«کلمه کلاسیک معادل برتری تردیدناپذیر اثر، به آن مکتب ادبی گفته می شود که از ادبیات قدیم یونان و روم تقلید کرده است.»؛ ادبیاتی که از ماندگاری بالایی برخوردار، شایسته تدریس در کلاسها و قابل استفاده برای تربیت نسل جوان هستند. بنابر این به آثار برتری که با گذشت قرن ها اهمیت و ارزش خودشان را حفظ کنند و بتوانند افتخار ادبی و ملی کشوری محسوب شوند ،ادبیات کلاسیک می گویند. از همین روی می توان گفت نویسنده کلاسیک به نویسنده ای اطلاق می شود که آثار او از ماندگاری بالایی برخوردار و شایسته مطالعه در تمامی قرن ها باشد.مانند نویسندگانی چون لافونتن، مولیر،راسین،بوسوئه، لابرویر و مادام دولافایت و… را نام برد.اما اینکه نویسنده باید چه اصول و قواعدی را در متن خود در نظر داشته باشد تا بتواند به نگارش به شیوه کلاسیک نزدیک شود، بحثی است که امروز در حد این مقال و به صورت تیتروار به آن اشاره خواهیم کرد.
۱- در جستجوی تعادل و کمال
« فرق اساسی که کلاسیسیسم با جریان های پیش و بعد از خود دارد،جستجوی تعادل درونی و عمیق است بین جوهر ذهنی یا عاطفی اثر ادبی و قالبی که اثر در آن ارائه می شود»در آثار کلاسیک خرد گرایی افراطی دیده می شود. خردگرایی که بین عشق و عقل ، بین عاطفه و خرد تعادل ایجاد می کند.شاید از همین رو است که دیدگاه مطلق و همه چیزدان دانای کل در این آثار معمولا خواننده را به پایان خوش و بسته رهنمون می کند.در ادبیات کلاسیک نزاکت و ادب تا حدی است که صحنه های دلخراش و تلخ به تصویر کشیده نمی شود بلکه فقط کوتاه و زودگذر بیان می شود. « حقیقت تاریخی اغلب دلخراش است و نویسنده باید آن را ملایمتر کند تا مراعات برازندگی را کرده باشد.»
۲- تقلید از طبیعت
افلاطون معتقد است هنر یعنی تقلید از طبیعت« بر اساس عقاید افلاطون جهان ظواهر ادراکی چیزی بیش ازتقلید ناقص از واقعیت مجردات نیست. بنابر این وقتی شاعری جهان ظواهر ادراکی را تقلید می کند در واقع دارد چیزی را تقلید می کند که خود تقلید است» ولی به راستی یک نویسنده کلاسیک تا چه حد مجاز است اتفاقات پیرامون خود را عینا در متنش بازگو کند ؟ آیا او مانند عکاسی باید همه رخداد ها را به صحنه آورد یا اینکه نه تخیل او نیز در نگارش ضروری است؟ نویسنده کلاسیک تا چه حد اجازه دارد از بدی ها و زشتی ها بگوید؟ آیا آئین کلاسیک ادبیات را از نشان دادن صفات پست انسانی منع می کند؟ در جواب اجازه دهید سری به کتاب رضا سید حسینی بزنیم و ببینیم استاد در کتاب مکاتب ادبی چه گفته است. در صفحه نود و نه کتاب می خوانیم« هنرمند کلاسیک به جای نقاشی طبیعت، صورت کاملتری از آن میسازد و آنرا با آرمانها و آرزو های بشریت توام می کند. » بنابر این گفته نویسنده کلاسیک نمی خواهد تمام طبیعت را بیان کند او فقط در صدد تقلید طبیعت انسانی است و چون صفات زشت و غرایز هم در انسان و هم در حیوان مشترک است، پس او باید آن صفاتی را تشریح کند که زودگذر نیست و بانی تعالی روح بشر است. نویسنده کلاسیک معمولا باید متنی آموزنده و خوش آیند خلق کند. متنی که در آن روابط انسان با خود و دیگری بر پایه مهر و محبت استوار باشد. شاید از همین رو است که قهرمان متن های کلاسیک شخصیتی کاملا خیر، پاک و بدور از هر گونه غرایز حیوانی به تصویر کشیده می شوند.
۳- تقلید از قدما
هنرمند کلاسیک معتقد است که زیبایی جاودانی را باید در آثار قدما جستجو کرد. از این رو آنان بسیار پای بند اصول،قواعد و روش معینی برای خلق اثر هستند.آنان می گوینداگر نویسندهای قصد دارد اثرش زنده و پابرجا بماند باید از کسانی تقلید کندکه آثارشان ماندگار شده است. به همین دلیل تقلید از قدما را سرلوحه کاری خود قرار می دهند.
۴- آموزنده و خوشایند
هنرمدان کلاسیک معتقدا در کنار تجسم زیبایی و برای تکمیل اثر ادبی نویسنده باید نتیجه اخلاقی و آموزندگی را در متن لحاظ کند« اثر هنری باید در زیر ظاهر زیبای خود دارای یک جنبه اخلاقی باشد که جوهر اصلی آن اثر و دلیل ایجاد آن شمره شود.» البته ناگفته نماند که ادبیات کلاسیک را نباید با مکتب وعظ و خطابه اشتباه گرفت .
۵- وضوح و ایجاز
کلاسیک بر عکس رمانتیک بر سادگی استوار است.این وضوح و سادگی نه تنها باید از دید نویسنده هوشمند در انتخاب طرح ساده روایت پوشیده نماند( حضور توالی زمان در امر روایت، بدون پیچش های و تعدد زمان و مکان) بلکه باید در شکل گیری کلمات و به کار گیری جملات در حد ایجاز و با ظرافت و دقت از سوی نویسنده به کار گرفته شوند؛تا نویسنده بتواند مطالب بیشتری را با حداقل کلمات ممکن بیان کند.
۶- برازندگی
برازندگی یکی از اصطلاحات اساسی زیباشناسی کلاسیک است.رعایت برازندگی برای نویسنده ،نه تنها حفظ ظاهر آراسته اثر بلکه رعایت قرار دادهای ادبی است. او نباید هیچ چیز نابجایی بگوید و باید با تناسب با قرار داد های ادبی رفتار کند.راپن در کتابی با عنوان اندیشه هایی درباره بوطیقای ارسطو چنین می نویسد« آنچه مخالف قواعد زمانه،آداب و اخلاق و احساسات باشد، بیانش مخالف برازندگی است.»
۷- قانون سه وحدت
وحدت موضوع، وحدت زمان و وحدت مکان یکی دیگر از اصول فراموش نشدنی متون کلاسیک است. درمتون کلاسیک خواننده معمولا با روند تعادل اولیه- عدم تعادل- رخ داد و سپس تعادل ثانویه روبه رو است. در پایان این نکته نیز قابل ذکر است که نظرگاه متون کلاسیک معمولا دانای کل است و این نوع متون به مسائل و همه امور جنبه ی قطعیت می بخشند.دانای کل خدای متن است و هرچه او می گوید واقعییت مطلق شمرده می شود.در متون کلاسیک با پایان بسته و خوش روبه و ایم و توجه به بیان حوادث و اتفاقات بیرونی بر بیان دغدغه های درونی و فردی ارجحیت دارد.
منبع: روزنامه ابتکار ۸ شهریور ۱۳۹۴
۱- در جستجوی تعادل و کمال
« فرق اساسی که کلاسیسیسم با جریان های پیش و بعد از خود دارد،جستجوی تعادل درونی و عمیق است بین جوهر ذهنی یا عاطفی اثر ادبی و قالبی که اثر در آن ارائه می شود»در آثار کلاسیک خرد گرایی افراطی دیده می شود. خردگرایی که بین عشق و عقل ، بین عاطفه و خرد تعادل ایجاد می کند.شاید از همین رو است که دیدگاه مطلق و همه چیزدان دانای کل در این آثار معمولا خواننده را به پایان خوش و بسته رهنمون می کند.در ادبیات کلاسیک نزاکت و ادب تا حدی است که صحنه های دلخراش و تلخ به تصویر کشیده نمی شود بلکه فقط کوتاه و زودگذر بیان می شود. « حقیقت تاریخی اغلب دلخراش است و نویسنده باید آن را ملایمتر کند تا مراعات برازندگی را کرده باشد.»
۲- تقلید از طبیعت
افلاطون معتقد است هنر یعنی تقلید از طبیعت« بر اساس عقاید افلاطون جهان ظواهر ادراکی چیزی بیش ازتقلید ناقص از واقعیت مجردات نیست. بنابر این وقتی شاعری جهان ظواهر ادراکی را تقلید می کند در واقع دارد چیزی را تقلید می کند که خود تقلید است» ولی به راستی یک نویسنده کلاسیک تا چه حد مجاز است اتفاقات پیرامون خود را عینا در متنش بازگو کند ؟ آیا او مانند عکاسی باید همه رخداد ها را به صحنه آورد یا اینکه نه تخیل او نیز در نگارش ضروری است؟ نویسنده کلاسیک تا چه حد اجازه دارد از بدی ها و زشتی ها بگوید؟ آیا آئین کلاسیک ادبیات را از نشان دادن صفات پست انسانی منع می کند؟ در جواب اجازه دهید سری به کتاب رضا سید حسینی بزنیم و ببینیم استاد در کتاب مکاتب ادبی چه گفته است. در صفحه نود و نه کتاب می خوانیم« هنرمند کلاسیک به جای نقاشی طبیعت، صورت کاملتری از آن میسازد و آنرا با آرمانها و آرزو های بشریت توام می کند. » بنابر این گفته نویسنده کلاسیک نمی خواهد تمام طبیعت را بیان کند او فقط در صدد تقلید طبیعت انسانی است و چون صفات زشت و غرایز هم در انسان و هم در حیوان مشترک است، پس او باید آن صفاتی را تشریح کند که زودگذر نیست و بانی تعالی روح بشر است. نویسنده کلاسیک معمولا باید متنی آموزنده و خوش آیند خلق کند. متنی که در آن روابط انسان با خود و دیگری بر پایه مهر و محبت استوار باشد. شاید از همین رو است که قهرمان متن های کلاسیک شخصیتی کاملا خیر، پاک و بدور از هر گونه غرایز حیوانی به تصویر کشیده می شوند.
۳- تقلید از قدما
هنرمند کلاسیک معتقد است که زیبایی جاودانی را باید در آثار قدما جستجو کرد. از این رو آنان بسیار پای بند اصول،قواعد و روش معینی برای خلق اثر هستند.آنان می گوینداگر نویسندهای قصد دارد اثرش زنده و پابرجا بماند باید از کسانی تقلید کندکه آثارشان ماندگار شده است. به همین دلیل تقلید از قدما را سرلوحه کاری خود قرار می دهند.
۴- آموزنده و خوشایند
هنرمدان کلاسیک معتقدا در کنار تجسم زیبایی و برای تکمیل اثر ادبی نویسنده باید نتیجه اخلاقی و آموزندگی را در متن لحاظ کند« اثر هنری باید در زیر ظاهر زیبای خود دارای یک جنبه اخلاقی باشد که جوهر اصلی آن اثر و دلیل ایجاد آن شمره شود.» البته ناگفته نماند که ادبیات کلاسیک را نباید با مکتب وعظ و خطابه اشتباه گرفت .
۵- وضوح و ایجاز
کلاسیک بر عکس رمانتیک بر سادگی استوار است.این وضوح و سادگی نه تنها باید از دید نویسنده هوشمند در انتخاب طرح ساده روایت پوشیده نماند( حضور توالی زمان در امر روایت، بدون پیچش های و تعدد زمان و مکان) بلکه باید در شکل گیری کلمات و به کار گیری جملات در حد ایجاز و با ظرافت و دقت از سوی نویسنده به کار گرفته شوند؛تا نویسنده بتواند مطالب بیشتری را با حداقل کلمات ممکن بیان کند.
۶- برازندگی
برازندگی یکی از اصطلاحات اساسی زیباشناسی کلاسیک است.رعایت برازندگی برای نویسنده ،نه تنها حفظ ظاهر آراسته اثر بلکه رعایت قرار دادهای ادبی است. او نباید هیچ چیز نابجایی بگوید و باید با تناسب با قرار داد های ادبی رفتار کند.راپن در کتابی با عنوان اندیشه هایی درباره بوطیقای ارسطو چنین می نویسد« آنچه مخالف قواعد زمانه،آداب و اخلاق و احساسات باشد، بیانش مخالف برازندگی است.»
۷- قانون سه وحدت
وحدت موضوع، وحدت زمان و وحدت مکان یکی دیگر از اصول فراموش نشدنی متون کلاسیک است. درمتون کلاسیک خواننده معمولا با روند تعادل اولیه- عدم تعادل- رخ داد و سپس تعادل ثانویه روبه رو است. در پایان این نکته نیز قابل ذکر است که نظرگاه متون کلاسیک معمولا دانای کل است و این نوع متون به مسائل و همه امور جنبه ی قطعیت می بخشند.دانای کل خدای متن است و هرچه او می گوید واقعییت مطلق شمرده می شود.در متون کلاسیک با پایان بسته و خوش روبه و ایم و توجه به بیان حوادث و اتفاقات بیرونی بر بیان دغدغه های درونی و فردی ارجحیت دارد.
منبع: روزنامه ابتکار ۸ شهریور ۱۳۹۴