امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وقتی من بمیرم ...

#1


عزیزم!

وقتی من بمیرم و خورشید را ترک گویم

و به موجود دراز ِ غم انگیز نه چندان دلچسبی مبدل شوم

مرا در آغوش می گیری و بغل می کنی؟

بازوانت را به دور اندام من حلقه می کنی؟

آنچه سرنوشتی ظالمانه مقدر ساخته، بی اثر می کنی؟

اغلب به تو می اندیشم

اغلب به تو می نویسم

نامه هایی احمقانه ی سرشار از لبخند و عشق را

سپس آن ها را در آتش پنهان می کنم

شعله ها بیشتر و بیشتر زبانه می کشند

تا برای اندک زمانی در زیر خاکستر به خواب روند.

عزیزم!

چون به درون شعله خیره می شوم

درمانده می مانم

آیا باید بترسم که بر سر قلب تشنه ی عشق من چه خواهد آمد؟

اما تو هیچ عنایت نمی کنی

که در این دنیای سرد و تاریک

من تنهای تنها می میرم!



"هالینا پوشویاتوسکا"
مترجم: کامیار محسنین
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  وقتی پسرا ولی دخترا..........(از نوشته های خودم)
  یادمه وقتی که رفتی
  وقتی که آزادی اینجا نیست (اریش فرید)
Wink وقتی مادر بودن باعث نویسندگی شد!
Lightbulb وقتی بازار نشر نحیف‌تر می‌شود
Question وقتی نگاه نویسنده‌ جذاب نیست
Star وقتی قرار است بروی
Star وقتی یکی رو دوست داری...!
  وقتی خون‌آشام‌ها سراغ نوجوانان می‌روند
  وقتی....

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان