17-06-2018، 9:59
کوچیکتر که بودم فکر میکردم تنهایی یعنی وقتایی که هیشکی خونه نیست !
تو بنويس…..
بنويس از دلتنگي هايت, از دردهايت,
از هرچه دلت مي گويد بنويس…..
دلتنگي ات را با جان و دل مي چشم!
یـــــک روز …
حســــــــرت خواهـــــی خـــــورد …
روزی کـــــه در آغـــــوش دیگـــــری ,
بـــــا فکـــــر کـــــردن بـــــه مـــــن …
آرام میشــــــــــوی …………..!
دلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را میگیـــرد،
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر…
فقـــط بگــــو : کــــودکـــ استـــ، نـِـمی فهمــد…
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
دیشب با تنهایی ام مچ انداختم ، باختم!
نمی دانی این روزها چقدر زورش زیاد شده است …
سخت است
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش می کردم !
دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی…
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !
می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد
بوی تنت را بگیرد
آغوشت را از من بگیرد
چه احساس مبهمی است حسادت !
تکیه بده اما به شانه هایی که اگر خوابت برد سرت را زمین نگذارد
دو کلام حرف حساب باهات دارم :
” دوست دارم ”
از دیگران شکایت نکن ، خودت را تغییر بده
چرا که که برای محافظت از پای خود
پوشیدن یک دمپایی آسان تر از فرش کردن کل زمین است !
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …
تو بنويس…..
بنويس از دلتنگي هايت, از دردهايت,
از هرچه دلت مي گويد بنويس…..
دلتنگي ات را با جان و دل مي چشم!
یـــــک روز …
حســــــــرت خواهـــــی خـــــورد …
روزی کـــــه در آغـــــوش دیگـــــری ,
بـــــا فکـــــر کـــــردن بـــــه مـــــن …
آرام میشــــــــــوی …………..!
دلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را میگیـــرد،
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر…
فقـــط بگــــو : کــــودکـــ استـــ، نـِـمی فهمــد…
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
دیشب با تنهایی ام مچ انداختم ، باختم!
نمی دانی این روزها چقدر زورش زیاد شده است …
سخت است
فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش می کردم !
دلم بهانه ای میخواهد برای ادامه زندگی…
مثل یک بوسه عاشقانه که یادم بیاورد هنوز زنده ام !
می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد
بوی تنت را بگیرد
آغوشت را از من بگیرد
چه احساس مبهمی است حسادت !
تکیه بده اما به شانه هایی که اگر خوابت برد سرت را زمین نگذارد
دو کلام حرف حساب باهات دارم :
” دوست دارم ”
از دیگران شکایت نکن ، خودت را تغییر بده
چرا که که برای محافظت از پای خود
پوشیدن یک دمپایی آسان تر از فرش کردن کل زمین است !
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن” …