13-09-2018، 9:49
امشب منزل آقای مرشدی دعوت بودیم.
-من دلیل این دعوت آقای مرشدی رو نفهمیدم.
مونا رژ روی لبش رو پررنگ کرد.
-الان که رفتیم می فهمی.
نگاهی به سر تا پام انداخت.
-با اینکه لباسهات تیره است اما خیلی بهت میان.
نگاهی تو آینه قدی انداختم.
مثل همیشه کت و شلوار پوشیده بودم. بهارک رو خونه خاله گذاشتم و همراه مونا به سمت ویلای آقای مرشدی تو لواسون رفتیم.
کت پاییزه ام رو پوشیده بودم. بعد از مسافتی ماشین و کنار ویلای بزرگی نگهداشتم.
خدمتکار در آهنی ویلا رو باز کرد. ماشین و تو باغ پارک کردیم. مونا سوتی زد.
-وااو ... خونه رو ...
آروم به پهلوش زدم. خودش رو جمع کرد.
-هی دیانه، اون ماشین صدرای گور به گور شده نیست؟
نگاهی به ماشین انداختم.
-چرا خودشه.
-اون اینجا چیکار داره؟
بی تفاوت شونه ای بالا دادم اما مونا دست بردار نبود. با هم وارد سالن شدیم. خدمتکاری اومد سمتمون.
-برای تعویض لباس همراه من بیاین.
کتم رو درآوردم و دست خدمتکار دادم.
-ممنون، ما تعویض لباس نداریم.
-والا، ما از این قرتی بازیا بلد نیستیم.
نگاهی به جمعیتی که اومده بودن انداختم. همه آرایش کرده و لباسهای باز تنشون بود.
آقا و خانم مرشدی اومدن سمتمون.
-من دلیل این دعوت آقای مرشدی رو نفهمیدم.
مونا رژ روی لبش رو پررنگ کرد.
-الان که رفتیم می فهمی.
نگاهی به سر تا پام انداخت.
-با اینکه لباسهات تیره است اما خیلی بهت میان.
نگاهی تو آینه قدی انداختم.
مثل همیشه کت و شلوار پوشیده بودم. بهارک رو خونه خاله گذاشتم و همراه مونا به سمت ویلای آقای مرشدی تو لواسون رفتیم.
کت پاییزه ام رو پوشیده بودم. بعد از مسافتی ماشین و کنار ویلای بزرگی نگهداشتم.
خدمتکار در آهنی ویلا رو باز کرد. ماشین و تو باغ پارک کردیم. مونا سوتی زد.
-وااو ... خونه رو ...
آروم به پهلوش زدم. خودش رو جمع کرد.
-هی دیانه، اون ماشین صدرای گور به گور شده نیست؟
نگاهی به ماشین انداختم.
-چرا خودشه.
-اون اینجا چیکار داره؟
بی تفاوت شونه ای بالا دادم اما مونا دست بردار نبود. با هم وارد سالن شدیم. خدمتکاری اومد سمتمون.
-برای تعویض لباس همراه من بیاین.
کتم رو درآوردم و دست خدمتکار دادم.
-ممنون، ما تعویض لباس نداریم.
-والا، ما از این قرتی بازیا بلد نیستیم.
نگاهی به جمعیتی که اومده بودن انداختم. همه آرایش کرده و لباسهای باز تنشون بود.
آقا و خانم مرشدی اومدن سمتمون.