18-11-2018، 7:49
یک هفته ای می شد که بخاطر گچ پام توی خونه بودم.
توی این مدت یک هفته پارسا رو ندیدم فقط یک بار زنگ زد و حالم رو پرسید.
بین دو راهی گیر کرده بودم. قلب لعنتیم با هر بار اسمش رو آوردن محکم تو سینه می کوبید اما فکر می کردم فکر کردن به مرد دیگه ای خیانت به احمدرضاست.
موناسینی سوپ رو جلوم گذاشت.
-تو یه چیزیت هست اما به من نمیگی!
-چیزی نیست.
-من و خر نکن دیانه، من می شناسمت. بعد از اون شبی که با پارسا بیرون رفتی این اتفاق برات افتاد. حواست دیگه اینجا نیست.
-چیزی نیست فقط پام کمی اذیت می کنه.
مونا شونه ای بالا داد.
-آخرش که می فهمم چرا اینطوری شدی اما بهتره خودت بگی!
سرم رو پایین انداختم.
-الان هیچی ازم نپرس.
خم شد و گونه ام رو بوسید.
-هروقت دنبال یه هم صحبت بودی خودم دربست نوکرتم.
-مرسی که هستی.
-من برم تا صدای امیرعلی درنیومده.
با رفتن مونا نگاهم رو به عکس احمدرضا دوختم.
بالاخره بعد از یک ماه گچ پام رو باز کردم. باید چند جلسه فیزیوتراپی می رفتم.
تازه از فیزیوتراپی برگشته بودم که نهال زنگ زد و گفت اومدن ایران.
ازش خواستم تا بیان اینجا و اونم استقبال کرد.
بعد از شام دور هم نشستیم. نهال رفت تا قهوه بیاره.
توی این مدت یک هفته پارسا رو ندیدم فقط یک بار زنگ زد و حالم رو پرسید.
بین دو راهی گیر کرده بودم. قلب لعنتیم با هر بار اسمش رو آوردن محکم تو سینه می کوبید اما فکر می کردم فکر کردن به مرد دیگه ای خیانت به احمدرضاست.
موناسینی سوپ رو جلوم گذاشت.
-تو یه چیزیت هست اما به من نمیگی!
-چیزی نیست.
-من و خر نکن دیانه، من می شناسمت. بعد از اون شبی که با پارسا بیرون رفتی این اتفاق برات افتاد. حواست دیگه اینجا نیست.
-چیزی نیست فقط پام کمی اذیت می کنه.
مونا شونه ای بالا داد.
-آخرش که می فهمم چرا اینطوری شدی اما بهتره خودت بگی!
سرم رو پایین انداختم.
-الان هیچی ازم نپرس.
خم شد و گونه ام رو بوسید.
-هروقت دنبال یه هم صحبت بودی خودم دربست نوکرتم.
-مرسی که هستی.
-من برم تا صدای امیرعلی درنیومده.
با رفتن مونا نگاهم رو به عکس احمدرضا دوختم.
بالاخره بعد از یک ماه گچ پام رو باز کردم. باید چند جلسه فیزیوتراپی می رفتم.
تازه از فیزیوتراپی برگشته بودم که نهال زنگ زد و گفت اومدن ایران.
ازش خواستم تا بیان اینجا و اونم استقبال کرد.
بعد از شام دور هم نشستیم. نهال رفت تا قهوه بیاره.