امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان بچه مثبت

#92
بچه ها رفتم از یه سایت پیدا کردم این رمان رو(پرنوش جون ببخشی ولی وقتی دیدم نمیزاری من هم تمام سایت ها رو زیر و رو کردم و آخر پیداش کردم گفتم شاید همه کنجکاو بقیه اش هستن من هم یه کار خیری کرده باشم)سپاس یادتون نره
********************************************************************************​**************************************
وسطای کلاس بود که کورش وارد کلاس شد با نگاه اول بهش متوجه شدم شدیدا عصبانیه............
شقایق آروم گفت معلوم نیست دختره ایکبیری چی بهش گفته ؟
استاد گفت :ساکت چه خبره؟...............
تا آخر کلاس ساکت نشستیم و همین که استاد از کلاس خارج شد به طرف کورش حمله کردیم...........
-چی شد ؟ -فرناز چیکارت داشت ؟
-هی با تو هستما
کورش با حوصله دفترش را در کیفش گذاشت و زیپش را بست و از جا بلند شد ............
-ملی باید باهات حرف بزنم .
-چی شده؟
کورش کلید ماشینش را به بهروز داد و گفت :ماشینم امروز دستت باشه من با ملی میرم.......
بهروز با خوشحالی کلید و قاپید و گفت:بچه بزنید بریم ددری..............
یلدا و شقایق هم که اخمهای درهم کورشو دیدند سریع همراه بهروز رفتند ..............نازیم که زودتر از همه با بهروز همراه شد.
با کورش به سمت ماشین حرکت کردیم .....هیچ حرفی نمیزد و تمام طول مسیر تو فکر بود .....
همین که سوار ماشین شدیم آروم گفت:برو یه جای خلوت ............
بی هدف شروع به حرکت کردم ......
-چی شده کورش؟
-ملی یه گو.ی خودم که هیچ جوره نمیشه جمعش کرد........
-چی کار کردی؟
-من خر...من.....من...
-اه تو چی؟
-زهر مار انقدر وسط حرفم نپر تا بگم.
سکوت کردم ....چند لحظه گذشت تا گفت:فرناز حاملست .....
-خوب این که سوپرایز نیست همچین دختری......صبر کن ببینم نکنه از تو............
-آره من خرهمون بعداز ظهری روزی که از توچال برگشتیم دانشگاه خواستم برسونمش خونشون که گفت برم خونشونو اصرار کرد .کسیم خونشون نبودو .....خوب اونم رفت واسم شربت بیاره
-وای کورش نگو مثل دخترای چشم و گوش بسته شربت و خوردی که نمیدونستی چی توشه و بیهوش شدیو......
-بسه دیگه .... من کی همچین حرفی زدم ......اون فقط با نوع لباس پوشیدنو عشوه هاش تحریکم کرد .
-خاک تو سرت .....
-نگفتم بهت که فحشم بدی .....
-پس چیکار کنم ...
-چه میدونم یه راهنمایی.........
-برو بگیرش ....
-چی میگی
چیه چرا تعجب کردی ؟
-اون حتی باکره هم نبود چطور من ....
-وای خدا نگو که از خنده دلدرد گرفتم .....اون حتی اگه باکره ام بود تو اهل ازدواج و این حرفا نیستی .........
-خوب تو که میدونی بگو چه غلطی بکنم........
-بسپارش به من........فقط احتمالا یه 20 -30 ملیونی واست آب میخوره ........
-به جهنم تو بگو 100 ملیون فقط از شرش خلاصم کن دختره احمق میگه تا هفته دیگه بهت وقت میدم بیای خاستگاری....
-حالا تو مطمئنی حاملس؟
-جواب آزمایشش که اینطوری میگفت
-شاید جعلی باشه....یا مال تو نباشه ....
-نباید بذارم مامان اینام چیزی بفهمند ....میفهمی که ...
-ملیسا جون بهاره گفت کارم داشتی.........
به قیافه غرق در آرایشش خیره شدمو گفتم :آره فرناز جون میای با هم یه سری بریم کافی شاپ نزدیک دانشگاه..............
نگاهی الکی به ساعتش کرد و لبهاشو غنچه کرد و گفت:اوم...........خوب ............میشه بدونم چیکارم داری؟
دلم میخواست پشت گردنشو با دست چپم بگیرمو و با دست راستم تو تا کف گرگی برم تو صورتش و بعدم با کله بزنم تو دماغ عملیشو و ......اوه اوه چقدر خشن...........نه بیخیال........
-در رابطه با موضوع تو و کورشه...............
همچین نیشش باز شد انگار با این گندی که زده باید اسکار هم بهش داد ......
-خوب............ولی......من که حرفامو با خودش زدم و اونم پذیرفته...........
نه بابا .........شتر در خواب بیند پنبه دانه.............
-میدونم ......خود کورش ازم خواهش کرده حرفای آخرو باهات بزنم..........
-باشه ....بریم.......
همچین مثل جت راه افتاد که وقتی به کافی شاپ رسیدیم نفس نفس میزدم.........خاک بر سر دو دستی بازومو چسبید .............اه ...ولم کن من که فرار نمیکنم ..................
با هم وارد کافی شاپ شدیمو یه جای پرت طبقه دوم نشستیم ..........
-خوب........
به صورت منتظرش نگاه کردم ..........
خوب بریم سراغ مرحله اول نقشه یعنی مطمئن شدن............
از اونجایی که می دونستم فرناز هر چی تو مغز پوکش میگذره تو چشماشم میشه دید گفتم :
-خوب ما باید اول مطمئن بشیم که تو حامله ای و مهمتر از همه بچه مال کورشه............
بدون هیچ ترسی گفت :باشه فردا میریم آزمایش ...........چه میدونم دی ان ای و از این کوفتا ...........
خوب پس واقعا بچه مال کورشه..............
مرحله دوم مقدمه چینی.......
-خیلی خوب.........خود کورشم قبول داره بچه مال اونه ...اما............
-اما چی؟
-خونوادش بد کوفتاییند...........
-یعنی چی؟
-بیچاره کورش دیروز غیر مستقیم به پدرش گفته میخواد با دختر دوست باباهه ازدواج نکنه و یکی دیگه را میخواد ندیدی چه قشقرقی به پا شد...........
چشمای بابا قوریش را ریز کرد و گفت:مگه باباش میخواد اون با کسه خاصی ازدواج کنه؟
خودمو هیجان زده نشون دادمو گفتم :آره باباش میخواد به زور شوهرش بده....ا نه یعنی زنش بده ...طرفم از این خر پولاس که .........
گارسون وسط حرفم پرید و در حالی که نیشش تا بناگوشش باز بود گفت:سلام ملی خانم چی سفارش میدین ...........
خاک تو سر این بچه ها کنند از بس تو این کافی شاپ کوفتی اسممو بلند بلند صدا کردند اینم فهمیده..........جدی نگاش کردمو گفتم دو تا آب پرتقال ............از فرنازم نظر نپرسیدم اصلا کارد بخوره تو شکمش ........
گارسون رفت و من دوباره رفتم تو دور خالی بندی ...........
-آره ...میگفتم ....دختره دختر شریک باباشه فکر نکن مالیه ها خیلیم بیریخته ولی تا دلت بخواد خونه و ملک داره...............
-کورشم دوسش داره؟
-نه بابا مگه کورش آدمه که کسیو دوس داشته باشه اون فقط فکر ارثه باباشه آخه باباش گفته اگه با محبوبه.....همون دختر پولداره دیگه ........ازدواج نکنه از ارث مرث خبری نیست و کورش باید بره گدایی؟
-نه بابا

-جون شما...............
-پس من چی .....یعنی تکلیف منو این بچه چی میشه ............
آخ نگو که جیگرم برای مظلومیت تو یکی کباب شد .............پرو
مرحله سوم تیر خلاص

-فرناز من طرف توم هر چی باشه ما هم جنسیم منم چند بار موقعیت حالای تو را داشتم (البته به گور بابام خندیدم اگه همچین گ.ه هایی بخورم) به نظر من که حقتو ازش بگیر و خودتم از شر این بچهه خلاص کن...........
با ناراحتی نگام کرد و گفت:چطوری؟
-به راحتی برو بهش بگو 30 ملیون بده تا بچه را سقط کنم و بعدم برو بچه را بنداز و با پولتم یه حال اساسی کن.............
-اما آخه من کورشو دوس دارم............
ای خاک تو سرت دو ساعته دارم فک میزنما
گارسون سفارشا را آورد و من یه نفس تا ته لیوانو سر کشیدمو و فرناز هم فقط به دستاش خیره شده بود.......
-فرناز جون عشق و عاشقی کیلو چند ........وقتی باباش از ارث محرومش کرد با این پسر تن پروری هم که من میبینم باید بری کلفتی تا از گشنگی نمیری......
وای خدا اگه کورش بفهمه پشت سرش چی گفتم خفم میکنه............
-از من گفتن بود تو با کورش به هیچ جا نمیرسی(چرا به یه جا میرسی به کجا؟ خونه پدر پسر شجاع...اوا خاک بر سرم اون که زن داره ای فرناز شوهر دزد)
-مرسی از راهنماییت من میخوام یکم فکر کنم ..............
-باشه گلم .........فکراتو بکن ....
از جاش بلند شد و گفت:من میرم خونه کلاسو نمیام...............
-اکی
حالا نه اینکه حضور نداشته باشه بار علمی کلاس کم میشه...............
-بای ..........
های...آخ جون رفت و آب میوه را هم نخورد ....................کوفتم خورد دختره چشم سفید .......
آب پرتقالو خوردمو سریع خودمو به کلاس رسوندم .....وای خدا بازم سهرابی رفته سر کلاس و من دیر رسیدم.
دو تا تقه به در زدمو در رو باز کردم .
-سلام ...............
سهرابی با دیدنم پوفی کشید و کتابیو که تو دستش بود تقریبا پرت کرد روی میز و با صدای نسبتا بلندی گفت :
-چه سلامی خانم محترم ............این چه وضع کلاس اومدنه .....ایندفعه چه بهونه ای میخواین جور کنین؟
واقعا اگه به نظرت این کلاس انقدر مسخره و پیش پا افتادست که ارزش سر وقت اومدنو نداره نیا خانم ...نیا سر کلاس ...........................کلاس من حرمت داره...............بفرمایید بیرون و این ترمم درسو حذف کنید وگرنه خودم با صفر میندازمت...............
اوه مای گاد این دیگه امروز چشه مثل س. پاچه میگیره.....................مرتیکه جلوی بقیه سنگ روی یخم کرد ...............
هنوز به چشماش خیره بودمو و هیچ صدایی هم غیر از نفس زدنهای عصبی اون نمیومد.................نه اینطوری نمیشد منم باید حالشو میگرفتم....................
-تو اگه استاد بودی و عقده ای نبودی نباید برای 5 دقیقه دیر اومدن سر کلاست به هزار جور دروغ متوسل شد ................
-حرف دهنتونو بفهمید خانم محترم.....................
-تو بفهم .............چطور غرور یه دانشجو رو جلوی همکلاسیهاش خورد میکنی واقعا برات متاسفم .................معلومه که حذف میکنم چون حتی یه لحظه هم نمیخوام ریخت نحستو ببینم .....................
در و محکم بستم و در حالی که اشکام در اومده بود به سمت ماشینم دویدم ..............
حوصله هیچ کسو هیچ چیو نداشتم ...............تقصیر خود خرمه کاش اصلا نرفته بودم .............حداقل یه غیبت خورده بودم بهتر از این گند بود .............
گوشیم مرتب زنگ میخورد...............
با عصبانیت موبایلم را از ماشین بیرون انداختم ...........
************
-چی شده ملیسا خانم
-اصلا حوصله هیچ کسیو ندارم سوسن هیچکس مزاحمم نشه ...................
-ملیسا..........
-مگه با تو نیستم؟
-بله خانم حتما.............
داخل اتاقم رفتم و با مشت به جون خرس پشمی بزرگ گوشه اتاقم افتادم ......انقدر زدمش که به نفس نفس افتادم و افسوس خوردم که چرا به جای این خرس سهرابی جلوی دست و بالم نبود تا لهش کنم..........................
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
بعلــه اینجوریاس^_-
 سپاس شده توسط parmis78 ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، mohammad619 ، هرمیون گرینجر ، نازنین لیلا ، Kimia79 ، *گوجه سبز* ، هستی 17 ، ندا ناناز ، .:: S.M ::. ، Mason ، mahalimo@yahoo.com ، Snow-Girl ، xoxo gurl:*) ، elnaz-s ، [ niki ]


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان بچه مثبت - پرنوش - 05-12-2012، 0:00
RE: رمان بچه مثبت - gomnam - 05-12-2012، 11:27
RE: رمان بچه مثبت - (nasim) - 12-12-2012، 19:05
RE: رمان بچه مثبت - mojdeh1 - 23-01-2013، 17:37
RE: رمان بچه مثبت - r.kh - 27-01-2013، 22:40
RE: رمان بچه مثبت - r.kh - 28-01-2013، 20:55
RE: رمان بچه مثبت - r.kh - 29-01-2013، 20:29
RE: رمان بچه مثبت - r.kh - 30-01-2013، 20:26
RE: رمان بچه مثبت - r.kh - 31-01-2013، 18:57
RE: رمان بچه مثبت - r.kh - 31-01-2013، 20:21
RE: رمان بچه مثبت - armin619 - 31-01-2013، 21:24
RE: رمان بچه مثبت - parmis78 - 31-01-2013، 23:02
RE: رمان بچه مثبت - hani2012 - 04-02-2013، 12:20
RE: رمان بچه مثبت - * AMIR* - 04-02-2013، 13:13
RE: رمان بچه مثبت - ...asall... - 08-02-2013، 11:26
RE: رمان بچه مثبت - parmis78 - 08-02-2013، 12:08
RE: رمان بچه مثبت - Mason - 09-02-2013، 15:12
RE: رمان بچه مثبت - Mason - 10-02-2013، 20:09
RE: رمان بچه مثبت - Mason - 12-02-2013، 14:20
RE: رمان بچه مثبت - roblex - 14-02-2013، 12:00
RE: رمان بچه مثبت - Kimia79 - 18-02-2013، 19:12
RE: رمان بچه مثبت - Kimia79 - 18-02-2013، 20:37
RE: رمان بچه مثبت - ~SoLTaN~ - 21-02-2013، 15:00

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان