02-01-2013، 15:27
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد …
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیـــــالی
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست …
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیـــــالی
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست …
|
مخـاطبــــِ خـآصــ |
|||||||||||||||||||
02-01-2013، 15:27
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد …
تظاهر به بی تفاوتی تظاهر به بی خیـــــالی به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست …
02-01-2013، 20:53
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-01-2013، 20:56، توسط னιSs~டεனσή.)
از پشت مهي غليظ مينگرم بر تو... نگاه کردن به تو,مرا ياد نقطه چين هاي زندگيم مي اندازد... همان جاهاي خالي... همان هايي که بايد با کلمات مناسب پر شوند... کلماتي مثل:تو ،عشق،ما..... ولي هميشه آنها را پر کرده ام با :غم،تنهايي، حسرت... براي همين است که هميشه تجديد مي آورم... آخر معلم من ،عقل،سختگير است.. نميداند...قلبي که عاشق است..وقت سر خاراندن ندارد... چه برسد به درس خواندن.... بچه ها اين متنه از خودمه...
02-01-2013، 21:26
پرچَمـ کُمکـ داور روزگار مدتهاستـ
بـہ نشانـہ آفسایدبودَטּ شادیهایمـ بالاستـ
02-01-2013، 22:13
ﮔﻮﺷﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ
ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ ﻭ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﺣﺮﯾﻒ ﺍﻓﮑﺎﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ﭼﻘﺪﺭﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ
02-01-2013، 22:43
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-01-2013، 22:46، توسط னιSs~டεனσή.)
پاييز چه حالي دارد..
وقتي پا روي برگ ها ميگذاري... نترس...تو را يادم نرفته.... با يادت روي برگ ها قدم ميزنم...
02-01-2013، 23:34
ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ !
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻢ . ﺯﻣﺎﻥ ﺳﭙﺮﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﻮﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﯾﺎﺏ , ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﮔﻮﺷﻬﺎﯾﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ . ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﮐﻤﯽ ﺷﺘﺎﺏ ﮐﻦ ﻭ ﻣﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻣﺜﻞ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﻣﺎﺕ ﻣﺒﻬﻮﺕ - ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ
03-01-2013، 0:39
شوخی...
شوخي زيبايي بود که خداوند با قلب من کرد ! زيبا بود امّا شوخي بود ! حالا .... . . تو بي تقصيري ! خداي تو هم بي تقصير است ! من تاوان اشتباه خود را پس ميدهم . . . ! تمام اين تنهايي تاوان « جدّي گرفتن آن شوخي » است...
03-01-2013، 3:12
*ﭼﯿـﺰﮮ ﻧﻤﯿـﺨـﻮﺁﻫَﻢ ﺟـﺰ*
ﭼﯿـﺰﮮ ﻧﻤﯿـﺨـﻮﺁﻫَﻢ ﺟـﺰ .ﯾـﮑــ ﺍﺗــﺂﻕِ ﺗـﺂﺭﯾﮏﯾـﮑـ ﻣـﻮﺳﯿﻘـﮯ ﺑﮯ ﮐَﻶﻡﯾـﮑـ ﻓﻨﺠـﺂﻥ ﻗﻬـﻮﻩ ﺑــﮧ ﺗَﻠﺨـــﮯ ِ ﺯﻫـﺮ !ﻭَ ﺧـﻮﺁﺑـﮯ ﺑــﮧ ﺁﺭﺁﻣـﮯ ﯾـﮑــ ﻣـَﺮﮒ ﻫَﻤﯿﺸـﮕـﮯ . . .
03-01-2013، 10:01
ديروز...
در لحظه ي باراني دلم... لحظه اي ماندم که من با دنيا سر ناسازگاري گرفته ام يا دنيا با من...!
03-01-2013، 14:37
" مهربانی تا کــــــــــی؟؟؟؟؟ بگذار سخت باشم و سرد!!!!!!!!! باران که بــــــــــارید......چتر بگیرم و چکــــــمه...... خورشید که تــــــــــابید......پنجره ببندم و تـــــــــاریک...... اشک که آمـــــــــد......دستمالی بردارم و خشــــــک....... او که رفـــــت نیشخندی بزنم و ســــــــــوت.......... "
| |||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|