امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امتیازات: 3.62
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ ..

گفت: آدم وقتی ‌‌با خودش دوست باشد
«تنهایی برایش معنا ندارد»
راست‌می‌گفت آدم باخودش می‌شود دو نفر !
دو نفر که: همیشه هوای هم را دارند
وای به روزی که با خودش قهر کند . . .

من تنهایی را با تمام تنهایی هایش دوست خواهم داشت
چراکه به این باور رسیدم :
فقط تنهایی است که هیچگاه تنهایم نخواهد گذاشت . . .

دلم خوش نیست . . .
غمگینم . . .
کسی شاید نمیفهمد . . .
کسی شاید نمیداند . . .
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی . . .
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی :
عجب احساس زیبایی . . . !
تو هم شاید نمیدانی . . . !
.
R♥
 سپاس شده توسط Đęąđ.ğïřł ، pesarebaad ، ❤nila❤ ، sama00
آگهی
شاید ندونی ولی یه وقتایی دلم میخواد بشینم یه گوشه جوابتو ندم
باهات حرف نزنم
بهت بی محلی کنم
....
...
..
.
اخه وقتی حرص میخوری و ناراحتی خواستنی تر میشی
 سپاس شده توسط royayebarfi ، ❤nila❤ ، sama00
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻋﻤﻮﻣﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺗـــﻮ ﻭ ﺑﻘﯿــــﻪ . . .

میگویند هر کسی نیمه ای گمشده دارد
تو اما ...
تمام گمشده منی
من ان هیچ ناتمامم که با تو کامل میشوم
 سپاس شده توسط royayebarfi ، ❤nila❤ ، sama00
دلبرا دَل میبرند✨ اما... تو جانم میبری?
 سپاس شده توسط royayebarfi ، pesarebaad ، ❤nila❤ ، sama00
ﺍﯼ ﺗﻮﺑﻪﺍﻡ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ﮔﺮﯾﺰﻡ .
ﺍﯼ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ﮔﺮﯾﺰﻡ.
 سپاس شده توسط royayebarfi ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ❤nila❤ ، sama00
آرامش وجودشه? تو هر ثانیه ی من❤ من تورو به اندازه تموم کسایی که نمیشناسم دوست دارم❤
 سپاس شده توسط pesarebaad ، royayebarfi ، Đęąđ.ğïřł ، ❤nila❤ ، sama00
آگهی
خوشم اوومد ازش(:

امروز دیگر ، باید حتما فراموشت کنم؛
امروز را فقط می خواهم آهنگ گوش کنم ، فکر کنم به صدای خواننده ها ، موزیک و ترانه ها ؛میخواهم غرق شوم در اهنگ و از یاد ببرم نبودنت را ، رفتنت را ؛ مثلا ابی،داریوش یا چاووشی...
وای من...
نکند مثل همیشه "کجایی" پخش شود؟؟ چاووشی با آن سوز صدایش بگوید " رفیقم کجایی؟؟ دقیقا کجایی؟؟ کجایی تو بی من؟؟ تو بی من کجایی؟؟"...
نه...!!
امروز هم نمیشود ، امروز هم با چاووشی غرق میشوم در خیال و رویا و خاطراتمان...
با "کجایی" "دیوونه" و "خداحافظی تلخ" تو ، ای "هم خواب" رقیبانم...
اما ،
فردا دیگر راهی ندارد باید فراموش شوی...
فردا را می نشینم تماما فیلم نگاه میکنم ، کمدی ، اکشن و درام...
ای واااای...
نکند باز دلم هوس دیدن "بر باد رفته" کند؟ آن هم برای بار دهم؟؟ اصلا اسمش هم که می آید ناخودآگاه عشقم به تو یادآور میشود...
نه...!!
فردا هم نمیشود ، فردا هم به یاد تو و بخت بدم مینشیم یک دل سیر فیلم های درام نگاه میکنم
غرق میشوم در شوم بختی خودم و خوش بختی تو...
ولی ،
دو شنبه دیگر هیچ بهانه ای قابل قبول نیست...
دوشنبه را میدانم چه کار کنم تا یادم به یادت نیفتد، دوشنبه را از کله ی صبح تا آخر شب شعر میخوانم، سعدی و مولانا و شهریار...
اااه...
نکند این شاه بیت را باز ببینم و بخوانم:
"کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان تو خاموشتر از من"....
نه...!!
شعر هم راه خوبی برای فراموشی نیست ؛ این دوشنبه هم با شعر و غزل تجدید خاطر میکنم تمام خاطرات و روزهایی که تو با من بودی...
اما ،
بی برو و برگشت سه شنبه دیگر حتمی ست فراموش کردنت...
سه شنبه را میزنم به دل خیابان و پارک و پیاده رو ها ، آنقدر میروم تا خسته شوم و یک گوشه بنشینم و دیگران را که میگذرند نگاه کنم...
یا خود خدا...
نکند لحظه ای کسی را ببینم شبیه تو؟!؟ دست در دست دیگری قدم میزند؟!؟ میخندد؟!؟ با او میخندد؟!؟!؟!...
نه ، نه ...!!
سه شنبه هم بیخیال فراموش کردنت میشوم
میمانم در خانه و لب پنجره ی اتاق ، سیگار و سیگار و سیگار...
ولی خیالم از چهارشنبه مطمعن است...
چهارشنبه را برنامه ی فوق العاده ای دارم برای فراموشی...
آلبوم عکس های قدیمی را برمیدارم و کودکی و بچگی ام را مرور میکنم؛ هعی... یادش بخیر خدا بیامرز اقا بزرگ...
میخواهم آنقدر خودم را غرق گذشته های دور کنم که تو را دیگر از یاد ببرم ، ورق بزنم آلبوم را از قدیم تا به امروز...
ولی صبر کن ، صبر کن...
عکس هایت را دارم در همان آلبوم ؛ عکس های دو نفره من و تو ، خنده هایت...
آه که چقدر خنده هایت را دوست دارم، شیطنت هایت را...حیف بعد از رفتنت تو هنوز میخندی و من از دیدنش نمیدانم بخندم یا که سعی کنم اشکم عکس خندانت را خراب نکند...!
نه...!!
این یکی برنامه هم اجرا شدنی نیست...
اما ،
پنجشنبه را اگر خدا بخواهد فراموشی میگیرم...
میخواهم بروم سر خاک اقابزرگ و بنشینم فقط با او درد و دل کنم؛ از خودم ، از کارهایی که کردم راه هاییی که رفتم و جایی که حالا هستم... ولی نه...!!
این هم شدنی نیست؛
درد و دل کنم و از تو نگویم؟؟ از عاشق شدنم ، از لحظه ای که دیدمت... داشتمت ... دستت در دستم بود... میخندیدی و بوسیدمت...
از الان خودم نگویم که رفته ای؟؟دلم شکسته است؟؟
روح آقا بزرگ حتما گریه خواهد کرد از شنیدن درد و دل هایم...
بعد از عمری سر زدن به او حالا هم دلش بگیرد؟! پنجشنبه هم اگر سر مزار رفتم فقط فاتحه میخوانم و خیرات میکنم و برمیگردم،
نمیمانم و هرگز با او درد و دل نمیکنم...
جمعه را ولی خوب میدانم چه کار باید کرد... که باید...
اما جمعه که همین دیروز بود؟؟ همین دیروز که قرار بود فراموشت کنم ولی نشستم لب پشت بام ، تنهای تنها ، غروب و چاووشی و عکس هایت؛
سیگار و سیگار و سیگار...
نه...
نه امروز نه فردا نه دیروز
نمیشود فراموشت کرد...
دروغ نمیگویم ولی خودم هم نمیخواهم فراموشت کنم
مگر این خاطرات چندبار میتواند باز اتفاق بیفتد و مرا خوشحال کند؟؟
خنده ی دیگری که تو نباشد به چه درد من میخورد؟؟
نه...
الزایمر هم خوب نیست...
تا وقتی که عشقت در وجودم هست
حتی نمیخواهم یک لحظه ای هم فراموش کنم که عاشقت بودم و هستم...
که عشق همان یکی بود که به تو داشتم و دارم و دارم و دارم
 سپاس شده توسط ❤nila❤ ، sama00
ﯾﻪ ﺟﺴﻢِ⭕17⭕ ﺳﺎﻟــــﻪ ... ﯾﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ❌ 2 ❌ﺳﺎﻟــﻪ ... ﯾﻪ ﺭﻭﺡ ❗80❗ ﺳــﺎﻟـــﻪ ... ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ !!! ﺍﯾـــــﻦ ﺧــــــﻮﺩِ ⬅ﻣـــــاییـــــم ➡... !!! ı =)
 سپاس شده توسط royayebarfi ، ❤nila❤ ، Đęąđ.ğïřł ، sama00
آتیشِ جَهَنمَم گَرمای بَغلتو نداره♥️A
بغض قلم ❥ .. 51
 سپاس شده توسط royayebarfi ، ⓩⓐⓗⓡⓐ
دلیل اینکه دیگه نمیتونم عاشق بشم تویی Smile

+ چه صنمی باهاش داری؟ _ چشم و ابروی مشکیش دلم رو برده^^
 سپاس شده توسط royayebarfi ، ❤nila❤ ، sama00


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان