امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عکس/ فرزند شهید کاظمی در دیدار امروز با رهبری

#1
عکس/ فرزند شهید کاظمی در دیدار امروز با رهبری

عکس/ فرزند شهید کاظمی در دیدار امروز با رهبری 1

يادمه يك بار از پدرم پرسيدم: شما چيكار كرديد براي اين جنگ اينقدر ميگن احمد كاظمي ، در جنگ چيكار كردي؟گفت هيچي،من پشت جبهه بودم ، يك تانك هم نزدم . توجنگيدن رزمندگان ما اينطور بي ريا بودند . آدمي كه به شما مي گفته من يك تانك هم نزدم درطول جنگ كسي بوده كه يك شكست هم نداشته وبه او فرمانده هميشه پيروز مي گفتند. كسي كه اسمش مي آمده فرماندهان بزرگ عراقي از او وحشت داشتند.حاضر نبودند با او رو در رو شوند البته شهداي اين جوري زياد بودند مثل شهيد خرازي ،شهيد باكري و... من احساس مي كنم اين يكي از مراحل كمال خلوصه كه آدم اينقدر كارهاي بزرگ انجام بده ولي لحظه اي ازش دم نزنه ،روحش اينقدر بزرگ باشه كه اين بزرگي ها برايش كوچك باشد



آنچه مطالعه مي نماييد مصاحبه اي صميمي با محمد سعيد كاظمي فرزند شهيد احمد كاظمي است :



خودتان را معرفي بفرماييد

بنده محمدسعيد كاظمي فرزند شهيد احمد كاظمي دانشجوي سال سوم معماري دانشگاه شهيد بهشتي هستم . ما دو تا پسريم كه من پسر دوم هستم .



فعاليت خودتان را درحال حاضر بگوييد؟

فعلا مشغول تحصيل هستم و كارخاصي انجام نمي دهم .



خب از پدر بگوييد؟

ايشان مثل بقيه فرماندهان نظامي بودند .چه زماني كه قرارگاه حمزه بودند ، چه زماني كه فرمانده نيروي هوايي سپاه و چه زماني كه فرمانده نيرو زميني بودند مثل بقيه سپاهي ها كار و مشغلشان زياد بود.يعني شب بين ساعت ده تا دوازده به خانه مي رسيدند وبعضي شبها هم كه نمي آمدند. ولي زماني كه بعد از هفده ساعت كار مي آمدند خانه خيلي سرحال بودند وسر حالي ايشان خستگي ما رو هم در مي آورد . روحيشون خيلي خوب بود . مخصوصاً در اون قسمت از زندگي ايشان كه خانه بودند و ما مي ديديم .حتما وقت هايي براي سفر و تفريحات مهيا مي شد گاهي وقت ها جايي فوتبال جور مي شد با پدر مي رفتيم . حالا شايد بابا فوتبالش خيلي خوب نبود ولي به خاطر ما مي آمد توي زمين لباس هم مي پوشيد و بازي مي كرد خلاصه اينكه در حد توانشون و تاجايي كه شغلشون اجازه مي داد به علائق ما توجه داشتند.



در مورد بعد علمي ايشان توضيح دهيد

ايشان دانشجوي دكترا بودند البته به دليل مشغله زياد درنيروي زميني قراربود از ترم دوم مشغول شوند ، مطالعات جنبي هم داشتند. گاهي شعر هم مي خواندند وبيشتر حافظ در دستشان بود. يادم مياد اولين شعري راكه قبل از دوران مدرسه از پدر ياد گرفتم اين بود :



دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند / گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند



خيلي وقتها با پدرم درد و دل مي كنم. خداوند مي فرمايد كه شهدا زنده اند. اين را همه افرادي كه در رابطه با شهدا هستند خوب درك مي كنند



ايشان درس ما را خيلي پيگيري مي كردند ، بعضي اوقات پيش مي آمد ايشان كتاب ما را مي گرفتند و از ما سوال مي پرسيدند . با مدرسه خيلي در ارتباط بودند .گاهي به صورت سرزده ، مي رفتند مدرسه ما و خلاصه اينكه در اين امور كم نمي گذاشتند. تاكيد زيادي روي قرائت قرآن داشتند البته همراه با معني حتي روزي يك خط حتماً خوانده شود. ايشان زيارت عاشورا را مي خواندند توصيشون بيشتر در زمينه خواندن زيارت عاشورا به ما بيشتر عملي بود . وقتي درسفرها بيكار مي شديم ، مثلاً عصرها يا شب ها و يا قبل از نمازصبح كه باهم بوديم ، زيارت عاشورا را مي گفتند كه مثلاً آقا سعيد شما بخوان يا آقا محمد شما بخوان .



گاهي اوقات براي شما پيش آمده كه به ياد پدر بيفتيد و با ايشان درد و دل كنيد

البته ، خيلي وقتها با پدرم درد و دل مي كنم. خداوند مي فرمايد كه شهدا زنده اند. اين را همه افرادي كه در رابطه با شهدا هستند خوب درك مي كنند گاهي وقت ها آنها جوابمان را درخواب مي دهند حالا ما كه كمتر لياقتش پيدا مي كنيم و چشممان مي بيند ولي خيلي از خانواده شهدا را كه مي شناسم با پدراشون رابطه خوبي دارن مثلا پسر شهيدي يا دختر شهيدي يا همسر شهيدي كه در يك هفته يك خوابي را مي بيند اين خواب يك ماهشو تامين مي كند ، كل درد ودلاشودرهمون خواب به پدر شهيدش مي گويد و خود فرد مي گويد كه من متوجه مي شدم چه چيزي دارم مي گويم و مي دانم كه ايشان جواب درست را به من مي دهند بله در اين رابطه ها الحمد لله اگر دل ما هم صاف باشه خيلي خوب است



ايشان بر روي چه موضوعاتي خيلي تاكيد داشتند ؟

همانطور كه عرض كردم در قرائت قرآن تاكيد خاصي داشتند و مي فرمودند كه حتما قران را با معني بخوانيم . يادم هست كه ايشان هنگامي كه قران را تلاوت مي كردند با همان صداي بلندي كه قران را تلاوت مي كردند به همان نسبت ترجمه ي فارسي را هم مي خواندند و در صحبت هاشون به فهم قران تاكيد داشتند. خب ما كه در اين زمينه عقبيم ولي ايشان اينطور بودند. به حضور در مجالس ائمه و توسل به آنها نيزخيلي توصيه مي كردند



در زمينه درس هم تاكيد داشتند يعني ايشان عقيده داشتند كسي كه در هر زمينه اي وارد مي شود بالاخص در زمينه ي درسي بايد در آن زمينه نخبه باشد يعني اول باشد . به ما هميشه اين توصيه را مي كردند . مثلا به من وبرادرم مي گفتند : وقتي كه به دانشگاه رفتيد بايد در اون رشته تحصيلي اتان آنقدر سعي و تلاش كنيد كه شما شاخص بشويد تا بتوانيد فردا در همان زمينه يك باري از رودوش اين مملكت برداريد . يه باري از رو دوش رهبرتون برداريد.



در مورد اخلاق و صفات شهيد كاظمي مطالبي را بفرماييد

اخلاق ايشان براي ما و خانواده ي ما الگو است ، يك پدر براي خانواده اش الگو است ايشا ن آدمي بود بي ريا ، حالا در مورد اين صفت ايشان بايد خدمتتون عرض بكنم كه قسمت اعظمش را ما بعد شهادتشون فهميديم مثلا يك همچون فردي چه كارهايي كردند كه من كه فرزند ايشان هستم از آنها خبر نداشتم من يادمه يه زماني در همين اواخر فكر مي كردم ايشان مدت كمي در جنگ بودند و كاري نكرده اند و اين موضوع به همان اخلاص و بي ريايي ايشان بر مي گردد اگر بخواهم يك شاخصه ي اصلي ايشان را بگويم رابطه ي قلبي ايشان با حضرت آقا بود يعني اين كه من احساس ميكنم از ته قلب ايشان را به عنوان يك مقتدا دوست داشتند ويادم است حتي وقتي حضرت آقا با فرماندهان سپاه جلسه اي داشتند و بابا در اون جلسه شركت داشتند با اين وجود بعدا كه تلويزيون جلسه را پخش مي كرد دوباره ايشان كامل و بادقت جلسه را گوش مي دادند و اين امرموجب جذب ما مي شد عاشقانه حضرت آقا را دوست داشتند . شهداي ما رابطشون امام بود و ماموم يعني جانشان را براي رهبر شان مي دادند نمونه اش وقتي حضرت آقا به احمد كاظمي مي گويد شما برو كردستان احمد كاظمي درچه شرايطي ميره ؟ بعداز 8 سال جنگ و دوري از خانواده وفرزنداني كه موقع تولد هيچ كدامشان نبود ، وقتي كه بعد از اينهمه سختي ها تازه چند ماهي بود كه زندگي آرامي را كنار خانواده شروع كرده بود.



آخرين جمعه گفتند محمد برو يك كاغذ و قلم بيار، بلند بلند مي خواندند و مي نوشتند من ناراحت شدم كه اينقدر بابا در مورد نبودن حرف مي زنند رفتم وصيت نامه را پاره كردم و حالا حسرت مي خورم



اينها نشان دهنده اعتقادشان است اينها نشان دهنده ي اينه كه وقتي اطاعت از رهبري باشد خستگي وجود ندارد. كردستاني كه از يك ساعت به بعد ديگر امنيت نداره ، نمي شود در آن رفت و آمد كرد بعد از حضور شهيد كاظمي چيزي مي شود كه حضرت آقا با امنيت كامل به آنجا مي روند . اين عشق شهداي ما به رهبرشون اينه اعتقاد به ولي فقيه نه اينكه ما الكي دم بزنيم از ولي فقيه . ولي فقيه را سپر خودمون بكنيم. بعضي از افراد مي گويند آمديم راه شهدا را زنده كنيم ولي خودشون بويي از شهدا نبردند من احساس مي كنم چه در زمان امام (ره) چه از زمان مقام معظم رهبري رابطه ي قلبيشون با ولي فقيه، مثال زدنيه اين رابطه قلبيشون خيلي اهميت داره واين چيزي بوده كه ما در زندگي حس كرديم ،چيزي بود كه ما از همان زمان دركش مي كرديم. در واقع راه شهدا اينه. ايشان ما را به حضرت آقا علاقه مند مي كردند ، تو همان عالم بچگي ما به حضرت آقا علاقه شديد پيدا كرديم. خيلي خيلي اين موضوع ارزش دارد . من احساس مي كنم اگر ما بخواهيم از يك شهيد بزرگترين شاخصه اخلاقي اش ، بزرگترين شاخصه روحيش را بگيم اينه.اينها واقعاً بدون وقفه و بدون استراحت بودند . از شهدا زياد بودند فقط شهيد كاظمي نبود فرماندهان زيادي بودند. اينها قبل از دفاع مقدس هم مشغول مبارزه بودند ابتدا در فلسطين و لبنان بعد در كردستان بعد از هشت سال جنگ دوباره هشت سال در كردستان ،جبهه هاي جنوب ، بعد شمال غرب ، بعد نيروي هوايي و بعد از اون نيروي زميني همه ي اينها كارهاي ستاديه اين كارها فرماندهيه اين جور كارها قوت عجيبي مي خواهد اين را شهداي ما داشتند اينكه گفتم را واقعاً من احساس مي كنم وقتي با خودم فكر مي كنم مي‌بينم ما افراد زيادي مي بينيم در طول تاريخ كه دائماً در حال مبارزه هستند ولي آنها اهدافشون چيز ديگريست آنها براي اهداف مادي مي‌جنگيدند ولي شهدا منافع مادي نداشتند فقط و فقط براي خدا بود من احساس مي كنم كه اين موضوع خيلي بزرگه يعني در تاريخ كه نگاه مي كنيم از اين جور افراد كم پيدا ميشه.



اين خستگي نا پذيري رمزش چي بود ؟

من احساس مي كنم همين موضوع همين ياد خدا اينكه آدم احساس كند كه كاري كه دارد انجام مي‌دهد براي خداست و حالا چه چيزي تضمين مي كند كه اين كار براي خداست ؟حكم رهبر معنوي ، اومي گويد بهش اين كار را بكن.



در مورد بعد معنوي ايشان توضيح دهيد ؟

در مورد بعد معنوي شهدا صحبت كردن سخت است ولي من احساس مي كنم شهدا عمل كردند به اعتقاداتشان اين خيلي مهمه وايمان بزرگي داشتند كه كارهاي بزرگ انجام مي دادند در مورد بعد معنوي ايشان اين را بگويم كه آدم نماز خواندن ايشان را مي ديد لذت مي برد . وضويشان را با دقت مي گرفتند با توجه. شب قبل از خواب حتما قرآن مي‌خواندند، زيارت عاشورايشان ترك نمي‌شد و موارد ديگر.



از شهيد كاظمي خاطراتي را بيان بفرماييد

در زمان حياتشان در مورد جنگ از ايشان اطلاعاتي را كسب نكرده ايم يا در واقع مطالبي را مي دانيم كه خودشان در آن صحنه ها حاضر نبودند جاهايي بود كه فداكاري هاي شهداي ديگر را بيان مي فرمودند نقل قول جاهاي ديگر را مي فرمود واما خاطره اي كه ايشان فرمودند اين بود كه شهيد باكري در قايقي جلوتر بودند و شهيد كاظمي نتوانسته بودند به آنجا بروند و هميشه حسرت اين را مي خوردند ايشان تعريف مي كردند كه مهدي به من مي گفت احمد بيا اينجا كه اينجا بهشته اگر بيايي ديگه اينجا هميشه با هم هستيم و حسرت مي خورد كه نتوانسته بود برود.



درمورد وصيت نامه ايشان مطالبي را بفرماييد

ايشان زياد وصيت نامه مي نوشتند البته در مورد مرگ با شهادت صحبت مي كردند خيلي وقت ها كه دور هم جمع مي‌شديم در مورد زماني كه در بين ما نباشند صحبت مي كردند كه فلان كار را بكنيد گاهي وقت ها مكتوب هم مي‌كردند آخرين جمعه گفتند محمد برو يك كاغذ و قلم بيار، بلند بلند مي خواندند و مي نوشتند من ناراحت شدم كه اينقدر بابا در مورد نبودن حرف مي زنند رفتم وصيت نامه را پاره كردم و حالا حسرت مي خورم.



ايشان چيزي فراتر از ياد مرگ داشتند و آن هم آرزوي شهادت بود كه مقام معظم رهبري فرمودند آرزوي شهادت در او شعله مي كشيد اين (آرزوي شهادت) چيزي است كه حضرت آقا هم در او ديده بودند. خواستن شهادت يك رتبه بالاتر است . آدم حسرت اين را بخورد كه شهيد نشده و بخواهد كه شهيد شود و هميشه جوري رفتار كند كه آدم از يك شهيد زنده انتظار دارد . من احساس مي كنم كه بيشترين رفتار ها توسط ايشان اينجوري سنجيده انجام مي شد.



ايشان چيزي فراتر از ياد مرگ داشتند و آن هم آرزوي شهادت بود كه مقام معظم رهبري فرمودند آرزوي شهادت در او شعله مي كشيد اين (آرزوي شهادت) چيزي است كه حضرت آقا هم در او ديده بودند. خواستن شهادت يك رتبه بالاتر است . آدم حسرت اين را بخورد كه شهيد نشده و بخواهد كه شهيد شود و هميشه جوري رفتار كند كه آدم از يك شهيد زنده انتظار دارد



خداحافظي لحظه هاي آخر

من امتحان شيمي داشتم و مشغول درس خواندن بودم بابا آمدند و همراه خودشان فيلمي داشتند البته اين سابقه نداشت. وقتي بابا مي آمد بي خيال همه چيز مي‌شديم من هم كتاب شيمي را كنار گذاشتم و همه دور هم جمع شديم، ايشان گفتند محمد فيلم را بگذار ببينيم. فيلم در مورد جنگ بود، يك سنگري بود كه پدر همراه چند تن ديگر در آن دور هم جمع شده بودند. ايشان در آن فيلم بهم ريخته بود و موهايي پريشان داشت.پدر يكي يكي افراد درون سنگر را معرفي كردند تا رسيدند به يك رزمنده كه بسيار مرتب و منظم با موهايي آراسته پدر گفتند ايشان شهيد شدند.جالب بود آن شب بحث شهدا شد، من به شوخي گفتم ببين بابا شهدا اينطوري بودند مرتب و منظم، شما برا همين شهيد نشديد. بابا كلي خنديد و هيچي نگفت. و فردا با شهادتش منو شرمنده كرد.



در مورد نصيحت هاي حضرت آقا به فرزندان شهدا بفرماييد

من چيزي كه از بچه هاي شهدا احساس مي كنم ايشان انتظار دارند اين است كه بچه هاي شهدا بتوانند قسمتي از باري كه پدراشون بر دوش داشتند را چه در آن عرصه و چه در عرصه هاي ديگر بر دوش بكشند واقعا من احساس مي كنم حضرت آقا اين انتظار را دارند و ديگر مطالعه و كسب علم.




دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16352332903584
پاسخ
 سپاس شده توسط omidkaqaz
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  نظر آیت الله وحید خراسانی در خصوص مقام معظم رهبری
  چیزی که از 175 شهید آموختیم...به احترامشون بخونید این متنو
Rainbow کتاب زندگینامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با عنوان سرباز ولایت منتشر شد + تصویر
  داستان کوتاه ادعای خدایی/دیدار فرعون با ابلیس
  طلبه شهید
  شهید کیست؟
  احکام ویژه کارمند از نظر مقام معظم رهبری
Star دیدار رییس دانشگاه مذاهب اسلامی کشور با ائمه جمعه شیعه و اهل سنت شرق استان گلستان
  شیعه چگونه می تواند ثابت کند که فرزند امام حسن عسکری (ع) متولد شده است؟
  پیام عاشورا برای امروز

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان