خدا...



:چرا ؟ این مخالف تقدیره. چرا دوست نداری بزرگ بشی؟


آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه 

بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟


نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار 

داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.


مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم. مگه ما باهم 

دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا

 حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد.......؟!


خدا پس از تمام شدن گریه های کودک، فرمود


:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. ،چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن 

فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب، من رو از 

خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.


کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند 

.دنیا برای تو کوچک است ...


بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...


کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخند بر لب داشت در آغوش خدا به 

خواب فرو رفت.


ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﻧﮏ ﺑﻮﺩﻡ !



ﯾﻪ  ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭﺭﺩ ﺁﺧﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺖ 


ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻦ .


ﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻭﻗﺘﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ 


ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﺑﺮﯾﺰﻡ !


ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ !




ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ 


ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﯽ ! ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎﻧﮏ ﺗﻤﻮﻡ




ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ !
ﯾﻪ ﭘﻨﺞ ﺩﯾﻘﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ
ﭼﻬﺮﻩ ﺭﻧﺠﻮﺩﻩ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ ...
ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮﯾﻠﺸﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻗﺒﺾ
ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ :
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ..
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ
ﺑﻬﺶ !
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ ...
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ !
ﮔﻔﺘﻢ :
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﭽﺖ ﺑﻮﺩ ...
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ
ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎﺳ ...
مرد رفتگر آرزو داشت برای یک شب هم که شده با خانواده اش دور سفره





 کوچک شان باشد،ولی وقتی به خانه میرسید فرزندانش همه شام خورده





 و خوابیده بودند.





هرشب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط بود میرفت و





 خستگی و عرق کار طاقت فرسای روز را از تن می شست.





تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد





 رفتگر،خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می





 کرد،همیت بس که آرزویش دست نیافتنی شده بود.





یک شب شانس با او یار بود و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک





 خانه شان رساند،مرد ذوق زده از اینکه امشب با خانواده هم سفره خواهد





 بود یک جعبه شیرینی و پاکتی از میوه خرید و به خانه رفت،وقتی سر





 سفره نشست هر کدام از فرزندان به بهانه ای با پدر شام





 نخوردند.....بد جوری دلش شکست.





وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی فرزندانش بیدار شد و





 گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید:





» چقدر دیشب گشنگی کشیدیم! بد شانسی بابا زود اومد خونه.با اون





 دستاش که صبح تا شب توی آشغالهای مردمه،آدم حالش بهم میخوره





 باهاش غذا بخوره »





به سلامتی همه باباها ...


17-18 ساله بودند. يه روز براي باران يه مشكلي پيش اومد كه






نتونست بياد مدرسه گويا درس آن روز هم بدون حضور در






كلاس قابل فهم نبود.خلاصه سارينا به باران پيشنهاد كرد كه اگه






دوست داره ميتونه بياد خونه اشون تا درس را برايش توضيح





بدهد.





باران تا آن موقع به خانه ي سارينا نرفته بود و از طرفي ميدانست






كه از نظر ديگران سارينا دختر معقولي نيست ولي سارينا تا حالا






بارها به خانه ي آنها آمده بود پس قبول كرد.





***





سارينا كليد را در قفل چرخاند.





بيا تو.





كسي خونه تون نيست؟!!؟





نه.پدر و مادرم 2 روزه رفتن مسافرت تا 3-4 روز ديگه نميان






سارينا به صورت باران نگاه كرد و خنديد.









-چيه نكنه فكر كردي ميخوام بكشمت؟؟؟





 

باران هم خنديد.دو دختر در حالي كه حسابي از راه طولاني كه






پشت سر گذاشته بودن خسته بودند روي مبل افتادند.





كمي بعد سارينا گفت :«برو يه دوش بگير شايد يه كم حالت جا






بياد.منم تا تو بياي بيرون ميرم يه سري خرت و پرت بخرم






از نظر باران هم پيشنهاد خوبي بود.با راه طولاني كه از مدرسه






اومده بودند يه دوش حسابي حال شو جا مي آورد.









چند دقيقه بعد از اين كه سارينا رفت بيرون باران وارد حمام






شد.





حدود دقيقه بعد سارينا با 4 تا پسر به خانه برگشت.بعد از






كمي پچ پچ با آن چهار نفر قرار شد حسام اول وارد حمام شود.





***





باران در حالي كه سرش بالا گرفته بود و از برخورد قطرات






آب با صورتش لذت ميبرد،صداي در حمام را شنيد.فكر كرد






سارينا برگشته. داد زد :«اومدم





صداي در دوباره شنيده شد و بعد از آن صداي سارينا





ـ يه دقيقه درو وا كن






باران در را باز كرد و با كمال ناباوري قد برافراشته پسري





 

حدوداً 23 ساله را در مقابل خود ديد.پسر فرصت هيچگونه






عكس العملي را به او نداد، بيرحمانه او را به داخل هل داد و


خود نيز با او به داخل رفت.









از بيرون فقط صداي جيغ هاي بي امان دخترك به گوش






ميرسيد.درچهره ي سارينا اثر هيچگونه پشيماني ديده






نميشد،انگار اين كاربراي او عادي بود.بعد از20 دقيقه حسام از






حمام بيرون آمد و خطاب به سارينا گفت:









دمت گرم دختر بود خيلي حال داد.چون دختر خوبي






بودي به تو هم يه حال اساسي ميدم.









پس فكر كردي چرا آوردمت اينجا؟






سارينا و حسام وارد اتاق خواب شدند. اين بار نوبت










كاميار بود كه وارد حمام شود. حدود 20-25 دقيقه بعد




كاميار هم اومد بيرون .









خوب بود اگه يه ذره كمتر جيغ ميكشيد بهتر هم ميشد.









و بعد از او نوبت برديا بود.برديا وارد حمام شد نزديك 35









دقيقه گذشت ولي او هنوز بيرون نيومده بود









***





صداي اعتراض فرشاد كه نفر آخر بود بلند شد:





_برديا داداش مثل اينكه خيلي بهت حال داده.بيا بيرون ديگه






2ساعته اون تويي.





ولي صدايي از داخل شنيده نشد و بر خلاف دفعه هاي قبل






اينبار از باران به جز جيغ كوتاهي كه اوايل رفتن برديا به






داخل حمام كشيده بود صدايي شنيده نشده بود.





_بررردياااااااا.داداش دارم يه جورايي عصباني ميشم ها.



ولي باز هم صدايي شنيده نشد.





***





فرشاد خشمگين به طرف در حمام رفت و كاميار سعي در






متوقف كردنش داشت اما فرشاد بلافاصله در را باز كرد و






فريادي از ناباوري سر داد.سارينا و حسام بعد از فرياد






فرشاد بلافاصله از اتاق بيرون آمدند . سارينا ملحفه اي را






دور خود پيچيده بود و حسام هم زيپ شلوارش باز






بود.سارينا به داخل حمام نگاه كرد و در جا خشكش زد.بعد






از 30 ثانيه انگار تازه فهميده بود كه چه اتفاقي افتاده جيغ






كشيد به گريه افتاد





***





برديا رگ باران را با تيغ زده بود و با خون او چيزي روي





ديوار نوشته بود و سپس خود را نيز كشته بود. نوشته ي


روي ديوار اين بود:





    "نامردا چرا خواهر من؟؟؟"





دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ❤χSнιк♛gιяℓχ❤ ، کسی پشت سرم اب نریخت
#4
داداشـَم اگـِ ميبينــــــے دُختـــــَرِ خـــــوبيـــهِ
دستـــ مـریـــزاد تـــو |مشتـــے| بـــاشــ خــَرابـِشــ نكـــن
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ı яεαʟʟч яεαʟʟч яεαʟʟч ʟıκε чσυ!❧✟


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کاشکی بشه از زندگی استعفا داد 1
پاسخ
#5
ادغام شد .
حداقل کپی میکنید ویرایش کنید (=
all falling stars one day will land
all broken hearts one day will mend
and the end is still the end whether you want it or not
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان