17-10-2015، 13:25
اگه من عاشق دیوار بودم
ترک میخورد و یه پنجره میشد
اگه غم چشامو آینه میدید
دلش درگیر این منظره میشد
اگه تنهاییمو به شب میگفتم
همه شهرو برام بیدار میکرد
اگه با کوه درددل میکردم
صدامو لااقل تکرار میکرد
نشون میدی به من بیاعتنایی
تو رو میخوام ولی به چه بهایی!؟
شاید با مهربونی زیادم
خودمو اشتباه توضیح دادم!
منم اونکه میون شب تیره
نتونست هیچکی نادیدهم بگیره!
همونکه با نگاهش به تو فهموند
میشه مغرور بود اما نرنجوند!
میرم جایی که گریهم بیصدا شه
فراموش کردنم آسون نباشه
از این تقدیر میلرزه وجودم
من امتحانمو پس داده بودم
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است
ولى برای رسیدن، بهانه بسیار است
بر آن سریم کزین قصه دست برداریم
مگر عزیز من! این عشق دست بردار است
کسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند
که از تو - از تو بریدن چه قدر دشوار است
مخواه مصلحت اندیش و منطقى باشم
نمی شود به خدا، پاى عشق در کار است
تو از سلاله ىسوداگران کشمیرى
که شال ناز تو را شاعرى خریدار است
در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب
دعاى من به تو تنها،خدا نگهدار است
کسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد
که در گزینش این انتخاب ناچار است
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
پنجره را باز میکنم
احساس قشنگ ِ " تو " می آید
می نشیند
بر پرده
بر دیوار...
من
گیج ِ این همه " تو "
مست ِ مست
کنار می آیم با خودم
و
با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی
زندگی می کنم
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
دیوارهای دنیا بلند است .
گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار...
مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه میاندازد.
به امید آن که شاید در آن خانه باز شود...
گاهی دلم را پرت میکنم آنطرف دیوار..آنطرف حیاط خانه خداست.
آن وقت هی در می زنم..
در می زنم..!
فریـــاد میزنم :دلم افتاده توی حیاط شما ،می شود دلم را پس بدهید؟
کسی جوابم را نمی دهد..!
کسی در را برایم باز نمی کند..!
اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار !همین ...
من این بازی را دوست دارم...
آنقــــــدر دلم را پرت میکنم ؛آنقـــــــدر دلم را پرت میکنم تا خسته شوند!
تا دیگر دلم را پس ندهند... تا آن در را باز کنند و بگویند :
بیا خودت دلت را بردار ...
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
دیوار غرور بینمان را کوتاه نمیکنی..دوستت ندارم
اما نمیدانم چرا..عاشق اسمم میشوم وقتی تو هر جمله ات بکار میبریش..
بی اعتنایی و سرخوش..دوستت ندارم
اما نمیدانم چرا..میخواهم همیشه پیشت باشم،
حتی اگر با هم حرف نزنیم..حتی اگر به ظاهر نشون بدم که ازت متنفرم…
بعد از هر بار دیدنت تا چندین روز پشت سرت بد میگویم
همه دوستام میخندند..مغرور خر ، آدمه از خود راضی ، خود شیفته و یوبس!!
همه را میگویم ولی آخرسر لبخندی نه چندان خالی از معنا برلب دارم…
دوستت ندارم..اما..تو باور نکن
♥دوستت دارم♥
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
بس که دیوار دلم کوتاه است .
هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد ،
به هوای هوسی هم که شده .
سرکی می کشدو می گذرد …
ترک میخورد و یه پنجره میشد
اگه غم چشامو آینه میدید
دلش درگیر این منظره میشد
اگه تنهاییمو به شب میگفتم
همه شهرو برام بیدار میکرد
اگه با کوه درددل میکردم
صدامو لااقل تکرار میکرد
نشون میدی به من بیاعتنایی
تو رو میخوام ولی به چه بهایی!؟
شاید با مهربونی زیادم
خودمو اشتباه توضیح دادم!
منم اونکه میون شب تیره
نتونست هیچکی نادیدهم بگیره!
همونکه با نگاهش به تو فهموند
میشه مغرور بود اما نرنجوند!
میرم جایی که گریهم بیصدا شه
فراموش کردنم آسون نباشه
از این تقدیر میلرزه وجودم
من امتحانمو پس داده بودم
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است
ولى برای رسیدن، بهانه بسیار است
بر آن سریم کزین قصه دست برداریم
مگر عزیز من! این عشق دست بردار است
کسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند
که از تو - از تو بریدن چه قدر دشوار است
مخواه مصلحت اندیش و منطقى باشم
نمی شود به خدا، پاى عشق در کار است
تو از سلاله ىسوداگران کشمیرى
که شال ناز تو را شاعرى خریدار است
در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب
دعاى من به تو تنها،خدا نگهدار است
کسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد
که در گزینش این انتخاب ناچار است
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
پنجره را باز میکنم
احساس قشنگ ِ " تو " می آید
می نشیند
بر پرده
بر دیوار...
من
گیج ِ این همه " تو "
مست ِ مست
کنار می آیم با خودم
و
با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی
زندگی می کنم
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
دیوارهای دنیا بلند است .
گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار...
مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه میاندازد.
به امید آن که شاید در آن خانه باز شود...
گاهی دلم را پرت میکنم آنطرف دیوار..آنطرف حیاط خانه خداست.
آن وقت هی در می زنم..
در می زنم..!
فریـــاد میزنم :دلم افتاده توی حیاط شما ،می شود دلم را پس بدهید؟
کسی جوابم را نمی دهد..!
کسی در را برایم باز نمی کند..!
اما همیشه دستی دلم را می اندازد این طرف دیوار !همین ...
من این بازی را دوست دارم...
آنقــــــدر دلم را پرت میکنم ؛آنقـــــــدر دلم را پرت میکنم تا خسته شوند!
تا دیگر دلم را پس ندهند... تا آن در را باز کنند و بگویند :
بیا خودت دلت را بردار ...
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
دیوار غرور بینمان را کوتاه نمیکنی..دوستت ندارم
اما نمیدانم چرا..عاشق اسمم میشوم وقتی تو هر جمله ات بکار میبریش..
بی اعتنایی و سرخوش..دوستت ندارم
اما نمیدانم چرا..میخواهم همیشه پیشت باشم،
حتی اگر با هم حرف نزنیم..حتی اگر به ظاهر نشون بدم که ازت متنفرم…
بعد از هر بار دیدنت تا چندین روز پشت سرت بد میگویم
همه دوستام میخندند..مغرور خر ، آدمه از خود راضی ، خود شیفته و یوبس!!
همه را میگویم ولی آخرسر لبخندی نه چندان خالی از معنا برلب دارم…
دوستت ندارم..اما..تو باور نکن
♥دوستت دارم♥
ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ ღ♥ღ
بس که دیوار دلم کوتاه است .
هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد ،
به هوای هوسی هم که شده .
سرکی می کشدو می گذرد …