گفتگوی آزاد نسخه 322

[ʜɪᴅᴅᴇɴ]

موضوعش ؟
خلاصه داستان این بود ک ....
حال ندارم تایپ کنم :/
بیا تل تو ویس بهت بگم :|
یدونه @ میذاری نام کاربری و بدون فاصله میذاری سمت چپش :/

---

دنباله ی اضافه وزن گوگولی شدنم هست ک میشی تپل :/
حالا هر تپلی ک چاق نیس :|
اها (:
لعنتیا همتون رفتین نمایشگاه فقط من نرفتم ]:
انقد اراعه و اجرا و اینا داشتیم نشد برم ):
+ به نکته ی ضخیمی اشاره کردی (:
هردفعه ک میام بیشتر ناامید میشم ...

چقد درس میخونی آخه ننت چرا نیس الان اینجا تا ببینه چی تحویل جامعه داده دخترکم (;
شلوغ بودُ جمعیتی عاری از هرگونه نیت خرید کتاب و به قصدِ سیاحَت و خرید ساندویچُ ساندیس رو در اونجا مشاهده نمودم
فضا،بس غم انگیزست

زده ب سرم :|
بعضی وقتا یه کارایی میکنم خودمم تعجب میکنم :|
عاااخخخ ننم D:
خیلی وقته باهاش حرف نزدم ._.
ن بابا دوستای من ک گونی گونی کتاب خریدن :|
هیچی ام  نخوردن :/

اره اصن صدای مبلُ این داستانا ..... :V
عاخخ ننت واقعا رحمت خدا بر او باد
سلام برسون رفتی پیشش
از دوستات خوشم اومد .__. چقدر خوبن اخه، کتاباشونو تموم کردن بگو بیان طاق بزنیم xD

مرض :|
خودت برو پیشش سلام کن :|
اره این برنامه رو گذاشتم باهاشون :|
تو تایمی ک دستمه میدم بخونی توام ._.

تو چ سبکی هستن 
تو تایمی که دستته تا اینجا بیای که یه امانتیُ به یکی دیگه امانت بدی؟! |:
خودت برو بخرُ شرایطت هم جوریه هرچی بگی نه نمیگنُ میتونی شخم بزنی کل کتاباشونو درو کنی ببری خونتون
صفا..! (;