دآصتآن عآ و عکس عآی وعشنآک
همکاری بفرمایید =)
من کسی هستم ک دوست دارم بقیه رو اذیت کنم؛ من عادت دارم همه ی اوقات دیگرانو عصبانی کنم؛ بعضی وقتا چند بار توی روز.
یک شب، تقریبا نصفه شب، به طبقه ی بالا رفتم تا برم توی اتاقم که بخابم؛ من خزنده توی اتاقم نگه میدارم پس لامپ های حرارتی روشن بودن و اتاقمو روشن میکردن.
بعد از اینکه من عاخرین لامپ رو هم خاموش کردم برگشتم تا تختمو ببینم و دیدم یه چیزی روبه روی تختم ایستاده. رنگ اون سیاهه خالص بود مثل یک سایه ولی اون شکل یک انسان بود؛اونجوری که من به یاد دارم اون شکل یک مرد(میتونه معنیه انسانم بده)بود و من به طور دقیق به یاد دارم اون فیگور ی کلاه داشت؛ اولین غریزه ی حیوانیه من میگفت که برو و لمسش کن و به محض اینکه بهش رسیدم غیب شده بود، اما یه جوری که انگار هیچوقت اونجا نبوده.
یکی از دوستای خوبم ضده مسیحه(کافره) و اون خیلی خوب در مورد موجودات و روح ها میدونه پس من اتفاق اون شبو بهش گفتم، اون گفت چیزی که من براش توضیح دادم یک فرد سایه ای بوده. بعد اون ازم پرسید اگه من تحریک شدم...معلوم میشه اونا منو جذب کردن،اونها اساسا به اونجا دعوت شدن. اونا نمیتونن حرف بزنن و نمیتونن تورو لمس کن اونا فقط یه جا می ایستن و نگاهت میکنن و ظاهرا تورو جذب میکنن و بعضی وقتا چندین دفعه میان تا تورو ببینن چون مجذوب تو شدن. خب من فکر میکنم اون داشت مزخرف میگفت چون اون میدونه چطوری قضیه رو دراماتیک کنه و پیاز داغشو زیاد کنه پس من توی گوگل سرچش کردم.(میتونین سرچ کنین واقعیه)
گوگل نشون میداد (Turns out shadow peple) یه چیزه واقعیه، و اون یه موجوده که مثل یک مرد میمونه که یک کلاه رو به سر داره که به عنوان (مرد کلاه دار) شناخته میشه:/
*Dark funeral*
-من دائما نگرام که شوعرم فریبم بده. بخاطر اینه که من زیر تختم دفنش کردم.
-بدنش تیکه تیکه شده بود و دو طرف دهنش «لبخند گلاسکو» رسم شده بود ؛ بریدگی عمیق از لب تا گوش
اثر بسته شدن با طناب رو تیکه های بدنش مشخص بود.
خونریزی داخلی کرده بود ، و این نشون میداد که بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود
--من صدای کوبیده شدن به در اتاقمو وقتی ازم میخواد که اجازه بدم بیاد تو اتاق نادیده میگیرم. چون اون الانشم اونور اتاق خوابه. من میبینمش...
-من خیلی عاشقش بودم. من اونو کاملا برای خودم میخواستم، من میدونستم اگه اونو بکشم هیچ زن دیگه ای هیچو وقت نمیتونه دوباره لمسش کنه. پس کشتمش...
در۱۹۶۳،"سآدآ آبِ" ناشناس عشقش رو در خواب کشت. با چاقوی اشپزخانه آلت تناسلیه اونو برید و اون رو تو ی کیسه برد تا وقتی ک جنازه پیدا شد
--گردنمو بریدم وقتی داشتم اصلاح میکردم.
رفتم جلوی آینه تا ببینم چ آسیبی دیدم ؛ ولی خودمو در حال لبخند زدن دیدم...
-مردی رو به سنگ قبر زنش گفت: من فکر میکردم هیچوقت دلیل اینکه رهام کردی رو پیدا نمیکنم.
صدایی پشت سرش نجوا کنان گفت : هرگز نمیفهمی...
--دوست دختر سابقم از وقتی که از هم جدا شدیم داره منو دنبال میکنه.
راستش اگه بدن قطعه قطعه شدشو توی حیاطم دفن نکرده بودم اصلا باعث تعجبم نمیشد
-من هر شب قبل از خواب مطمئن میشم که در حمومو بستم.
اما بازم شبا میتونم صدای همسرِ مرده ام رو بشنوم که داخل حموم چیزهایی رو زمزمه میکنه..
تعداد زيادي از دانش آموزان يک مدرسه هندي که مدرسه شان در حياط يک گورستان واقع شده از کابوس هاي شبانه رنج مي برند، در نتيجه از مسوولان مدرسه خواستند محل مدرسه را تغيير دهند.
رقيب انصاري 6 ساله مي گويد؛ <<من از وقتي که مرده ها را به خواب مي بينم که تهديدم مي کنند به موقع به مدرسه بيايم، ديگر به مدرسه نمي روم.>>
در اين هفته صدها کودک دبستاني به همراه والدين شان به نشانه اعتراض در مقابل دفتر مديريت مدارس منطقه جمع شدند و خواستار آن شدند که محل مدرسه تغيير کند.
حدود 200 کودک در اين مدرسه به صورت شيفتي درس مي خوانند. اين مدرسه به دليل عدم در اختيار داشتن زمين کافي براي راه اندازي مدرسه و همکاري نکردن مقامات در روستاي کوهاري در اين محل واقع شد.
برخي از اين والدين گفته اند خواب و سلامت فرزندان شان به دليل کابوس هايي که در مورد ارواح مي بينند مختل شده است.
يکي از والدين مي گويد؛ <<آنها تمام روز با هم درس مي خوانند، بازي مي کنند و ناهارشان را در حالي مي خورند که روي سطح سيماني قبرها نشسته اند. اما حالا ارواح مي خواهند فرزندان ما را تسخير کنند و اين امر باعث بيماري کودکان شده است.
ما راهي جز فرستادن فرزندان مان به اين مدرسه نداريم زيرا نزديک ترين مدرسه جز اين دست کم 4 ساعت تا روستا فاصله دارد.>>
در اين قبرستان بيش از 100 مقبره وجود دارد که تعدادي از آنها نيز تازه هستند و ظرف چند ماه گذشته کنده و پر شده اند.
مقامات استان پرجمعيت بيهار گفته اند درصددند محلي تازه براي مدرسه بيايند.
يکي از اعضاي شوراي اداره روستا در اين مورد گفت؛ <<شايد درگذشتگان نيز از شلوغي حياط گورستان ناراضي باشند و ديگر هنگام آن رسيده که فکري براي اين موضوع بکنيم.
تو حموم بودم مامانمو صدا زدم ک صابون بده بهم داد...تازه یادم اومد هیشکی خونمون نبود
همکاری بفرمایید =)
من کسی هستم ک دوست دارم بقیه رو اذیت کنم؛ من عادت دارم همه ی اوقات دیگرانو عصبانی کنم؛ بعضی وقتا چند بار توی روز.
یک شب، تقریبا نصفه شب، به طبقه ی بالا رفتم تا برم توی اتاقم که بخابم؛ من خزنده توی اتاقم نگه میدارم پس لامپ های حرارتی روشن بودن و اتاقمو روشن میکردن.
بعد از اینکه من عاخرین لامپ رو هم خاموش کردم برگشتم تا تختمو ببینم و دیدم یه چیزی روبه روی تختم ایستاده. رنگ اون سیاهه خالص بود مثل یک سایه ولی اون شکل یک انسان بود؛اونجوری که من به یاد دارم اون شکل یک مرد(میتونه معنیه انسانم بده)بود و من به طور دقیق به یاد دارم اون فیگور ی کلاه داشت؛ اولین غریزه ی حیوانیه من میگفت که برو و لمسش کن و به محض اینکه بهش رسیدم غیب شده بود، اما یه جوری که انگار هیچوقت اونجا نبوده.
یکی از دوستای خوبم ضده مسیحه(کافره) و اون خیلی خوب در مورد موجودات و روح ها میدونه پس من اتفاق اون شبو بهش گفتم، اون گفت چیزی که من براش توضیح دادم یک فرد سایه ای بوده. بعد اون ازم پرسید اگه من تحریک شدم...معلوم میشه اونا منو جذب کردن،اونها اساسا به اونجا دعوت شدن. اونا نمیتونن حرف بزنن و نمیتونن تورو لمس کن اونا فقط یه جا می ایستن و نگاهت میکنن و ظاهرا تورو جذب میکنن و بعضی وقتا چندین دفعه میان تا تورو ببینن چون مجذوب تو شدن. خب من فکر میکنم اون داشت مزخرف میگفت چون اون میدونه چطوری قضیه رو دراماتیک کنه و پیاز داغشو زیاد کنه پس من توی گوگل سرچش کردم.(میتونین سرچ کنین واقعیه)
گوگل نشون میداد (Turns out shadow peple) یه چیزه واقعیه، و اون یه موجوده که مثل یک مرد میمونه که یک کلاه رو به سر داره که به عنوان (مرد کلاه دار) شناخته میشه:/
*Dark funeral*
-من دائما نگرام که شوعرم فریبم بده. بخاطر اینه که من زیر تختم دفنش کردم.
-بدنش تیکه تیکه شده بود و دو طرف دهنش «لبخند گلاسکو» رسم شده بود ؛ بریدگی عمیق از لب تا گوش
اثر بسته شدن با طناب رو تیکه های بدنش مشخص بود.
خونریزی داخلی کرده بود ، و این نشون میداد که بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود
--من صدای کوبیده شدن به در اتاقمو وقتی ازم میخواد که اجازه بدم بیاد تو اتاق نادیده میگیرم. چون اون الانشم اونور اتاق خوابه. من میبینمش...
-من خیلی عاشقش بودم. من اونو کاملا برای خودم میخواستم، من میدونستم اگه اونو بکشم هیچ زن دیگه ای هیچو وقت نمیتونه دوباره لمسش کنه. پس کشتمش...
در۱۹۶۳،"سآدآ آبِ" ناشناس عشقش رو در خواب کشت. با چاقوی اشپزخانه آلت تناسلیه اونو برید و اون رو تو ی کیسه برد تا وقتی ک جنازه پیدا شد
--گردنمو بریدم وقتی داشتم اصلاح میکردم.
رفتم جلوی آینه تا ببینم چ آسیبی دیدم ؛ ولی خودمو در حال لبخند زدن دیدم...
-مردی رو به سنگ قبر زنش گفت: من فکر میکردم هیچوقت دلیل اینکه رهام کردی رو پیدا نمیکنم.
صدایی پشت سرش نجوا کنان گفت : هرگز نمیفهمی...
--دوست دختر سابقم از وقتی که از هم جدا شدیم داره منو دنبال میکنه.
راستش اگه بدن قطعه قطعه شدشو توی حیاطم دفن نکرده بودم اصلا باعث تعجبم نمیشد
-من هر شب قبل از خواب مطمئن میشم که در حمومو بستم.
اما بازم شبا میتونم صدای همسرِ مرده ام رو بشنوم که داخل حموم چیزهایی رو زمزمه میکنه..
تعداد زيادي از دانش آموزان يک مدرسه هندي که مدرسه شان در حياط يک گورستان واقع شده از کابوس هاي شبانه رنج مي برند، در نتيجه از مسوولان مدرسه خواستند محل مدرسه را تغيير دهند.
رقيب انصاري 6 ساله مي گويد؛ <<من از وقتي که مرده ها را به خواب مي بينم که تهديدم مي کنند به موقع به مدرسه بيايم، ديگر به مدرسه نمي روم.>>
در اين هفته صدها کودک دبستاني به همراه والدين شان به نشانه اعتراض در مقابل دفتر مديريت مدارس منطقه جمع شدند و خواستار آن شدند که محل مدرسه تغيير کند.
حدود 200 کودک در اين مدرسه به صورت شيفتي درس مي خوانند. اين مدرسه به دليل عدم در اختيار داشتن زمين کافي براي راه اندازي مدرسه و همکاري نکردن مقامات در روستاي کوهاري در اين محل واقع شد.
برخي از اين والدين گفته اند خواب و سلامت فرزندان شان به دليل کابوس هايي که در مورد ارواح مي بينند مختل شده است.
يکي از والدين مي گويد؛ <<آنها تمام روز با هم درس مي خوانند، بازي مي کنند و ناهارشان را در حالي مي خورند که روي سطح سيماني قبرها نشسته اند. اما حالا ارواح مي خواهند فرزندان ما را تسخير کنند و اين امر باعث بيماري کودکان شده است.
ما راهي جز فرستادن فرزندان مان به اين مدرسه نداريم زيرا نزديک ترين مدرسه جز اين دست کم 4 ساعت تا روستا فاصله دارد.>>
در اين قبرستان بيش از 100 مقبره وجود دارد که تعدادي از آنها نيز تازه هستند و ظرف چند ماه گذشته کنده و پر شده اند.
مقامات استان پرجمعيت بيهار گفته اند درصددند محلي تازه براي مدرسه بيايند.
يکي از اعضاي شوراي اداره روستا در اين مورد گفت؛ <<شايد درگذشتگان نيز از شلوغي حياط گورستان ناراضي باشند و ديگر هنگام آن رسيده که فکري براي اين موضوع بکنيم.
تو حموم بودم مامانمو صدا زدم ک صابون بده بهم داد...تازه یادم اومد هیشکی خونمون نبود