امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان غم انگیز مریم و علی {واقعی}

#1
Heart 
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه
:
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم
.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش
.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام
….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند


هرکی نظری داره یادتون نره نظراتونو بگین.
پاسخ
 سپاس شده توسط هرمیون گرینجر ، علی جوکر ، ...asall... ، اتنا 00 ، 1378alireza ، parnia tajik ، erfanabi ، _mozhdeh_ ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، mona49 ، ♥h@di$♥ ، maryana20 ، چشمک ، فری جون ، ... R.m ... ، Senator✘Strong ، FrOzen あHeArt ، parmis78 ، best~boy ، عليرضا1 ، sweet love ، azary ، ماه رخ ، _آیدا_ ، درســــایـــــــــ ، T A R A ، s /a/m/a/n/@nri ، sim sim ، Apathetic ، னιSs~டεனσή ، reza u? ، sohrabe khaste ، yas.sayeh@yahoo.com ، hamed_Jon ، saeid 59 ، an idiot ، zahra2310 ، bahare_021 ، aLiReZaZ-iM ، sany joon ، مریم ابی ، رهــ ـ ــا ، *Armila* ، ^Aytin^ ، k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e ، яᎧмιиα ، neda13 ، aCrimoniouSs ، sasan1 ، 14.anita ، هاناجون ، Eli17 ، یاسی@_@ ، .نازنین لیلا ، M A H S A N` ، elisa.d ، ✘Miss maryam✘ ، samira malik ، عاشق جانگ گیون سوک ، ayda1 ، zahrabayat ، sajedehh
آگهی
#2
خیلی نارحت کننده بود خدا نکنه که این اتفاق برای کسی بیفته و به عشقش نرسهp336p336p336p336p336p336
داستان غم انگیز مریم و علی {واقعی} 1
پاسخ
 سپاس شده توسط !erfan ، yas.sayeh@yahoo.com ، k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e
#3
اگه واقعیه خدا رحمتشون کنه و اگه واقعی نیست باید عبرت بگیریمcryingcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط !erfan ، k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e
#4
من اینو قبلا یه جا دیگه خوندم .... نمیدونم واقعیه یا نه .... فکر نمیکنم واقعی باشه اما اگرم باشه خعلی بده.... مردشور همچین خانواده هایی رو ببرن که باعث بدبختیه بچه هاشون میشن
داستان غم انگیز مریم و علی {واقعی} 1
مَـــرآ اَز هـــر طَـــرَفـــ کـِـهـ  نِـــگــآهـ کــنــیـ عـــــــــآشِـــــقـِـــ تـــو اَز آبــ دَر مــیــایَــمـ
پاسخ
 سپاس شده توسط k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e
#5
من آدم بی احساسی ام کلی خندیدم Tongue
The blood runs free
The rain turns red
Give me the wine
You keep the bread
پاسخ
#6
اسپم ها پاک شدند.
پاسخ
آگهی
#7
اخه چرا مرگ فیلم هندیه مگه. گریه نکنید باو داشتانه واقعی نیست
پاسخ
 سپاس شده توسط k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e
#8
cry2cry2cry2cry2
عشق اگر عشق باشد;
هم خنده هایت را دوست دارد,
هم گریه هایت را… .هم لحظه های شادابی ات را می پسندد,
هم روزهای بی حوصلگی ات را…
هم دقایق پر ازدحامت را همراهی میکند,
هم دقایق تنهایی ات را…
عشق اگر عشق باشد
هم زیبایی هایت را دوست دارد,
هم اخم هایت در روز های تلخی…
هم سلامتت را می پسندد,هم روزهای گرفتاری و بیماری همراه ات می کند…
عشق اگر عشق باشد,
با یک اتفاق
تو را تعویض نمیکند,
همراهی ات می کند تا بهبود یابی…
عشق اگر عشق باشد
هر ثانیه دستانش در دستان توست,
در سختی و آسانی…تا ابد..

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان غم انگیز مریم و علی {واقعی} 1
پاسخ
 سپاس شده توسط k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e
#9
ممنون ولی این داستان واسه خیلی وقت پیشه یعنی قدیمیهUndecided
تو اسمشو بزار دوست اجتماعی ولی من بهش میگم هرزگی مدرن

خوشحال میشم اگه اینجا ببینمتونTongue
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=57925
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=58687&page=4
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=62843
پاسخ
 سپاس شده توسط k.i.m.i.a s.a.f.a.e.e
#10
با همین سختگیری ها جوونا بدبخت میشن دیگه. الآن دیگه کم شده ولی خانواده هایی که بچهاشون مجبور می کنن زوری ازدواج کنن درس بگیرن.
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  عشق واقعی
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان