در دست باد۳

[nfe]

خسته ام از این همه کشیدن
نصف شب از خواب پریدم
تو بیخالی ولی من
عاشقتم شدیدا
بارون وتهران
هدفون وآهنگ
چرا تو بی من
نمیشی دلتنگ؟؟؟؟

چقدر تنهام
....

واقعا خسته ام
بریدم واقعا
افسردگی که میگن اینه؟؟؟
واقعا ...
دیوونه شدم
یعنی زندگی من همین بود ؟
از اول بدنیا آمدم که افسرده باشم؟؟؟
یا افسرده بمیرم
کدومش...
حتی خدا هم از دست من خسته شده...
اینقدر که بهش التماس کردم
اگه تا الان به سنگ التماس کرده بودم تیکه تیکه شده بود
ولی اون چی...
فراموشی گرفته میدونی...
نه بزار اصلاحش کنم
خودشو زده به فراموشی
منو یادش برده
دوست داره فقط التماسای منو ببینه
شایدم مجازات میکنه...
اما واسه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واسه اینکه از همه آدما متنفرم
از همشون

میبینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی میخواد
اون به من یا من به اون خیره شدم؟؟؟
...
دارم به این آهنگ گوش میکنم ...
خیلی باحاله نه..؟؟؟
بخودم میگم این صورتکه...
وای خدا ...
چرا خدا؟
مگه تو صدای منو میشنوی ...
من بر باد رفتم ۴ سال پیش که تنها تکیه گاه زندگیم رو از دست دادم!!!!!
همون موقع سر خاک اون یه فاتحه هم برای خودم خوندم....
من از این شهر میرم
شهری که ستاره هاش خاموشه
معشوق عاشقش رو میفروشه
به هیچ و پوچ زندگی!!!!!!!
...
واقعا میخوام برم
از این شهر که هیچی
میخوام از این کره خاکی برم
جای برم که موجود احمق دوپایی به اسم آدم نباشه
میرم بی خداحافظی...
رنگ شب شدی
یادت رفته نور
هر چراغ روشتی
حتی از راه دور پرت میکنه حواست رو...
من از این شهر میرم
تو بمون و آدمای بی سایه !!!!!

...
شهری که...


دلم زخمش عمیقه
خیلی عمیق
ولی بدون
روش رو بستم تا چرک نکنه... ۰
مطمعن باش
۹۵/۹/۱۱