24-07-2015، 13:15
ســــری اول
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چ بود؟
هان!
باران . . .
باز با باران قدم زدی ؟
هزار بار گفتم
باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد
چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست . . .
بیخــــــــود منتظـــــــــر نبـــــــــاش…
تــــــــو خــــــودت رفتـــــــی…
دیگـــــــــراز دلتنگــــــــی هـــــم بمیـــــــرم…
صدایـــــت نمیکنــــــم برگــــــردی…
دلتنگی را چگونه هجی کنم
تا درک کنی چهار ستون ِ بدنم زیر ِ سنگینیش
تا خورده است . . .
دل
این کلمه ی بی نقطه
گاهی تنگ میشود
تاحد یک نقطه
آدمی که دلتنگ است…
هیچ حرفی حالی اش نیست…
آی آدمــــــــــــها برایش فلسفه نبافید
دیگـر فرصتی بـرای پیامک دادن نیست
دست واژهها را میگیرم
و به دیدنت میآیـــم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمیگنجد
دلــم برای کسی تنــگ است …
که آمــد …
نمــاند …
و رفـــت …
و پــایــان داد به هــرچه داشتــــــم !
دلتنگم
برای کسی که مدت هاست بی آن که باشد
هر لحظه زندگی اش کرده ام …
باید یکی توی زندگیت داشته باشی
که فاصله ی “دلم تنگ شده”
و “دارم میام دنبالت”
بیشتر از چند ساعت نباشه …
بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
یادم می آید گفته بودی
ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو …
ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه :
برگـــــــرد … دلتنــــــــگم …
دلم تنگ است
مثل لباس سالهای دبستانم
مثلِ سالهای مأموریتهای طولانیِ پدر
که نمیفهمیدم
وقتی میگویند کسی دور است،
یعنی چقدر دور است
لباس هایم که تنگ می شد می بخشیدم
دل تنگم را حالا ، چه کسی می خواهد ؟!
می خــــواهــــی….؟!
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چ بود؟
هان!
باران . . .
باز با باران قدم زدی ؟
هزار بار گفتم
باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد . . .
به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد
چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست . . .
بیخــــــــود منتظـــــــــر نبـــــــــاش…
تــــــــو خــــــودت رفتـــــــی…
دیگـــــــــراز دلتنگــــــــی هـــــم بمیـــــــرم…
صدایـــــت نمیکنــــــم برگــــــردی…
دلتنگی را چگونه هجی کنم
تا درک کنی چهار ستون ِ بدنم زیر ِ سنگینیش
تا خورده است . . .
دل
این کلمه ی بی نقطه
گاهی تنگ میشود
تاحد یک نقطه
آدمی که دلتنگ است…
هیچ حرفی حالی اش نیست…
آی آدمــــــــــــها برایش فلسفه نبافید
دیگـر فرصتی بـرای پیامک دادن نیست
دست واژهها را میگیرم
و به دیدنت میآیـــم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمیگنجد
دلــم برای کسی تنــگ است …
که آمــد …
نمــاند …
و رفـــت …
و پــایــان داد به هــرچه داشتــــــم !
دلتنگم
برای کسی که مدت هاست بی آن که باشد
هر لحظه زندگی اش کرده ام …
باید یکی توی زندگیت داشته باشی
که فاصله ی “دلم تنگ شده”
و “دارم میام دنبالت”
بیشتر از چند ساعت نباشه …
بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
یادم می آید گفته بودی
ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو …
ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه :
برگـــــــرد … دلتنــــــــگم …
دلم تنگ است
مثل لباس سالهای دبستانم
مثلِ سالهای مأموریتهای طولانیِ پدر
که نمیفهمیدم
وقتی میگویند کسی دور است،
یعنی چقدر دور است
لباس هایم که تنگ می شد می بخشیدم
دل تنگم را حالا ، چه کسی می خواهد ؟!
می خــــواهــــی….؟!