امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

D;رمان دختر گمشده تاریخD:

#1
Wink 
سلام Angel
اول می خوام درباره ی رمان حرف بزنم
این یه رمان تخیلی،طنز وتاریخی .همون اول بتون می گم عاشقانه نیست ولی خوندنشو بهتون پیشنهاد می کنم اطلاعاتتون درباره تاریخ مملکتمون بالا می ره.
این رمان 4جلد کامل درباره تاریخ ایران باستان نوشته شده وجلد پنجمش که در حال تایپه درباره بعد از حمله اعراب به ایرانه.
ویه خواهشی که ازتون دارم این سپاس بزارید تا بفهمم خوشتون اومده یانه

مرسی Heart Heart
به نام نامی نامی که نامش نامی نام هاست
نویسنده:fatima32
استاد بعد از پایان مبحث درس و چند دقیقه شوخی و خنده با دانشجویان ، ختم کلاس را اعلام کرد . همه
دانشجوها یکی یکی ، دوتا دوتا با سر و صدا و شوخی کنان رفتند بیرون . در بین آنها دو پسرخاله معروف
دانشگاه به نامهای مجید و آرش هم بودند . قبل از شروع داستان باید یه کم این دو تا رو معرفی کنم . مجید
عزیزی ، 32 ساله دانشجوی رشته تاریخ ، اهل و ساکن شیراز و پسر حاج رضا و زهرا خانم ، یه خواهر بنام محبوبه
داره که دانشجوی دکترای باستان شناسی است . مجید پسر شر و شیطونی است که در زمان بچگیهاش کسی از
دستش آرامش نداشت بطوریکه حتی همسایه ها هم شبها کابوس مجید رو می دیدند ، همه بهش میگفتند زلزله ،
اما الان که بزرگ شده کارش شده شوخی و خنده و خلاصه تازه یه جورایی کم کم همسایه ها و فامیل و
آشناهاشون دارن بهش اعتماد میکنند ، آخه سابقاً کسی جرأت نداشت از کنار مجید رد بشه . آرش کماندار ، 32
ساله ، دانشجوی رشته تاریخ ، تک فرزند آقا بهروز و زیبا خانم . دورگه شیراز و تهران ، خانواده اش تهران زندگیمیکنند ، بعد از قبولی در رشته تاریخ در دانشگاه شیراز ، تنها اومده شیراز و پدرش هم در آپارتمانی که خاله اش
سکونت دارند واحد روبرو را خریده که هم تنها نباشه و هم خیالش راحت باشه که پیش خانواده خاله اش هست .
آرش در واحد خودش تنها زندگی میکنه اما بیشتر اوقات مجید پیشش میره . خاله و شوهر خاله اش او را همانند
مجید دوست دارند و تنهایش نمی گذارند . خلاصه اوقات خوشی را می گذراند . البته پسر شیطونی نیست و
بیشتر اوقات از دست کارهای مجید خجالت زده است ، خصوصاً تو دانشگاه که با وجود مجید ، اونم تابلو شده .
بهشون لقب خیر و شر دادند و حتی اساتید دانشگاه هم آنها را بخوبی می شناسند .
خلاصه اونروز کلاس تاریخ مغول داشتند و با هزار بدبختی و تحمل حرفهای خسته کننده استاد ، ساعت درس
تموم شد و بچه ها شاد و خندان رفتند .
آرش – ساعت بعد تاریخ غوریان و خوارزمشاهیان داریم ؟
مجید – آره ، اَه اینقدر بدم میاد از تاریخ میانه که حد نداره ، آدم سر کلاس این درس حس میکنه ترکان خاتون
بهش نظر داره . هر وقت میرم سر این کلاس باید خودمو جمع و جور کنم که این زن یه وقت بهم پیشنهاد ازدواج
نده . میدونم آخرش منو تور می زنه . نمی دونی چقدر معذبم ، جون تو .
آرش – خب اونوقت شما سر کلاس مغول چه حسی دارید ؟
مجید – خب می دونی چیه ، نمی دونم این قانون یاسا را چجوری بهتون حالی کنم که بفهمید دنیا دست کیه .
آرش – آهان ، پس شما حس چنگیز خان بهتون دست درسته ؟
مجید – نه ، حیس ایکونوم ، فیس ایکونوم )یعنی احساس فیس و افاده می کنم(
آرش – زود باش ، باید سریع بریم چون کلاس بعدی خیلی شلوغه باید زودتر بریم که جا گیرمون بیاد
مجید – بیا بعدش بریم زرهی ، میگن یه عتیقه فروشی باز شده که چیزای خوشگلی توشه ، میخوام یه دید بزنم .
)زرهی نام یکی از خیابانهای معروف شیرازه(
آرش – باشه اونجا هم میریم به شرطی قول بدی سر کلاس این استاد اذیت نکنی بخدا دیگه از دست تو آبرو
ندارم مجید ، یه خورده درک کن دیگه
مجید – تو به من میگی سر کلاس استاد صدق آمیز فقط بشینم و درس گوش بدم ؟؟؟؟؟؟ نه ، بشینم درس گوش
بدم ؟؟؟؟؟؟ عمراً ، مگه خوابشو ببینی ، مردک عوضی ترم قبل میگه برو خدا رو شکر کن بهت 01 دادم
تا با ناپلئون محشور بشی . نه باید اذیتش کنم تا آدم بشه . من هیچ قولی نمیدم ، شرمنده
آرش - تو هم دیگه کوتاه بیا . باشه بعد از کلاس میریم زرهی
دیدی بعضیا خیلی میخندن هر چی شدن میزنن زیرخنده
همیشه بقیه رو میخندونن بعد یهو میرن تو فکر
اینارو اذیت نکنین

اینا نابود شدن

Bf1Bf1
آگهی
#2
تکراری ..


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان