امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جنیان در حضور امام باقر علیه السلام

#1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
جنیان در حضور امام باقر علیه السلام 1


امام فرمود: اى ابا حمزه! اینان گروهى از شیعیان از طایفه جن بودند و آمده بودند تا از مسائل دینى خود سؤال كنند. آیا نمى ‏دانى كه امام حجت‏ خداوند برجن و انس مى ‏باشد؟
 پرورش یافتگان مكتب امام باقر علیه السلام آن چنان هوشمندانه عمل مى ‏كردند كه هر كدام در هر منطقه ‏اى كه حضور داشتند، تمام مخالفین و دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام از نفوذ و عظمت آنان در هراس بودند. آنان با فعالیت‏هاى فرهنگى و سیاسى خود طرح‏ها و نقشه ‏هاى شیطانى حكومت‏هاى ستمگر را افشا نموده و با سخنان روشنگرانه، حقانیت اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله را به گوش مردم مى ‏رساندند. این فعالیت‏ها آنچنان مؤثر بود كه طاغوت‏هاى زمان، وجود آنان را تحمل نكرده و دستور قتلشان را صادر مى ‏كردند.


امام باقر علیه السلام در این میان از راه‏هاى مختلفى به یاران خویش كمك نموده و در حفظ جان آنان مى ‏كوشید. داستان زیر در عین اینكه یكى از كرامت‏هاى مهم حضرت به شمار مى‏ رود از شیوه ‏هاى مختلف آن حضرت در یارى رساندن به دوستانش نیز حكایت دارد.

جابر جعفى یكى از مهم‏ترین یاران و شاگردان امام باقر علیه السلام است. او 18 سال در مدینه از محضر امام باقر علیه السلام بهره برد و هزاران حدیث نورانى را در سینه خود جاى داده بود. وى داستانى شنیدنى دارد كه در این جا مى‏ خوانیم:

نعمان بن بشیر در سفر به مدینه جابر را همراهى مى‏ نمود. او مى ‏گوید: هنگامى كه به شهر رسیدیم مستقیما به زیارت امام باقر علیه السلام شرفیاب شدیم. موقع برگشت، وى با خوشحالى تمام از امام علیه السلام خداحافظى كرده و با هم به سوى عراق رهسپار شدیم. روز جمعه بود كه به نزدیك چاه «اخیرجه‏»  رسیدیم. در آن جا نماز ظهر را خوانده و بعد از اندكى استراحت‏ به راه افتادیم. در این هنگام ناگاه مرد بلند قامت و گندمگونى نزد جابر آمد و نامه‏اى به او داد. جابر آن را گرفت و بوسید و بر چشمانش نهاد. در آن نامه نوشته شده بود: « از جانب محمد بن على به سوى جابر بن یزید.» جاى مهر در آن نامه تر و تازه بود، به همین جهت، جابر به آن مرد بلندقامت گفت: از پیش امام باقر علیه السلام چه ساعتى حركت كرده‏ اى؟

مرد ناشناس  : همین لحظه!

جابر: قبل از نماز یا بعد از نماز؟

مرد ناشناس: بعد از نماز.

جابر به خواندن نامه مشغول شد، اما با خواندن آن هر لحظه چهره ‏اش دگرگون مى ‏شد و نشانه‏ هاى ناراحتى در رخسارش نمایان مى ‏گردید، تا اینكه به آخر نامه رسید، او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حركت‏ خود ادامه دادیم. از وقتى كه جابر نامه را خوانده بود ، دیگر او را شادمان ندیدم تا اینكه شب به كوفه رسیدیم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.

چون صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت جابر به نزدش رفتم. با شگفتى تمام دیدم از خانه ‏اش بیرون آمده و به سوى من مى ‏آید اما مانند كودكان تعدادى مهره استخوانى و قاب كه با آن بازى مى ‏كنند به گردن انداخته و بر یك چوب نى سوار شده و دیوانه ‏وار مى‏ گوید:

اجد منصور بن جمهور

امیرا غیر مامور

« منصور بن جمهور را فرماندهى مى‏ بینم كه فرمانبردار نیست.»

و اشعارى از این قبیل مى ‏خواند. او به من نگاه كرد و من هم به او. او به من چیزى نگفت و من هم با او حرفى نزدم. هنگامى كه این شاگرد بزرگ امام باقر و دانشمند برجسته را در چنین حالى دیدم، دلم به حالش سوخت و گریه كردم. كودكان و سایر مردم به اطراف ما جمع شدند. جابر به همراه كودكان جست و خیز مى ‏كرد و به میدان بزرگ كوفه (رحبه) آمد. مردم به همدیگر مى ‏گفتند:

«جن جابر؛ جابر دیوانه شده است.»

به خدا سوگند چند روزى نگذشت كه از جانب هشام بن عبدالملك نامه‏اى به والى كوفه رسید. او در آن نامه به حاكم كوفه دستور داده بود كه: « مردى در كوفه به نام جابر بن یزید جعفى است، او را یافته و گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست.» حاكم كوفه بعد از خواندن نامه متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفى كیست؟ گفتند: خدا تو را اصلاح كند. او مردى دانشمند و فاضل و محدث بود كه بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا دیوانه شد و هم اكنون روزها در میدان بزرگ شهر بر نى سوار شده و با كودكان بازى مى ‏كند.

حاكم به اتفاق جمعى آمد و از بالاى بلندى، میدان را نگریست. او را دید كه بر نى سوار است و به همراه بچه ‏ها بازى مى ‏كند. گفت: «خدا را شكر كه مرا از كشتن او بازداشت!» نعمان بن بشیر در ادامه مى ‏گوید: از این ماجرا چندى نگذشته بود كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و گفته ‏هاى جابر به حقیقت پیوست.
جنیان در حضور امام باقر علیه السلام
امام باقر علیه السلام مرزبان علوم نبوى

امامان معصوم علیهم السلام حجت‏هاى خدایى و پیشوایان هدایت و چراغ ‏هاى فروزان در تاریكى ‏ها براى تمام اهل دنیا و آخرت هستند. همچنانكه در زیارت جامعه كبیره مى‏ خوانیم: « السلام على ائمة الهدى، و مصابیح الدجى، و اعلام التقى و ذوى النهى و اولى الحجى، و كهف الورى، و ورثة الانبیاء، والمثل الاعلى، والدعوة الحسنى و حجج الله على اهل الدنیا والاخرة والاولى؛ سلام بر امامان هدایت و چراغ‏هاى شب تار و پرچم‏هاى تقوى و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پیغمبران و مثل اعلا [ى الهى] و [صاحب] دعوت نیكوتر و حجت‏هاى الهى بر اهل دنیا و آخرت و اولى.»

بر این اساس امامان معصوم علیهم السلام براى تمام اهل دنیا از جن و انس و تمام گروه‏ها و ملت‏هاى جهان، حجت الهى و رهبر حقیقى شمرده مى ‏شوند.

همچنانكه پیامبر صلى الله علیه و آله بر جن و انس مبعوث شده بود و در آیات 29 تا 31 سوره احقاف این نكته بیان گردیده است، اوصیاى او نیز چنین بودند.

با توجه به این نكات فشرده، در این رابطه 2 داستان زیر را مى‏ خوانیم:

الف) سعد اسكاف مى ‏گوید: روزى با حضرت باقر علیه السلام كار ضرورى داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نكن!» من در حیاط منزل امام علیه السلام مدتى جلو آفتاب ماندم... تا اینكه بعد از مدتى با كمال شگفتى دیدم كه اشخاصى از اتاق خارج شده و به سوى من آمدند. آنان از كثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سیماى زیبا و معنوى آنان مرا آن چنان شیفته نمود كه وضع خود را (ناراحتى در هواى گرم) فراموش كردم. وقتى به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گویا تو را ناراحت كردم.» عرض كردم: آرى! به خدا قسم من وضع خود را فراموش كردم. اشخاصى از نزد من گذشتند كه همه یكنواخت‏ بودند و من مردمى خوش قیافه ‏تر از این‏ها ندیده بودم.

فرمود: اى سعد! آن‏ها را دیدى؟ گفتم: آرى. فرمود: ایشان برادران تو از طایفه جن هستند. عرض كردم: خدمت‏ شما مى ‏آیند؟ فرمود: آرى مى ‏آیند و مسائل دینى و حلال و حرام خود را از ما مى ‏پرسند.


ب) ابو حمزه ثمالى مى گوید: روزى جهت‏ شرفیابى به حضور امام باقر علیه السلام اجازه خواستم، گفتند: عده‏اى خدمت آن حضرت هستند. به همین جهت اندكى صبر كردم تا آن‏ها خارج شوند. پس كسانى خارج شدند كه آن‏ها را نمى‏ شناختم و به نظرم غریب و ناآشنا مى‏ آمدند. اجازه شرفیابى گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض كردم: فدایت‏ شوم، الآن زمان حكومت‏بنى امیه است و از شمشیرهاى آن‏ها خون مى‏ چكد. (یعنى ورود افراد ناشناس براى شما خطر آفرین است). امام فرمود: اى ابا حمزه! اینان گروهى از شیعیان از طایفه جن بودند و آمده بودند تا از مسائل دینى خود سؤال كنند. آیا نمى ‏دانى كه امام حجت‏ خداوند برجن و انس مى ‏باشد؟
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  بیست سخن از امام صادق (ع)
Star بیست سخن از امام حسین (ع)
Star2 بیست سخن از امام علی (ع)
  زیباترین جذابترین خطبہ کہ شنیدم (نقد خلافت بعد رحلت پیامبر از زبان امام علی)
  مناجات با امام زمان (عج)
Star آیت‌الله علوی گرگانی: موضوعاتی نظیر دوچرخه‌سواری بانوان مورد رضایت امام زمان(عج) نیست
  عکس های مذهبی از حرم امام رضا در مشهد مقدس
  بعد از امام زمان(ع) چه امامی رجعت خواهد کرد؟
  دلیل ملقب شدن امام هشتم، علی ابن موسی، به رضا چیست؟
  داستان ازدواج حضرت قاسم علیه السلام در کربلا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان