امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

❣·۰•●○●كلبه ي احساس❣·۰•●○●

#1
❣·۰•●○●كلبه ي احساس❣·۰•●○● 1
تنها یک برگ مانده بود

درخت گفت : منتظرت می مانم…

و برگ گفت : تا بهار خداحافظ …

بهار آمد ولی درخت…

عشقش را در میان انبوهی از برگها گم کرده بود…

ورق بزن

خاطرات خاک گرفته ات را …

شاید غبارش به سرفه بیندازد احساست را ….

نیمکت ها

در پاییز

لب به سخن می گشایند …

چقدر پاییز به این نیمکت ها می آید…؟!!!

از تو می گویند

از من

و از سال های رفته …

از یادگاری که من و تو روی آن نوشتیم …

تو نیستی

و من بجای تو مرور می کنم هر پاییز …

خسته کننده میشه برات همه چیز…

وقتی روحت با جسمت اختلاف سنی داشته باشه…

می نویسم

و تو نمی خوانی !

مخاطب که تو باشی ،

مدیـونم اگر ننویسم!

ﻋﺎﺷﻘﻢ …

ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐـﻨﺎﺭﯼ ،

ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ ، ﺗﻮ ﮐﺠﺎ ؟ ﮐﻮﭼﻪ ﮐﺠﺎ ؟

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ ؟

ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ؟ ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ ؟

ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ ؟

ﺗﻮ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ، ﻣﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ ،

ﺑﻨﺸﺴﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﻣﻦِ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﻫﯽ …

ﮔُﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﺖ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ ؟ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﻏﺎﺯ ؟

ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢِ ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭ ؟ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ ؟

ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮔُﻨﻪِ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ،

ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﻬﺘﺎﺏ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ …دوستی ها کمرنگ … بی کسی ها پیداست …

کسانی از زیبایی غروب دم می زنند

که طلوع را به انتظار ننشسته باشند



می‌گویــنــد : نویسنده‌ها « سیــــــگار » می‌کشند…!

نقاش‌ها « تابــــلـــــو »

زندانی‌ها « تنهـایــی »

دزدها « ســَــــرک »

مریض‌ها « درد »

بچه‌ها « قــَد »

و من برای کشیدن

« نــفــــس‌های تـــو » را انتخــاب می‌کنم …



گفتا تو از کجایی که آشفته می نمایی

گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

شب گردیای

من دوباره

بی هدف شد …

غربت

تمومه عالمه

وقتی نباشی

در این کوچه

با نمی آید

باران نمی آید

اما تو بیا …



سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی

دل بریدن هات علت داشت ، “دلبر داشتی”

عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است

بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است

توی قر آن خوانده ام… یعقوب یادم داده است:

دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است

حامد عسگری

صبح یک اتفاقِ ساده است

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند



کوتاه بیا !

عمرم به نیامدنت قد نمی دهد …



دستم به سقفِ همین خانه هم نمی رسد

نمی شود از من ستاره نخواهی ؟



ی تف به جهانِ تا ابد غم بودن

ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن



دور و بر من پر است از

کاغذ های مچاله ای که

هر کدام خاطره ای

دردی

ناگفته ای دارد

و جایش سینه ی سطل کوچکیست

که بزرگترین سنگ صبور من است

عشق را

باید از زمزمه

بارش چشمان تو

با واژه احساس سرود

و در این

قدرت دریـایی تو

کشتی توفان زده را

در دل امـواج سپرد

دارو نــــدارم پـــای عشــقم رفت

چــــیزی نموند جز ، درد نامــحدود

این جای خالی که تو سینم هست

قبلاً یه روزی جای قلبـــــــــم بود

خار خندید و به گل گفت سلام

و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی چند گذشت

گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی نزدیک امد

گل سراسیمه ز وحشت

افسرد

لیک ان خار در ان دست خزید

و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید

گل صمیمانه به او گفت سلام

گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود

زندگی عشق اسارت قهر و اشتی

همه بی معنا بود




سپاس يادتون نره



❣·۰•●○●كلبه ي احساس❣·۰•●○● 1

[/align]
❣·۰•●○●كلبه ي احساس❣·۰•●○● 1

❣·۰•●○●كلبه ي احساس❣·۰•●○● 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕтяong ، ☆ mahak
آگهی
#2
اگه دو سه تا عکس بزاری کیفتش بهتر میشه Sleepy
+
سپاس
پاسخ
#3
مرسی ... عالی بود
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان