امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سرودن شعر نو

#1
بسم الله الرحمن الرحیم

شعر نو محصول انقلاب مشروطیت است . همراه با این انقلاب تمام مناسبات اجتماعی – فرهنگی کشور متحول گردید« راه آهن ،تلفن ،تلگراف . صنعت چاپ ،روزنامه ،دارالفنون ،ترجمه آثار فرهنگی »

کوته کلام اینکه همه چیز به جلو پیش می رفت و تنها هنری که هیچ ربطی به زندگی و مناسبات آن نداشت شعر بود (شعر رسمی این عهد شعر مکتب بازگشت بود ) این شعر فقط و فقط تقلید محض از پیشینیان بود و فقط مشت سعدی و منوچهری دروغین به وجود آورد و هنوز در خم زلف یار ،سر و قامت او ،رخ ماه وش او و لب و ... مانده بود در صورتی که زمانه ایجاب می کرد به جای خال لب از زغال معدنی ، به جای نغمه بلبل از سوت قطار و ... سخن به میان آید. ای ن بود که کم کم برخی پی بردند که دیگر نمی شود با زبان فردوسی و ثنایی و ... حرف زد ( تقی رفعتی ، شمس کمایی ، جعفر خامنه ای و ... ) و به سرودن شعر مخالف و به شیوه متفاوت با سبک قدیم پرداختند . فقط عیب کارشان این بود که خوب فلسفه کار را نمی دانستند ( به جز تقی رفعت ) این بود که در متحول گرداندن شعر کلاسیک چندان توفیقی کسب نکردند در این حسن مردی بزرگ قد علم کرد و به درخشش بدعت را بر کاخ شعر کلاسیک برافراشت چرا که خیلی خوب پی برده بود اگر دست به کار نشود زبان فارسی به دلیل دوری از زندگی مردم خواهد مرد و زبان بیگانه جای گزین خواهد شد ، آری مردانه برخواست و بازایش شعر نو ، حیاتی دوباره به زبان پارسی داد .شعر های اولیه او ( بیرق ها و لکه ها - ای شب - رنگ پریده ) چندان تفاوتی با شعر کلاسیک نداشت اما با سرودن افسانه سد عظیم شعر کلاسیک را در هم شکست :



« ای دل من دل من دل من بی نوا ، مظطرا ، قابل من

با همه خوبی و قدر و دعوی از تو آخر چه شد حاصل من

خبر سر شکی بر خاره غم » ...


« ساختار زبانی شعر نیما »

همانطور که خصوصیات سبکی تاریخ بیهقی را می دانیم بسیار ضروری است دانستن خصوصیات سبکی شعر نیما بویژه برای دانشجوی زبان و ادبیات فارسی :

1- تقدم مضاف الیه ضمیری بر صفت : با تنش گرم ، بیابان دراز / مرده راماند در گورش تنگ

همچنان همچنان کاندر غبار اندوده اندیشه ای من ملال انگیز / طرح تصویری در آن هر چیز / داستانی حاصلش دردی با نفسهای پیچکهایش رخوتناک با چراغانش روشن چون نی نی چشم (فروغ فرفزاد)

2- کاربرد صفت بجای اسم : این کاربرد صفت و موصوف مقلوب که در قدیم هم بوده کاملا فرق دارد مثلا نیکمرد که مقلوب است باز صفت همان نقش صفت را بازی می کند ß مرد نیک و در هر دو حالت فرقی ندارد ولی در ساختار نیما صفت خاصیت خود را از دست داده به اسم تبدیل می شودß بلند کاج که بنلد در حکم اسمی به کاررفته که صفت کاج گرفته : در دلاویز سرای سینه اش بر پاست غوغاها در آرام سرای شعر نو تعمیر خود پویا

ای فصل فصل های نگارینم سرد سکوت خود را بسرایم



3- آوردن صفت در آخر مصرع با فاصله از موضوع :

هیچ آوایی نمی آید از آن مردی که درآن پنجره هر روز / چشم در راه شبی مانند امشب بود بارانی

می بینیم که بارانی که صفت شب است با فاصله و در آخر مصرع آمده و در اصل می بایست چنین باشد :

چشم در راه شبی بارانی مانند امشب بود

4- کاربرد ویژه هر چه که دستور نویسان قدیم آن را به عنوان ضمیر مبهم به کار می بردند اما در شعر نیما چنین نیست و در 90 درصد جاهایی که هر چه می آید دو کار می توانیم بکنیم اول اینکه آن را در معنای همه چیز به کار ببریم و یا اینکه بعد از هر چه جمله مقرضه ای (دراین جهان است ، وجود دارد یادداشت ) اضافه کنیم : دالنگ دالنگ / گرسنه سگ او هم در خواب / هر چه خوابیده / همه چیز آرام

هر چه می پژمرد از رنج دراز / می رود اونه پا / کرده در راه گلو بغض گره / هر چه می گردد با او از جا

5- آوردن واو در آغاز مصرع ها : نازک آرای تن ساقه گلی / که جانش کشتم / وبه جان دادمش آب / و شب تیره بدل با روز روشن گشت خواهد / و به مانند چراغ من نمی افروزد چراغی هیچ

6- نوعی حذف و تخفیف در ساختار زبان : چه کند گر برود یا نرود / دم که با ماتم خود می گردد / می رسد ناله ای از جنگل دور / جا که می سوزد دل مرده چراغ

7- کاربرد از به جای در که این امر را از نظامی اخذ کرده :

شمع الهی ز دل افروخته درس ازل تا ابد آموخته

در ساحت دهلیز سرای من و تو / مردی است نشسته ، از برش مشعل نور

هر چه هر چیز که هست از براو هر چه با رنگ تجلی رنگ در پیکر می افزاید

8- ابداع مفاهیم نو و تازه از واژه هایی که در آستانه ی فراموشی و طرد شدن هستند :

می تراود مهتاب / می درخشد شب تاب ß نور بارانی ماه را به تراوش ماه تشبیه کرده و ابداعی است بکر ، نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک / غم این هفته ی چند / خواب در چشم ترم می شکند .

گفتمش خنده نبدد پس از این . که خواب شکستن و خنده بستن حیاتی جدید به کلمه می دهد .

شناخت اصول کلی شعر نو نیمایی و سپید (شاملویی):
قسمت اول
ابتدا باید گفت اغلب کسانی که دوست دارند شعر "نو" بسرایند (و شاید من هم یکی از آن ها باشم)، گمان می کنند تنها با شکستن وزن و قافیه و با به هم زدن آرایش ظاهری شعر، در واقع شعر "نو" سروده اند، اما هرگز این گونه نیست. مطالب زیر برگرفته از مطالعات پراکنده ی این جانب در باره ی انواع شعر می باشد که برای روشن شدن مطلب و نیز برای یادآوری اول برای خودم و بعد برای سرایندگان شعر "نو" در این جا آورده می شود.

ابتدا بیایید شعر سنتی را مانند ماشینی تجسم کنیم که بر روی چهار چرخ ( 4 اصل ) حرکت می کند.* این 4 چرخ عبارتند از: قالب یا شکل - وزن و قافیه – عاطفه یا احساس – خیال یا تصویر.

شعر نیمایی:
نیما اصل فرم یا شکل ظاهری شعر (تساوی ارکان) را کنار نهاد و شعر "نو" را با مفاهیم و مضامین متفاوت از شعر سنتی بناکرد. یعنی یک چرخ از چرخ های ماشین شعر سنتی را کم کرد. اما هدف نیما کاستن زیبایی شعر نبود. او عقیده داشت که:
"شعر یک واسطه است. زبان، کلمات، وزن و ... همگی واسطه اند. گوینده ی شعر باید برای یافتن یک قالب یا شکل تلاش کند. اصیل ترین قالب آن است که خود مفاهیم طلب می کند. اطاعت از قواعد شعر همچون اطاعت غلام زرخرید از ارباب جایزنیست**."
نیما مجبوربود سه اصل "وزن، عاطفه و تصویر سازی" های بدیع و نو*** را آن چنان قوی و زیبا ارایه دهد که کمبود اصل تساوی ارکان جبران شود و حس نشود.**** بنابراین یک شعر نیمایی فنی و اصولی آسان تر از شعر سنتی نیست و چه بسا سخت تر نیز می باشد.
برای نمونه قسمتی از شعر "زمستان" سروده ی مهدی اخوان ثالث را مرور کنیم:

-... نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک / مفاعیلن 4 بار/
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت / مفاعیلن3 بار/
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم / مفاعیلن3 بار/
ز چشم دوستان دور یا نزدیک...؟ /مفاعیلن3 بار/

شعر شاملویی یا سپید:
احمد شاملو از ماشین شعر سنتی یک چرخ دیگر (اصل وزن) را هم کنار نهاد. او به وزن درونی و یا "تونالیته" ی شعر باور داشت. اما منظور او هم کم کردن اصول شعر و کاستن از زیبایی آن نبود، و در عوض او بر این باور بود که دو اصل شعر سپید (اصل تصویر سازی و عاطفه) باید آن چنان قوی باشد که کمبود دو اصل وزن و قالب را جبران کند، درست مانند دوچرخه ای که دارای امکانات و سرعت و کیفیت یک ماشین چهارچرخ می باشد! بنابراین، به قول استاد جمشید علیزاده یک شعر شاملویی فنی و اصولی سخت ترین نوع شعر می باشد و ما نباید فکر کنیم که با شکستن ظاهر شعر(قالب و وزن) یک شعر "نو" ارایه داده ایم.
برای نمونه قسمتی از شعر " مرگ ناصری" سروده ی احمد شاملو را که به دوش کشیدن صلیب به وسیله ی عیسی بن مریم را به تصویر می کشد، مرورکنیم.

با آوازی یکدست
یکدست
دنباله ی چوبین بار
در قفایش
خطی سنگین و مرتعش
برخاک می کشید
"تاج خاری بر سرش نهید...!"
این تصویرسازی باشکوه بدون شک عاطفه و احسلس هر خواننده ای را به آشوب می کشد.

در پایان، هدف از نوشتن مطالب فوق یادآوری بود برای خودم و برای شاعران جوانی که شعر نو را تمرین می کنند. ما باید در تمرینات خود سعی کنیم انرژی شعر را از لحاظ عاطفه و قدرت تصویرسازی تقویت کنیم. به نظر این جانب شعری که خالی ازاصل تصویر سازی است، تنها یک نوشته ی ادبی است و شعری که خالی از هم تصویر سازی و هم اصل عاطفه می باشد، تنها یک مکالمه می باشد و اصلا شعر نیست که متاسفانه با آن هر روز هم روبه رو می شویم (و شاید نوشته های این جانب هم از همین دست باشد). بدین وسیله امیدوارم ما در لابلای جمله های شعر "نو" خود، اصول فوق را در نظر بگیریم و نوشته های خود را ابتدا خودمان داوری کنیم. به قول نیما: " اولین کسی که می تازد بر اشعار من، خود من هستم."*****

پاورقی ها:
..............................
* استاد جمشید علیزاده
** از مقاله ی آقای جمال سید طاهری با عنوان: "دیدگاه نیما در باره ی شعر"
*** تصویر سازی بدیع یا "نو" آن نیست که هر لغتی را بی مهابا در شعر به کار ببریم. از پروانه شروع کنیم و یک دفعه از وایتکس و ... سردربیاوریم و یا واژگان جدیدی را به کار ببریم که فرهنگستان زبان هم از اختراع آن عاجز است! مهندسی کلمات (انسجام) و نیز قرینه سازی باید آن چنان قوی و منطقی باشد که لااقل اهل فن از آن سردربیاورند! و ابهام سوال گونه که در شعر زیباست با ابتذال معنی فرق دارد.

به گفته ی استاد "عاکف":
"- واژه دلخون از نگاه خالی از معنای ما ... طول ما قد می کشد، اما تهی پهنای ما"

"- هر صدف دُر ناورد باید به ژرفا رو نمود... لطف شعر افزون نشد با ازدیاد واژه ها"

**** گفتنی است در شعر برخی از شاعرن بزرگ سنتی، شعرهایی می خوانیم با ضعف در حروف قافیه، اما ارایه ی اصول 4 گانه ی شعر، بویژه عاطفه و تصویر آن چنان عمیق و بدیع است که انسان را سحر می کند و خواننده دیگر به یاد حروف قافیه نمی افتد.
دیوانگی زین بیشتر؟ زین بیشتر دیوانه جان – با ما سر دیوانگی داری اگر دیوانه جان
در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو – وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان

***** از مقاله ی آقای جمال سید طاهری با عنوان: "دیدگاه نیما در باره ی شعر
Even when i spend the whole day with you, I miss you the second you leave.
پاسخ
 سپاس شده توسط Dead Silence
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  سرودن شعر نو ۲

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان