امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آيا خداوند نيازمند است كه ما را بيافريند؟

#1
خداوند ما را آفريده، چون ما را دوست دارد و دوست داشتن نوعى نياز است؛ پس آيا خداوند نيازمند است كه ما را بيافريند؟


اين اشكال از آنجا ناشى شده است كه در معناى «محبّت» و نيز محبّت خداوند، دقت كافى صورت نگرفته است. اميدواريم با توجّه به نكات زير، مسئله روشن شود.
يك. تعريف محبّت‏
غزالى در كتاب احياء علوم الدين حبّ و بغض را اين گونه تعريف مى‏كند:
حبّ عبارت است از ميل طبع به شيئى كه در ادراكش لذت است و بغض عبارت است از نفرت طبع به شيئى كه در ادراكش درد، تعب و سختى نهفته باشد. «1» صدرالمتألهين نيز محبّت را اين‏گونه تعريف كرده است:
محبّت عبارت است از ابتهاج به شيئى يا از شيئى كه موافق با طبيعت انسان باشد؛ اعمّ از اينكه آن شى‏ء يك امر عقلى باشد يا حسى، حقيقى باشد يا ظنى. «2» بنابراين محبت، يك نوع جذب و انجذابى است كه ملاك آن ملايمتى است كه آن موجود با محبوب خود دارد. به بيان ديگر، محبّت، حالتى است كه در دل‏
__________________________________________________
(1). احياء علوم الدين، ج 4، ص 275.
(2). به نقل از: فلسفه و قرآن در زمينه الميزان، ج 3، ص 145.

يك موجود ذى شعور، نسبت به چيزى كه با وجود او ملايمت و با تمايلات و خواسته‏هاى او تناسبى دارد، پديد مى‏آيد. «1»
دو. نياز به محبّت‏
آدمى نيازمند محبّت است و در واقع، محبت يكى از اصيل‏ترين و اساسى‏ترين احتياجات روانى افراد به شمار مى‏رود. «2» عدم تأمين اين احتياج، سبب پيدايش تشويش و اضطراب در افراد مى‏شود. كمبود و فقدان محبّت، تأثيرات سوء و ضايعات دردناكى در روح افراد به وجود آورده، روابط آنان را با يكديگر، تحت تأثير قرار مى‏دهد. «3» محبّت، چراغى پرفروغ، براى فائق آمدن بر تاريكى تنهايى و عميق‏ترين نيازى است كه انسان‏ها همواره در طول تاريخ، درصدد يافتن راه حلّى براى آن بوده‏اند. محبّت راهى به سوى هم‏شكلى و همسانى و طريقى براى دستيابى به كمالِ مطلوب است. بنابراين دوست داشتن، نيازى اصيل براى آدمى بوده و هست و خواهد بود. «4»
سه. اسباب محبّت‏
براى محبّت، اسبابى ذكر شده است كه مهم‏ترين آن «حبّ ذات» است. «5» اولين محبوب نزد هر موجود عاقلى (ذى شعور)، نفس و ذات خودش است؛
__________________________________________________
(1). نگا: محمد تقى مصباح يزدى، اخلاق در قرآن، ج اوّل، ص 359 و 360.
(2). على شريعتمدارى، روانشناسى تربيتى، صص 251- 253.
(3). محمد خدايارى فرد، مسائل نوجوانان و جوانان، ص 31.
(4). نگا: محمدرضا كاشفى، آيين مهرورزى، بخش اوّل و دوّم.
(5). نگا: همان، بخش چهارم.

زيرا چنان‏كه در تعريف محبّت گفته شد، محبت به سبب ملايمت طبع به شيئى حاصل مى‏شود و روشن است كه هيچ چيز، ملايم و موافق‏تر از ذات هر موجودى، به خودش نيست؛ همان‏طور كه معرفت هر موجودى به خود، ژرف‏تر و عميق‏تر از معرفت به غير خود است. بنابراين مى‏توان گفت: اولين محبوب نزد هر موجودى، ذات خودش است. معناى «حبّ ذات» اين است كه در طبع هر موجود ذى شعور و عاقلى، ميلى به دوام هستى‏اش وجود دارد؛ چنان‏كه كمال هستى نيز مورد توجّه او است؛ زيرا نقصان، فقدان كمال است و نبود كمال، نوعى نيستى است و از آنجا كه موجود عاقل، از نيستى تنفر دارد، از فقدان كمال- كه نوعى نيستى است- متنفر است. از همين رو مى‏توان گفت: حبّ ذات؛ يعنى، ميل به دوام و كمال هستى.
چهار. محبّت خدا
آميختگى فطرت انسان با محبّت، دليلى بر وجود محبّت در ذات اقدس الهى است؛ زيرا نمى‏توان پذيرفت بدون آنكه «محبّت» در خداوند سبحان باشد، آن را در آدمى به وديعت بگذارد. آيا معنا دارد كسى چيزى به شيئى بدهد، بدون آنكه آن چيز را خود داشته باشد؟!
ذات نايافته از هستى بخش كى تواند كه شود هستى بخش‏

ابوالحسن ديلمى مى‏گويد: در حضور من از يكى از فيلسوفان درباره پديد آمدن عشق سؤال شد، گفت: نخستين كسى كه عشق ورزيد، خداى متعال بود. «1» از سوى ديگر، چنان كه در نكته پيشين بيان شد، يكى از مهم‏ترين اسباب‏
__________________________________________________
(1). عطف الألف، ص 28.

محبّت، حبّ ذات است كه در هر موجود عاقلى وجود دارد. بنابراين خداوند هم به عنوان يك موجود ذى شعور، مى‏تواند ذات خود را دوست داشته باشد. امّا غير از اين حبّ ذات، ما به آياتى از قرآن برخورد مى‏كنيم كه نشانگر دوستى و محبّت خدا به بندگانش است. «1» آيا اين محبّت به غير از حبّ ذات است و اساساً آيا محبّت خداوند، به همان معناى «محبّت» انسان‏ها است؟
نخست اينكه محبّت خداوند به بندگانش، از همان جهت حبّ ذات است؛ زيرا مخلوق از افعالى است كه از ذات او، نشأت گرفته و در واقع نشانگر اسما و صفات او است. خداوند متعال از آنجا كه ذات خويش را دوست مى‏دارد، هر آن چيزى را كه حكايتگر و بيانگر آن ذات است، نيز دوست مى‏دارد. «2» عين القضات همدانى در اين باب كلماتى شنيدنى دارد:
دريغا به جان مصطفى اى شنونده اين كلمات! خلق پنداشته‏اند كه انعام و محبت او با خلق، از براى خلق است. نه از براى خلق نيست؛ بلكه از براى خود مى‏كند كه عاشق، چون عطايى دهد، به معشوق و با وى لطف كند؛ آن لطف نه به معشوق مى‏كند كه آن با عشق خود مى‏كند. دريغا از دست اين كلمه! تو پندارى كه محبّت خدا با مصطفى، از براى مصطفى است؟ اين محبّت او از بهر خود است. «3» دوم اينكه حبّ خداوند به بندگان، به معناى يك حبّ انفعالى نيست كه در عالم مادى وجود دارد. حبّ خداوند به خويش- به گفته ابن سينا- همان ادراك «خير» است. خداوند از آن روى كه مُدرك جمال حضرت خود است، عاشق‏
__________________________________________________
(1). مثلًا بقره (2)، آيه 65؛ آل عمران (3)، آيه 31 و ....
(2). نگا: الميزان، ج اوّل، ص 411.
(3). تمهيدات، ص 217.

است و از آن روى كه ذات او مدرَك است به ذات، معشوق است. «1» و چون فعل خداوند از ذات او جدايى ندارد، آن نيز مورد محبّت خداوند است. بدين معنا كه خداوند، افعال خود را- كه مرتبط با ذات او است- دوست مى‏دارد و چون مخلوقاتش، نتيجه فعل حضرتش هستند، آنها را نيز دوست مى‏دارد؛ ولى اين حبّ به معناى انفعالى نفسانى- كه در عالم مادى مطرح مى‏شود- نيست؛ بلكه بازگشتش به همان حبّ ذات است كه معناى آن ادراك خير و كمال است. امّا ظهور اين محبّت- به فرموده حضرت امام رحمه الله- همان بروز رحمت و كرامتش به بندگان است. «2» به عبارت ديگر وقتى خداوند، به بنده‏اى از رحمت بى‏كران خود لطف مى‏كند، در حقيقت او را مورد محبّت خويش قرار داده است.
با توجّه به اين توضيحات، روشن مى‏شود كه معناى محبّت خداوند به بندگان، همان ادراك خير و كمالى است كه از ذاتش مى‏جوشد و اين معنا مانند محبّت ما انسان‏ها، به يكديگر نيست كه به نوعى در آن انفعال نفسانى هست و چون معناى محبّت خداوند با آنچه كه ما به يكديگر محبّت مى‏كنيم، متفاوت است، نيازى را كه در محبّت ما وجود دارد- و در نكته دوم گفته شد- اصلًا در محبّت خدا معنا ندارد. ما براى رهايى از تنهايى، كسب كمالات و آرامش روحى و اتحاد با ديگران، نيازمند محبّتيم؛ امّا محبّتى كه نفس در برابر آن منفعل و مبتهج مى‏گردد! و لكن محبّت خداوند به بندگان، براى هيچ يك از اين امور نيست؛ چرا كه او نيازى به رهيدن از تنهايى، به دست آوردن كمالات و ... ندارد. او غنى با لذات است؛ محبّت او به مخلوقاتش همان ادراك خير و كمالى است كه در ذاتش وجود دارد و مظاهر آن در همه هستى، پرتو افكن شده است.
__________________________________________________
(1). نگا: رساله عشق، صص 4- 6.
(2). اربعين، ص 390 و 391.
پاسخ
آگهی
#2
خدا سر شاهده نفهمیدم چرا
I am on the highway to hell
جدیدا قوه ی تخیلم از بین رفته
هدفم رو گم کردم
دوست دارم به دیگران کمک کنم
دوست دارم کشاورز بشم
نمیدونم چم شده دعا کنید
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  بدترین مردم در نزد خداوند چه کسانی هستند؟
  چرا خداوند در قرآن كريم به عصر، سوگند ياد كرده است؟
  خداوند در کدام آيه از قرآن مي فرمايند به خدا قسم نخوريد؟
  فضل خداوند در افزایش رزق و روزی موثر است یا سعی تلاش انسان؟
Lightbulb بیان امام مهدی ناصر محمد یمانی درباره اراده خداوند در"رستاخیز اول" (بعث اول) گروهی از
  نگاه خداوند به مشکلات مااان...
  نشانه هایی از از وجود خداوند مهربان
  بهشتیان خداوند را خواهند دید؟
  آية الكرسي براي رضايت و خوشنودي خداوند
  ۱۰ سوالی که خداوند از تو نمی‌پرسد

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان