26-10-2015، 0:42
هويتهاي مرموز و نويسندگان مشهور
هويتهاي مرموز و اسرارآميز هميشه دستمايه بسياري از نويسندههاي بزرگ در طول تاريخ براي نوشتن داستانها و شخصيتهاي داستاني خود بوده است.
هميشه وجود اشخاصي که در آخر داستان معلوم ميشود چهرهاي متفاوت از آنچه در داستان از ايشان نشان دادهاند، دارند، هميشه در طول تاريخ مخاطبان فراواني داشته است و همين امر نويسندههاي موفق را بر آن داشته است که در ميان داستانهاي خود سري هم به اين شخصيتها بزنند.
اين در حالي است که مخاطب داستانهاي مختلف هميشه درباره شخص و يا اشخاصي که معلوم نيست از کجا آمده و در آخر داستان چه نقشي ايفاء خواهند کرد کنجکاو است. بسياري از نويسندههاي مشهور و نامي تاريخ ادبيات جهان نمونهاي از اين سبک داستاننويسي را ارائه کردهاند که روزنامه گاردين در گزارشي برخي از آنها را معرفي کرده است:
اديسه/ هومر
اديسه سرگذشت بازگشت يکي از سران جنگ تروا (اديسيوس يا اليس) فرمانرواي ايتيکا ميباشد. در اين سفر که بيش از بيست سال به درازا ميانجامد ماجراهاي مختلف و خطيري براي وي و همراهانش پيش آمده است.
در نهايت اديسيوس که همگان گمان ميکردند کشته شده، به وطن خود باز ميگردد و دست متجاوزان را از سرزمين و حريم خانواده خود کوتاه ميکند. اديسه وقتي بعد از سالها دوري از خانوادهاش به وطن باز ميگردد آنقدر تغيير چهره داده است که تنها سگ خانگي اش او را ميشناسد؛ در جريان همين تغيير چهره است که او افراد وفادار و خيانت کارش را از يکديگر تشخيص ميدهد.
قياس براي قياس/ ويليام شکسپير
«قياس براي قياس» نام نمايشنامهاي کمدي است که توسط ويليام شکسپير در حدود سالهاي 1604 -1603 نوشته شده است. در زمان حکومت دوک وينچنتو، در شهر وين به دليل اهمال کاري در اجراي قانون؛ بينظمي در همه شئون وارد ميشود.
پس از آنکه اوضاع بيشتر دچار هرج و مرج ميشود، دوک حاکم تصميم ميگيرد مدتي شهر را ترک کند و به قصرش در لهستان برود و زمام امور را در دست دو تن از مردان بزرگ خود بگذارد به اين اميد که اين دو بتوانند اصلاحات اخلاقي و اجتماعي لازم را انجام دهند و جامعه را به ثبات نزديک کنند. او از اين طريق براي ارزيابي زيردستان خود استفاده ميکند و با استفاده از لباس و چهرههاي مبدل هر بار به حکومت خود سر ميزند.
راهبه / ماتيو لوئيس
دختري جوان عاشق کشيشي به نام «پدر آمبروسيو» ميشود که با توجه به محدوديتهاي کليسا نميتواند به خواسته خود دست يابد و همين امر او را وادار به تغيير چهره ميکند. او با لباس مبدل راهبههاي جوان به درون کليسا نفوذ ميکند. در کليسا خود را براي پدر روحاني عرضه ميکند و کشيش نيز که نماد انسان ضعيف النفس در رمان معرفي ميشود، نميتواند در برابر وسوسههاي شيطان مقاومت کند...
دادگاه جين / شارلوت برونته
کتاب راجع به زندگي دختري است که در کودکي مادر و پدر خود را از دست ميدهد و در محيط خشک و خشن پرورشگاه بزرگ ميشود. او در شغل معلمي به خانهاي اشرافي ميرود، ارباب خانه آقاي روچستر به تدريج به او علاقمند ميشود ولي جين ميفهمد که او قبلا ازدواج کرده و همسر او که حالا ديوانه است در طبقه بالاي همان خانه زندگي ميکند.
جين که دل شکسته ميشود از آن خانه ميگريزد و کشيشي با خواهرانش او را بيهوش مييابند و از او نگه داري ميکنند. جين کم کم به کشيش علاقه ميشود ولي شبي در خواب، صداي روچستر را ميشنود و ميفهمد که همسر ديوانه روچستر خانه را آتش زده و روچستر درحال نجات دادن او بينايي خويش را از دست داده است....سر انجام جين نزد روچستر ميرود و با وي ازدواج ميکند.
در اين داستان که ژانري جديد در داستاننويسي و استفاده از لباسهاي مبدل براي جنسهاي مخالف ايجاد کرد. روچستر هميشه عادت دارد براي طالع بيني مهمانان خود لباس زنان کولي بپوشد که در بعضي از جاهاي داستان به ضرر خودش نيز تمام ميشود.
لين شرقي/ هنري وود
ايزابل با حسادت ناشي از بدبيني شديد نسبت به همسرش، در دامهاي عاشقانه فرانسيس گرفتار ميشود و پس از آن در انزوا و پشيماني خود تصميم ميگيرد از خود انتقام بگيرد. او در اثر رفتارهاي ناپسند گذشته خود دچار افسردگي شده است و وقتي بعد از حادثهاي همه فکر ميکنند که او مرده است با لباس و چهره اي متفاوت به نزد فرزندان خود باز ميگردد و سعي ميکند با رفتاري متفاوت گذشته خود را جبران کند. از اين داستان سريالي نيز در کشورمان تهيه شده است.
اسرار ادوين درود / چارلز ديکنز
در سال 1870، ديکنز درگذشت در حالي که بسياري مرگ او را مشکوک ميدانستند آن هم بعد از نگارش تنها شش داستان... آيا ديکنز مرگ خود را پيش بيني کرده بود؟ اين رازي بود که او با خود به گور برده بود و هيچگونه يادداشتي بر جا نگذاشته بود که سرنخي براي اين راز باشد. اما جواب سوالات آنها در راه بود.
يکسال بعد از مرگ ديکنز يک چاپچي جوان و خوش قيافه وارد شهر ورمونت شد. اسم اين جوان توماس جيمز بود. جواني که کمي راحتطلب به نظر ميرسيد، اما در کار چاپ مهارت داشت. جيمز جوان يک شبه به عنوان يک شخصيت ادبي معروف شد و يکي از روزنامههاي اسپرينگ فيلد چاپ ماساچوست او را جانشين شايستهاي براي چارلز ديکنز معرفي کرد.
اين در حالي بود که روزنامه ديگري نوشت جيمز بدون کمک ديکنز قادر نبود که اين کتاب را بنويسد. اينکه به او الهام شده و يا از طريق ديگري اين کار را انجام داده بر ما روشن نيست .سر آرتور کانن دويل، نويسنده و خالق معروف شخصيت شرلوک هلمز در حدود پنجاه سال بعد به بررسي کار عجيب توماس جيمز پرداخت و سرانجام در دسامبر 1927 مقالهاي در مجله فورت نايتلي ريويو چاپ کرد. در اين مقاله دويل نوشت که جيمز نشان داده است که هرگز ذوق و استعداد ادبي چه قبل و يا بعد از انتشار کتاب نداشته است.
دختر سوم / آگاتا کريستي
دختر سوم يک رمان جنايي است که آگاتا کريستي آن را در سال 1966 منتشر کرد. در اين داستان دختري به نام نرما با بازگشت پدرش از سفر آفريقا مواجه ميشود که با زن ديگري ازدواج کرده است. وي براي دور شدن از آنها به لندن ميرود با دو دختر هم اتاق ميشود و بعد از آن براي مدتها فکر ميکند رواني است و قتلهايي را انجام ميدهد که خودش متوجه نيست.
ابتدا يک پيرزن را از ساختمان پرت ميکند و بعد از آن وجود لکههاي خون روي چاقويش و پيدا کردن داروي مسموم کننده در کشوي ميزش همزمان با اينکه نامادريش مسموم ميشود... در رمانهاي کريستي هويتهاي نامعلوم موج ميزند؛ ولي در اين داستان اين مسئله به اوج خود رسيده است به طوري که کلاه گيس يکي از اعضاي اصلي شخصيت داستان محسوب ميشود و به شدت براي قتلها به آن وابسته است.
هويتهاي مرموز و اسرارآميز هميشه دستمايه بسياري از نويسندههاي بزرگ در طول تاريخ براي نوشتن داستانها و شخصيتهاي داستاني خود بوده است.
هميشه وجود اشخاصي که در آخر داستان معلوم ميشود چهرهاي متفاوت از آنچه در داستان از ايشان نشان دادهاند، دارند، هميشه در طول تاريخ مخاطبان فراواني داشته است و همين امر نويسندههاي موفق را بر آن داشته است که در ميان داستانهاي خود سري هم به اين شخصيتها بزنند.
اين در حالي است که مخاطب داستانهاي مختلف هميشه درباره شخص و يا اشخاصي که معلوم نيست از کجا آمده و در آخر داستان چه نقشي ايفاء خواهند کرد کنجکاو است. بسياري از نويسندههاي مشهور و نامي تاريخ ادبيات جهان نمونهاي از اين سبک داستاننويسي را ارائه کردهاند که روزنامه گاردين در گزارشي برخي از آنها را معرفي کرده است:
اديسه/ هومر
اديسه سرگذشت بازگشت يکي از سران جنگ تروا (اديسيوس يا اليس) فرمانرواي ايتيکا ميباشد. در اين سفر که بيش از بيست سال به درازا ميانجامد ماجراهاي مختلف و خطيري براي وي و همراهانش پيش آمده است.
در نهايت اديسيوس که همگان گمان ميکردند کشته شده، به وطن خود باز ميگردد و دست متجاوزان را از سرزمين و حريم خانواده خود کوتاه ميکند. اديسه وقتي بعد از سالها دوري از خانوادهاش به وطن باز ميگردد آنقدر تغيير چهره داده است که تنها سگ خانگي اش او را ميشناسد؛ در جريان همين تغيير چهره است که او افراد وفادار و خيانت کارش را از يکديگر تشخيص ميدهد.
قياس براي قياس/ ويليام شکسپير
«قياس براي قياس» نام نمايشنامهاي کمدي است که توسط ويليام شکسپير در حدود سالهاي 1604 -1603 نوشته شده است. در زمان حکومت دوک وينچنتو، در شهر وين به دليل اهمال کاري در اجراي قانون؛ بينظمي در همه شئون وارد ميشود.
پس از آنکه اوضاع بيشتر دچار هرج و مرج ميشود، دوک حاکم تصميم ميگيرد مدتي شهر را ترک کند و به قصرش در لهستان برود و زمام امور را در دست دو تن از مردان بزرگ خود بگذارد به اين اميد که اين دو بتوانند اصلاحات اخلاقي و اجتماعي لازم را انجام دهند و جامعه را به ثبات نزديک کنند. او از اين طريق براي ارزيابي زيردستان خود استفاده ميکند و با استفاده از لباس و چهرههاي مبدل هر بار به حکومت خود سر ميزند.
راهبه / ماتيو لوئيس
دختري جوان عاشق کشيشي به نام «پدر آمبروسيو» ميشود که با توجه به محدوديتهاي کليسا نميتواند به خواسته خود دست يابد و همين امر او را وادار به تغيير چهره ميکند. او با لباس مبدل راهبههاي جوان به درون کليسا نفوذ ميکند. در کليسا خود را براي پدر روحاني عرضه ميکند و کشيش نيز که نماد انسان ضعيف النفس در رمان معرفي ميشود، نميتواند در برابر وسوسههاي شيطان مقاومت کند...
دادگاه جين / شارلوت برونته
کتاب راجع به زندگي دختري است که در کودکي مادر و پدر خود را از دست ميدهد و در محيط خشک و خشن پرورشگاه بزرگ ميشود. او در شغل معلمي به خانهاي اشرافي ميرود، ارباب خانه آقاي روچستر به تدريج به او علاقمند ميشود ولي جين ميفهمد که او قبلا ازدواج کرده و همسر او که حالا ديوانه است در طبقه بالاي همان خانه زندگي ميکند.
جين که دل شکسته ميشود از آن خانه ميگريزد و کشيشي با خواهرانش او را بيهوش مييابند و از او نگه داري ميکنند. جين کم کم به کشيش علاقه ميشود ولي شبي در خواب، صداي روچستر را ميشنود و ميفهمد که همسر ديوانه روچستر خانه را آتش زده و روچستر درحال نجات دادن او بينايي خويش را از دست داده است....سر انجام جين نزد روچستر ميرود و با وي ازدواج ميکند.
در اين داستان که ژانري جديد در داستاننويسي و استفاده از لباسهاي مبدل براي جنسهاي مخالف ايجاد کرد. روچستر هميشه عادت دارد براي طالع بيني مهمانان خود لباس زنان کولي بپوشد که در بعضي از جاهاي داستان به ضرر خودش نيز تمام ميشود.
لين شرقي/ هنري وود
ايزابل با حسادت ناشي از بدبيني شديد نسبت به همسرش، در دامهاي عاشقانه فرانسيس گرفتار ميشود و پس از آن در انزوا و پشيماني خود تصميم ميگيرد از خود انتقام بگيرد. او در اثر رفتارهاي ناپسند گذشته خود دچار افسردگي شده است و وقتي بعد از حادثهاي همه فکر ميکنند که او مرده است با لباس و چهره اي متفاوت به نزد فرزندان خود باز ميگردد و سعي ميکند با رفتاري متفاوت گذشته خود را جبران کند. از اين داستان سريالي نيز در کشورمان تهيه شده است.
اسرار ادوين درود / چارلز ديکنز
در سال 1870، ديکنز درگذشت در حالي که بسياري مرگ او را مشکوک ميدانستند آن هم بعد از نگارش تنها شش داستان... آيا ديکنز مرگ خود را پيش بيني کرده بود؟ اين رازي بود که او با خود به گور برده بود و هيچگونه يادداشتي بر جا نگذاشته بود که سرنخي براي اين راز باشد. اما جواب سوالات آنها در راه بود.
يکسال بعد از مرگ ديکنز يک چاپچي جوان و خوش قيافه وارد شهر ورمونت شد. اسم اين جوان توماس جيمز بود. جواني که کمي راحتطلب به نظر ميرسيد، اما در کار چاپ مهارت داشت. جيمز جوان يک شبه به عنوان يک شخصيت ادبي معروف شد و يکي از روزنامههاي اسپرينگ فيلد چاپ ماساچوست او را جانشين شايستهاي براي چارلز ديکنز معرفي کرد.
اين در حالي بود که روزنامه ديگري نوشت جيمز بدون کمک ديکنز قادر نبود که اين کتاب را بنويسد. اينکه به او الهام شده و يا از طريق ديگري اين کار را انجام داده بر ما روشن نيست .سر آرتور کانن دويل، نويسنده و خالق معروف شخصيت شرلوک هلمز در حدود پنجاه سال بعد به بررسي کار عجيب توماس جيمز پرداخت و سرانجام در دسامبر 1927 مقالهاي در مجله فورت نايتلي ريويو چاپ کرد. در اين مقاله دويل نوشت که جيمز نشان داده است که هرگز ذوق و استعداد ادبي چه قبل و يا بعد از انتشار کتاب نداشته است.
دختر سوم / آگاتا کريستي
دختر سوم يک رمان جنايي است که آگاتا کريستي آن را در سال 1966 منتشر کرد. در اين داستان دختري به نام نرما با بازگشت پدرش از سفر آفريقا مواجه ميشود که با زن ديگري ازدواج کرده است. وي براي دور شدن از آنها به لندن ميرود با دو دختر هم اتاق ميشود و بعد از آن براي مدتها فکر ميکند رواني است و قتلهايي را انجام ميدهد که خودش متوجه نيست.
ابتدا يک پيرزن را از ساختمان پرت ميکند و بعد از آن وجود لکههاي خون روي چاقويش و پيدا کردن داروي مسموم کننده در کشوي ميزش همزمان با اينکه نامادريش مسموم ميشود... در رمانهاي کريستي هويتهاي نامعلوم موج ميزند؛ ولي در اين داستان اين مسئله به اوج خود رسيده است به طوري که کلاه گيس يکي از اعضاي اصلي شخصيت داستان محسوب ميشود و به شدت براي قتلها به آن وابسته است.