امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فطرت توحيدي انسان از منظر حضرت زهرا «س»

#1

علم حضوری و حصولی
و اشهد ان لااله الاالله وحده لاشریك له كلمه جعل الاخلاص تاویلها و ضمن القلوب موصوفا و انار فی الفكر معقولها؛
حضرت زهرا سلام الله علیها شهادت با توحید را با سه ویژگی مشخص كرده‌اند. یكی این كه این شهادت تنها یك بیان لفظی نیست؛ بلكه حقیقت بسیار عمیقی دارد و باید سعی كرد به آن حقیقت رسید.
آن حقیقت، اخلاص است كه در جلسه قبل درحدی كه خدای متعال توفیق داد دراین‌باره بحث كردیم. بعد می‌فرمایند: خداوند متعال یافتن این حقیقت را در دل‌های انسان‌ها قرار داده است و به تعبیر دیگر، دل‌ها را مفطور بر توحید قرار داده است. اما بیان عقلی و تعقلی‌اش چیزی است كه در ذهن و فكر انسان تحقق پیدا می‌كند كه آن را هم خداوند، نورانی و روشن قرار داده است. امشب درباره این دو جمله اخیر و فرق آن‌ها مطالبی عرض می‌كنم. برای روشن شدن مطلبی كه می‌خواهم عرض كنم. توجه به دو مقدمه لازم است.
مقدمه اول این كه علم بر دو نوع است؛ گاهی احساسی را در خودمان درك می‌كنیم. این درك همان وجود احساس در روح و روان ماست. درك ما نسبت به گرسنگی همان احساس گرسنگی است. گاهی می‌گویند:گرسنگی عبارت است از حالتی كه دراثر خالی بودن معده و كمبود انرژی در بدن پیدا می‌شود. الان احساس گرسنگی نمی‌كنیم و گرسنگی درما موجود نیست؛ اما با این مفاهیم معنای عقلی گرسنگی را درك می‌كنیم. احساس گرسنگی یك نوع ادراك است و تصور معنای گرسنگی نوع دیگری از ادراك. اهل معقول می‌گویند: قسم اول ادراك حضوری و قسم دوم ادراك حصولی است. در ادراك حضوری معلوم با علم یكی است.

ادراك آگاهانه و غیرآگاهانه
مقدمه دیگر این كه ادراك از جهت دیگری به دو قسم تقسیم می‌شود؛ آگاهانه و غیرآگاهانه. گاهی انسان چیزی را می‌داند و می‌داند كه می‌داند. این ادراك آگاهانه است. گاهی انسان چیزی را می‌داند، اما اصلاً به آن توجه ندارد. باید شرایطی پیش آید تا انسان بفهمد كه این را می‌دانسته است. این ادراك غیرآگاهانه است.
همه ما این روایت شریف را شنیده‌ایم كه پیغمبراكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌فرمایند: «كل مولود یولد علی الفطره فابواه یهودّانه و ینصرّانه و یمجّسانه.1 هر انسانی با فطرت توحید متولد می‌شود؛ پس پدر و مادرانند كه او را یهودی و نصرانی و مجوسی می‌كنند» و روایات فراوانی هم داریم كه می‌فرمایند: «فطرهم علی التوحید؛ خدا انسان را برفطرت توحید می‌آفریند.»2 و یا در ذیل آیه شریف فطره الله التی فطر الناس علیها3 مفسرین گفته‌اند: این فطرت توحید است و یا بزرگان در باب معرفت خدا مطرح می‌كنند كه خداشناسی،فطری است. حال آن كه گفته می‌شود انسان فطرتاً خداشناس است، یعنی چه؟ اگر انسانی هیچ چیزی از دیگران یاد نگیرد، نه از پدر و مادراسمی از خدا بشنود و نه در كتابی بخواند، آیا دریك چنین حالی خود به خود خداشناس بار می‌آید؟ این مساله به نظر من با در نظرگرفتن مقدماتی كه گفتیم قابل حل است.
ما یك شناخت غیرآگاهانه داریم؛ یعنی علمی داریم كه به آن توجه نداریم. در زندگی عادی از این نوع ادراكات فراوان داریم. ادراك غیرآگاهانه نیز دو قسم است؛ یك قسم ادراك نیمه آگاهانه است؛ یعنی با تذكر ساده‌ای انسان یادش می‌آید و به علم خود توجه پیدا می‌كند. قسم دیگر ادراك ناآگاهانه است؛ در این حالت گویا انسان علم خود را فراموش كرده است و با زحمت ممكن است متوجه شود كه در عمق ذهنش چنین چیزی هست؛ مثلاً بچه‌های كوچك وقتی صدایی می‌شنوند دنبال این می‌گردند كه ببینند صدا از كجا بود. اگر بخواهیم با اصطلاح عقلی بیان كنیم می‌گوییم: دنبال علت این پدیده می‌گردند؛ چون می‌دانند كه این صدا‌بی خود پدید نمی‌آید و حتماً یك علتی دارد؛ اما اگر از بچه سه ساله بپرسید؛ شما قانون علیت را قبول دارید؟ این سوال را درك نمی‌كند. این یك نوع ادراك ناآگاهانه است؛ اما به محض این كه موردش را پیدا كند آن درك كلی را بر این مورد تطبیق می‌كند. كودك به اصل علیت علم دارد؛ ولی به علم خود آگاهی ندارد.


فطرت توحیدی انسان
در قرآن آیاتی داریم كه متاسفانه ما خیلی ساده از كنار آن‌ها می‌گذریم؛ مثلاً می‌فرماید: « و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض لیقولن خلقهن العزیز العلیم؛ اگر از این بت پرست‌ها بپرسید كه این آسمان و زمین، این عالم عظیم یا این اسرار و حكمت‌ها را چه كسی آفریده است؟ خواهند گفت: این عالم را حتما كسی آفریده است كه هم قدرت فوق العاده‌ای داشته و هم عالم بوده است.» شاید اصلاً این مساله برای آنها مطرح نباشد؛ اما وقتی سوال طرح شود، به عظمت عالم وحكمت‌های آن توجه پیدا می‌كنند و می‌گویند: موجود بی شعور نمی‌تواند این‌ها را خلق كند؛ تصادفی هم این گونه نمی‌شود؛ حتماً كسی كه دانا و قدرتمند بوده این عالم را آفریده است. قرآن از این گونه سوالات زیاد مطرح كرده است؛ آیه شریف امن یجیب المضطر اذا دعاه و یكشف السوء4 از این قبیل آیات است كه می‌فرماید: از این‌ها بپرس! كیست كه وقتی شخص مضطر از او چیزی می‌خواهد به او می‌دهد؟ این سوالات، سوال از فطرت انسان است؛ یعنی انسان جوابش را می‌داند، اما به این علم خود توجه ندارد. وقتی این سوال را برایش طرح كنند و به آن دقت كند، می‌تواند جواب بدهد. این را ادراك نیمه آگاهانه گویند. گاهی افراد آنچه را كه در عمق ادراكشان هست انكار می‌كنند. آن قدر غبار روی آن را گرفته كه دیگر دركش نمی‌كنند. مثلا همه ما به وجود خودمان علم داریم و می‌فهمیم كه هستیم؛ اما آیا وقتی می‌گوییم:«من» مراد همین بدن است؟! اینها كه سلول‌هایی هستند كه شعوری ندارند! حتی سلول‌های مغز هم جنبه ابزاری دارند و خود دركی ندارند. در واقع روح انسان است كه می‌گوید: «من» و بدن ابزاری بیش نیست.
درحقیقت روح است كه می‌شنود. می‌بیند، تصمیم می‌گیرد، صحبت می‌كند و.... عده‌ای با همین روح می‌گویند: اصلاً روح وجود ندارد!
در علوم عقلی ثابت شده كه علم به نفس عین ذات نفس است و قابل انفكاك از نفس نیست. این مصداق بارز علم حضوری است كه علم و عالم و معلوم یكی است؛ اما در عین حال آنهایی كه منكر روح‌اند می‌گویند: اصلاً ما چیزی جز همین بدن نیستیم! آیا اینان علم به روح ندارند؟ گفتیم علم به نفس، عین نفس است و امكان ندارد كه این علم را نداشته باشند؛ ولی این ادراك آن قدر ناآگاهانه و كم رنگ است كه مشتبه می‌شود و گمان می‌كند كه «من» یعنی همین بدن. وقتی كسی تزكیه نفس می‌كند و روحش تقویت می‌شود، كم كم درك می‌كند كه غیر از بدن چیزی به نام روح هم هست و با تكامل روح خوب می‌فهمد كه اصلاً بدن ربطی به «من» ندارد و بدن تنها ابزار و مركب است. درقرآن آیاتی است كه به این حقایق اشاراتی دارند. درسوره عنكبوت می‌فرماید:«فاذا ركبوا فی الفلك دعوا الله مخلصین له الذین فلما لجاهم الی البر اذا هم یشركون؛ 5 هنگامی كه سوار بر كشتی شوند خدا را با اخلاص می‌خوانند، اما هنگامی كه خدا آنان را به خشكی رساند و نجات داد، باز مشرك می‌شوند.»
این موضوع را قرآن با چند بیان ذكر كرده است. 6 علاوه بر آیات قرآن كریم، در روایات هم به همین علم نیمه آگاهانه یا ناآگاهانه اشاره شده است. پس معنای این كه گفته می‌شود، فطرت انسان برتوحید است این نیست كه ما آگاهانه می‌دانیم كه خدایی با چنان اوصافی موجود است؛ بلكه ادراك ما به صورت نیمه آگاهانه است و وقتی از ما سوال كنند:« من خلق السماوات و الارض» آن وقت انسان به خود می‌آید و آن پرده نازكی كه روی علمش كشیده شده كنار می‌رود و آگاه می‌شود. گاهی این پرده خیلی ضخیم است وبه این زودی‌ها كنار نمی‌رود؛ بلكه باید شرایطی خیلی استثنایی پیش آید تا انسان آگاه شود. مثلا انسانی كه در هواپیما نشسته است و ناگهان متوجه می‌شود كه هواپیما مشكل پیدا كرده و درحال سقوط است! این انسان امیدش به كجاست؟ چه كسی می‌تواند او را نجات دهد؟
این جاست كه یك مرتبه می‌بیند به جایی امید دارد و در اعماق دلش متوجه كسی می‌شود. این همان ادراكی است كه گفتیم علم حضوری ناآگاهانه است. این علم از راه استدلال و فكر به دست نمی‌آید؛ بلكه انسان چیزی را می‌یابد. این دو مقدمه درمباحث دیگر هم كارائی دارد و می‌تواند سوژه‌ای برای اهل تحقیق باشد.

دو شكل خداشناسی
با توجه به این دو مقدمه دو جمله ای را مرور می‌كنیم كه حضرت زهرا سلام الله علیها به دنبال شهادت بر توحید ذكر فرمودند؛ و ضمن القلوب موصولها و انار فی الفكر معقولها؛ حضرت برای اعتقاد به توحید به دو مقوله قائل هستند؛ یكی موصول و یك معقول.
موصول یعنی وصول شده، دریافت شده. گاهی ما حقیقت توحید را دریافت می‌كنیم و به آن می‌رسیم، و گاهی آن را تعقل می‌كنیم. یك مرحله یافتن این حقیقت و به اصطلاح ما،علم حضوری است، و یك مرحله تعقل آن حقیقت و به اصطلاح علم حصولی است. علم حصولی مربوط به فكر و ذهن است؛ اما علم حضوری مربوط به قلب است. قلب مرحله و عرصه‌ای از روح انسانی است كه كارش شهود حقایق است. قلب می‌بیند؛ همانطور كه در سوره نجم می‌فرماید: ما كذب الفواد ما رای.7 نمی‌فرماید: «ما كذب الفواد ما علم.» اگر حقیقتی در قلب تحقق پیدا كند. قلب آن را می‌یابد. در این جا كاری كه به قلب نسبت داده می‌شود در مقابل فكر است؛ البته قلب اطلاقات متعدد دارد؛ ولی غالباً مراد از قلب آن حیثیتی است كه ادراكات شهودی و حضوری دارد و احساسات و عواطف را در درون خود می‌یابد؛ نه این كه می‌داند كه هست.
حضرت زهرا سلام الله علیها می‌فرمایند: خدای متعال یافتن توحید را در ضمن قلب‌ها قرار داد؛ گویا تعبیر دیگری از این معناست كه خداوند قلب را برفطرت توحید آفریده است حال اگر چشم قلب باز باشد و پرده‌ای روی آن نباشد، روشن و واضح می‌بیند. خداوند متعال چنین بندگانی دارد كه نمونه بارز آن‌ها وجود حضرات معصومین، مخصوصاً چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین هستند.
شك نداریم كه آنها موقع تولدشان هم به خدا علم داشته‌اند؛ بلكه قبل از تولد، در شكم مادر هم تسبیح خدا می‌گفته‌اند. چه بسا برخی از اولیای خدا باشند كه در دوران طفولیت هم معرفت بلندی به خدا پیدا كرده باشند. ما هرچه را نمی‌دانیم حق نداریم بگوییم نیست و امكان ندارد! خیلی چیزهاست كه ما گمان می‌كنیم امكان ندارد؛ اما گاهی خدا نشان می‌دهد كه امكان دارد. گاهی همین انسان‌های عادی چیزهایی را می‌فهمند كه دیگران نمی‌فهمند؛ گاهی به كمالاتی معنوی می‌رسند كه دیگران نمی رسند و گاهی مكاشفاتی برای آنها پیدا می‌شود كه برای پیرمردهای عالم زاهد بعد از سالیان درازی هم معلوم نیست پیدا شود! ذلك فضل الله یوتیه من یشاء. 8


روزنامه كيهان، شماره 19917 به تاريخ 13/2/90، صفحه 8
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  انسان ها هنگام مرگ چه کسانی را می بینند؟
  چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟
  زندگینامه حضرت سموئیل
Rainbow حرکت بدن انسان هنگام نماز........فوق العاده حجیب و دیدنی.......
Brick شیطان به وسیلۀ زینت دادن متاع‌های دنیا در عقیدۀ انسان نفوذ می‌کند و..
  تفاوت حضرت محمد (ص) و کوروش !!
Tongue آیا انسان و شیطان خصلت مشترک دارند؟
  داستان ازدواج حضرت قاسم علیه السلام در کربلا
  خلاصه ای از زندگینامه حضرت مهدی (عج)
  نام دو فرشته نگهبان انسان چیست؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان