نتفلیکس چندسالی است فرمول ساخت سریالهای جذاب و پر رمز و راز را پیدا کرده و یکی پس از دیگری سریالهایی را با این روند میسازد و یا همانند سریال موردنظر ما، از شبکه دیگر (تولید شبکه Channel 4) آن را برای پخش جهانی خریداری میکند. پایان جهان لعنتی (The End of the F**king World) یک سریال بسیار کوتاه در قالب ۸ قسمت است که سعی میکنند از فرمول از پیش موفق شده سایر سریالها استفاده کند، اما به دلیل ضعف شدید در فیلمنامه وسط داستان درجا زده و از هم میپاشد. پایان جهان لعنتی، یک سریال با مضمون نوجوانان است اما همانطور که از نام سریال مشخص است، به هیچوجه به این گروه سنی مربوط نشده و در مورد دو نوجوان با ضعف و عقدههای روحیروانی است. پایان جهان لعنتی به کارگردانی جاناتان انتویستل از لحاظ فرم تقریبا کامل است و نقد اصلی این مقاله بر روی محتوا این سریال است. در ادامه توجه داشته باشید به دلیل اینکه نقد تمرکز بر روی محتوا دارد، به احتمال زیاد بخشهای اصلی سریال لو خواهد رفت.
پایان جهان لعنتی هم فقط مشکلات را بیان کرده و اصلا سعی در پیدا کردن یک جواب برای این ناهنجاریها نمیکند و صرفا داستان را پیش برده و به قضیه اصلی، که خانواده است، نمیپردازد ..
پایان جهان لعنتی (The End of the F**king World) از دید شخصیت جیمز ۱۷ ساله دنبال شده که بهخاطر حادثهای وحشتناک در کودکی، به گفته خودش یک سایکوپاتی (اختلال روانی که در آن بیمار بیقید، بیمسئولیت و بدون ترس عمل کرده و شخصیت ضداجتماعی پیدا میکند) است که از کودکی برای سرگرمی حیوانات به قتل میرسانده و همینطور آرشیو قتلهایش را هم به خاطر داشته و گویا دیگر با کشتن آنها ارضا نشده به دنبال یک چیز بزرگتر است. آن چیز بزرگتر چند دقیقه بعد از مقدمه جلو جیمز با نام الیسا ظاهر میشود. وقتی میگویم در فرم این سریال تقریبا کامل است، دقیقا در همان اولین دقایق میتوان متوجه آن شد. شخصیت اصلی ما جیمز بعد از معرفی خود، جای خود را به الیسا داده و او راوی سریال میشود. الیسا هم دختری بیاعصاب، باحال، بیادب و بیقید و شرط است که باز هم دلیلش به خانواده مربوط میشود.
جیمز صحنه خودکشی مادرش را در کودکی دیده و الیسا هم پدرش را ندیده و با ناپدریاش رابطه خوبی ندارد. در همین ابتدا اولین اشتباهات کار رو میشود. همانند بسیاری از فیلمها و سریالها که میخواهند به یک موضوع حساس بپردازند، پایان جهان لعنتی هم فقط مشکلات را بیان کرده و اصلا سعی در پیدا کردن یک جواب برای این ناهنجاریها نمیکند و صرفا داستان را پیش برده و به قضیه اصلی، که خانواده است، نمیپردازد. از آنجایی که سریال کلا ۸ قسمت حدودا ۲۰ دقیقهای است، پس روند سریعی داشته و در هرقسمت بخشهای زیادی از داستان را پیش میبرد. کلمه تقریبا در کامل بودن فرم به همین مسئله بر میگردد. هیچ دلیل توجیه کنندهای برای اینکه سریال باید ۲۰ دقیقهای باشد پیدا نمیکنم. کاملا حق یک مخاطب است که دلیل آن را بداند. سریال میتوانست شخصیت پردازی بسیار عمیقتر و بهتری در قالب اپیزودهای کاملتر داشته باشد اما این چنین نیست و انگار با سریال کمدی صرفا سرگرمکننده طرف هستیم.
شخصیتپرداری در ابتدای سریال نزدیک به صفر است اما رفتهرفته شخصیتها چه در پرداخت و چه در حالت روحیشان پخته میشوند ..
این سریال در ژانر کمدیسیاه قرار میگیرد و در کنار همه پرداختهای ضعیف داستان، آن بیقید و مسئولیت بودن شخصیتها را هم به شکل کمدی نشان میدهد. شاید اصلا اگر سریال یک کمدی صرف بود به آن این ایرادات را وارد نمیکردم اما حرف بزرگ، نیازمند مقدمهچینی و آمادهسازی برای بیان است و نمیتوان در حد ۱۰ دقیقه کل ماجرا یک موضوع حساس را بیان کرده و مخاطب را در خط داستانی از هم پاشیدهاش رها کند. شخصیتپرداری در ابتدای سریال نزدیک به صفر است اما رفتهرفته شخصیتها چه در پرداخت و چه در حالت روحیشان پخته میشوند.
پایان جهان لعنتی جذابیتهای خود را دارد و بالاخره ما را همراه با شخصیتها راهی سفری بیهدف (در ابتدا) میکند که برایمان جالب است و فکر آن هستیم که ببینیم چه چیزی در انتظار ما است اما یک موضوع مهم را رفتهرفته فراموش میکند. در ابتدا، سریال هدف داشته و ما منتظر هستیم که جیمز الیسا را بکشد. جیمز بیآنکه در ابتدا به او علاقهمند شود، به راحتی در دو فضا کاملا مناسب میتوانست این کار را بکند که به خاطر دلیلهای بیمعنی از کار خود صرف نظر کرده و میگذارد که بیشتر به الیسا نزدیک شود. چیزی که در این دسته از بیماران غیرعادی است و یکی از ویژگیهای سایکوپاتی تصمیمگیریهای بدون توجه به عواقب و بدون ترس آنهاست. اولین تناقض همینجا شروع شده و در پایان باز هم شاهد موارد اینچنینی هستیم.
ساندترکهای پایان جهان لعنتی بسیار کامل و بهجا بوده و بهخوبی در سکانسها تزریق میشود!
یکی از ویژگیهای مثبت سریال پایان جهان لعنتی (The End of the F**king World)، این است که وابسته به یک شخصیت نیستیم و در واقع هم جیمز و هم الیسا، هر یک شخصیتهای اصلی سریال هستند اما باز در همین ویژگی مثبت شاهد تناقض دوم سریال هستیم. هر دو شخصیت برای خود داستان داشته و همانطور که گفتم هر دو شخصیت یک هستند اما بعد از قسمت ۴، جیمز همهچیز را از دست داده و در خط داستانی سریال گم میشود و کفه ترازو به سمت الیسا سنگینی میکند و دنبال پدرش است. به صورت کلی ۴ اپیزود اول سریال هدفمند بوده و حداقل میدانیم به دنبال چه هستیم و قرار است چه چیزی را شاهد باشیم اما بعد از قسمت چهارم داستان به طرز فاجعهای از هم پاشیده و بیهدف میشود و یک قسمت را به همین شکل پشت سر گذاشته و اصلا وارد خط داستانی میشویم که هیچ ربطی به شخصیتها که در قسمتهای قبلی با روحیاتشان آشنا شدیم ندارد.
بعد از این اپیزود وارد یک خط داستانی بسیار مضر برای این سبک از سریال میشویم. سریالی که در ابتدا در اپیزود اول باعث تا پایان آن را پشتسرهم تماشا کنیم، یکباره فضای خود را عوض کرده و بهگونهای به ما خیانت میکند. باز هم لازم به ذکر است که سریال در هر صورت میتواند تجربه جالب و سرگرمکنندهای باشد اما وقتی در ابتدا با یک موضوع حساس طرف هستیم، نباید به این شاهد افت کیفیت در همین چند قسمت ۲۰ دقیقهای باشیم. پیش از آنکه دوباره سراغ ضعفهای سریال برویم، بگذارید کلیدیترین ویژگی سریال که به آن برخوردم را عنوان کنم. ساندترکهای پایان جهان لعنتی بسیار کامل و بهجا بوده و بهخوبی در سکانسها تزریق میشود و واقعا مهمترین نکته این داستان است.
در تصویر بالا، مضحکترین شخصیتهای سریال را میبینید..
قبل از وارد شدن به یک بخش مهم دیگر لازم است از تکراری بودن سکانسهایی از سریال هم گفت. جدا از سکانس جیغ زدن مادر آن دکتر در خانه و نمایش آن از خارج از محیط (که واقعا کم بود چهارتا پرنده هم از روی درخت پر بزنن!)، به طرز بسیار عجیبی دو شخصیت مضحک و بینهایت نچسب به داستان اضافه میشوند و آن دو پلیسی هستند که قصد دارند الیسا و جیمز را پیدا کنند. این دو پلیس که خیلی کاراگاهگونه عمل کرده سعی دارند بامزه باشند و در اصل در فیلمنامه برایشان به این نقش تعریف شده است اما به طرز فاجعهای امتحان خود را پس میدهند. جدا از خود شخصیتها که میخواهند ادای گاراگاههای افبیآی در فصل اول سریال فارگو را در بیاورند، دیالوگها و شخصیتپردازیهای بسیار نامناسبی برای آنها درنظر گرفته شده بود. یکی باهوش باشد، دیگری کمی شیطونی کند ? (در پرانتز: بدترین قسمت مربوط به این دو شخص، مربوط به پلیسی است که داستانش نیمهتمام و کاملا بیمعنی نمایش داده میشود.
تنها برای اینکه در هتل شوخی اینکه برای صرفهجویی بهتر است یک اتاق با هم بگیریم، باید در سکانسهای قبلی پلیس را همجنسگرا نشان داده تا از آن بسیار سطحی یک شوخی بسازند!). بخش مهم دیگر که بسیار بیمورد است، مربوط به فلشبکهای داستان است. در واقع فلشبکها را باید دو دسته کرد. ابتدا آن دسته بسیار بیموردش را عنوان میکنم. بیایید به یک سوال پاسخ دهیم، چرا در یک اپیزود ۲۰ دقیقه باید ابتدا فینال کار را ببینیم بعد تدوینگر به خود زحمت داده برایمان در چند دقیقه بعد بنویسند، ۶ ساعت قبل!! در واقع با توجه زمان کوتاه که خودش جای نقد دارد و کمکاری شده، باید چند دقیقهای را هم باید این فلشبکهای (واقعا) بیمورد تلف کنیم. اما دسته دیگر فلشبکها بسیار عالی بوده و واقعا در کنار موسیقی، واقعا جز نکات مثبت سریال به حساب میآید و آن فلشبکهایی است که به گذشته و کودکی شخصیتها برمیگردد. در این سکانسها نسبت تصویر ۴:۳ شده و فضای سریال به صورت کلی عوض میشود که با اینکه بسیار کوتاه هستند اما نمایش آنها بسیار خوب بوده و قابل تحسین است.
در مجموع سریال پایان جهان لعنتی (The End of the F**king World) به هیچوجه راضی کننده نیست و باتوجه به هدفی که درابتدا بیان میکند، در پرداخت به آن ضعیف عمل کرده و در نهایت داستان از هم پاشیده و در اوسط اپیزودها کاملا سوار بر جریان بیهدف ماجرا پیشآمده میشویم. سریال ساندترکهای بسیار خوبی داشته و فلشبکهایی که به کودکی شخصیتها میزند واقعا زیباست اما همانطور که پیشتر به صورت مفصل توضیح دادم، پایان جهان لعنتی، بینظم و منطق و در اواسط داستان بیهدف بوده و وارد مسیر اشتباه میشود. در پایان سریال هم کارگردان بسیار (به اصطلاح حرفهای!!) عمل کرده و پایان را باز میگذارد تا ببیند بازخوردها چیست، اگر مثبت بود آن را ادامه فصل اول کند و یا اگر منفی بگوید داستان با همان تیر آخر تمام شد. پایان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پایان جهان لعنتی هم فقط مشکلات را بیان کرده و اصلا سعی در پیدا کردن یک جواب برای این ناهنجاریها نمیکند و صرفا داستان را پیش برده و به قضیه اصلی، که خانواده است، نمیپردازد ..
پایان جهان لعنتی (The End of the F**king World) از دید شخصیت جیمز ۱۷ ساله دنبال شده که بهخاطر حادثهای وحشتناک در کودکی، به گفته خودش یک سایکوپاتی (اختلال روانی که در آن بیمار بیقید، بیمسئولیت و بدون ترس عمل کرده و شخصیت ضداجتماعی پیدا میکند) است که از کودکی برای سرگرمی حیوانات به قتل میرسانده و همینطور آرشیو قتلهایش را هم به خاطر داشته و گویا دیگر با کشتن آنها ارضا نشده به دنبال یک چیز بزرگتر است. آن چیز بزرگتر چند دقیقه بعد از مقدمه جلو جیمز با نام الیسا ظاهر میشود. وقتی میگویم در فرم این سریال تقریبا کامل است، دقیقا در همان اولین دقایق میتوان متوجه آن شد. شخصیت اصلی ما جیمز بعد از معرفی خود، جای خود را به الیسا داده و او راوی سریال میشود. الیسا هم دختری بیاعصاب، باحال، بیادب و بیقید و شرط است که باز هم دلیلش به خانواده مربوط میشود.
جیمز صحنه خودکشی مادرش را در کودکی دیده و الیسا هم پدرش را ندیده و با ناپدریاش رابطه خوبی ندارد. در همین ابتدا اولین اشتباهات کار رو میشود. همانند بسیاری از فیلمها و سریالها که میخواهند به یک موضوع حساس بپردازند، پایان جهان لعنتی هم فقط مشکلات را بیان کرده و اصلا سعی در پیدا کردن یک جواب برای این ناهنجاریها نمیکند و صرفا داستان را پیش برده و به قضیه اصلی، که خانواده است، نمیپردازد. از آنجایی که سریال کلا ۸ قسمت حدودا ۲۰ دقیقهای است، پس روند سریعی داشته و در هرقسمت بخشهای زیادی از داستان را پیش میبرد. کلمه تقریبا در کامل بودن فرم به همین مسئله بر میگردد. هیچ دلیل توجیه کنندهای برای اینکه سریال باید ۲۰ دقیقهای باشد پیدا نمیکنم. کاملا حق یک مخاطب است که دلیل آن را بداند. سریال میتوانست شخصیت پردازی بسیار عمیقتر و بهتری در قالب اپیزودهای کاملتر داشته باشد اما این چنین نیست و انگار با سریال کمدی صرفا سرگرمکننده طرف هستیم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شخصیتپرداری در ابتدای سریال نزدیک به صفر است اما رفتهرفته شخصیتها چه در پرداخت و چه در حالت روحیشان پخته میشوند ..
این سریال در ژانر کمدیسیاه قرار میگیرد و در کنار همه پرداختهای ضعیف داستان، آن بیقید و مسئولیت بودن شخصیتها را هم به شکل کمدی نشان میدهد. شاید اصلا اگر سریال یک کمدی صرف بود به آن این ایرادات را وارد نمیکردم اما حرف بزرگ، نیازمند مقدمهچینی و آمادهسازی برای بیان است و نمیتوان در حد ۱۰ دقیقه کل ماجرا یک موضوع حساس را بیان کرده و مخاطب را در خط داستانی از هم پاشیدهاش رها کند. شخصیتپرداری در ابتدای سریال نزدیک به صفر است اما رفتهرفته شخصیتها چه در پرداخت و چه در حالت روحیشان پخته میشوند.
پایان جهان لعنتی جذابیتهای خود را دارد و بالاخره ما را همراه با شخصیتها راهی سفری بیهدف (در ابتدا) میکند که برایمان جالب است و فکر آن هستیم که ببینیم چه چیزی در انتظار ما است اما یک موضوع مهم را رفتهرفته فراموش میکند. در ابتدا، سریال هدف داشته و ما منتظر هستیم که جیمز الیسا را بکشد. جیمز بیآنکه در ابتدا به او علاقهمند شود، به راحتی در دو فضا کاملا مناسب میتوانست این کار را بکند که به خاطر دلیلهای بیمعنی از کار خود صرف نظر کرده و میگذارد که بیشتر به الیسا نزدیک شود. چیزی که در این دسته از بیماران غیرعادی است و یکی از ویژگیهای سایکوپاتی تصمیمگیریهای بدون توجه به عواقب و بدون ترس آنهاست. اولین تناقض همینجا شروع شده و در پایان باز هم شاهد موارد اینچنینی هستیم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ساندترکهای پایان جهان لعنتی بسیار کامل و بهجا بوده و بهخوبی در سکانسها تزریق میشود!
یکی از ویژگیهای مثبت سریال پایان جهان لعنتی (The End of the F**king World)، این است که وابسته به یک شخصیت نیستیم و در واقع هم جیمز و هم الیسا، هر یک شخصیتهای اصلی سریال هستند اما باز در همین ویژگی مثبت شاهد تناقض دوم سریال هستیم. هر دو شخصیت برای خود داستان داشته و همانطور که گفتم هر دو شخصیت یک هستند اما بعد از قسمت ۴، جیمز همهچیز را از دست داده و در خط داستانی سریال گم میشود و کفه ترازو به سمت الیسا سنگینی میکند و دنبال پدرش است. به صورت کلی ۴ اپیزود اول سریال هدفمند بوده و حداقل میدانیم به دنبال چه هستیم و قرار است چه چیزی را شاهد باشیم اما بعد از قسمت چهارم داستان به طرز فاجعهای از هم پاشیده و بیهدف میشود و یک قسمت را به همین شکل پشت سر گذاشته و اصلا وارد خط داستانی میشویم که هیچ ربطی به شخصیتها که در قسمتهای قبلی با روحیاتشان آشنا شدیم ندارد.
بعد از این اپیزود وارد یک خط داستانی بسیار مضر برای این سبک از سریال میشویم. سریالی که در ابتدا در اپیزود اول باعث تا پایان آن را پشتسرهم تماشا کنیم، یکباره فضای خود را عوض کرده و بهگونهای به ما خیانت میکند. باز هم لازم به ذکر است که سریال در هر صورت میتواند تجربه جالب و سرگرمکنندهای باشد اما وقتی در ابتدا با یک موضوع حساس طرف هستیم، نباید به این شاهد افت کیفیت در همین چند قسمت ۲۰ دقیقهای باشیم. پیش از آنکه دوباره سراغ ضعفهای سریال برویم، بگذارید کلیدیترین ویژگی سریال که به آن برخوردم را عنوان کنم. ساندترکهای پایان جهان لعنتی بسیار کامل و بهجا بوده و بهخوبی در سکانسها تزریق میشود و واقعا مهمترین نکته این داستان است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
در تصویر بالا، مضحکترین شخصیتهای سریال را میبینید..
قبل از وارد شدن به یک بخش مهم دیگر لازم است از تکراری بودن سکانسهایی از سریال هم گفت. جدا از سکانس جیغ زدن مادر آن دکتر در خانه و نمایش آن از خارج از محیط (که واقعا کم بود چهارتا پرنده هم از روی درخت پر بزنن!)، به طرز بسیار عجیبی دو شخصیت مضحک و بینهایت نچسب به داستان اضافه میشوند و آن دو پلیسی هستند که قصد دارند الیسا و جیمز را پیدا کنند. این دو پلیس که خیلی کاراگاهگونه عمل کرده سعی دارند بامزه باشند و در اصل در فیلمنامه برایشان به این نقش تعریف شده است اما به طرز فاجعهای امتحان خود را پس میدهند. جدا از خود شخصیتها که میخواهند ادای گاراگاههای افبیآی در فصل اول سریال فارگو را در بیاورند، دیالوگها و شخصیتپردازیهای بسیار نامناسبی برای آنها درنظر گرفته شده بود. یکی باهوش باشد، دیگری کمی شیطونی کند ? (در پرانتز: بدترین قسمت مربوط به این دو شخص، مربوط به پلیسی است که داستانش نیمهتمام و کاملا بیمعنی نمایش داده میشود.
تنها برای اینکه در هتل شوخی اینکه برای صرفهجویی بهتر است یک اتاق با هم بگیریم، باید در سکانسهای قبلی پلیس را همجنسگرا نشان داده تا از آن بسیار سطحی یک شوخی بسازند!). بخش مهم دیگر که بسیار بیمورد است، مربوط به فلشبکهای داستان است. در واقع فلشبکها را باید دو دسته کرد. ابتدا آن دسته بسیار بیموردش را عنوان میکنم. بیایید به یک سوال پاسخ دهیم، چرا در یک اپیزود ۲۰ دقیقه باید ابتدا فینال کار را ببینیم بعد تدوینگر به خود زحمت داده برایمان در چند دقیقه بعد بنویسند، ۶ ساعت قبل!! در واقع با توجه زمان کوتاه که خودش جای نقد دارد و کمکاری شده، باید چند دقیقهای را هم باید این فلشبکهای (واقعا) بیمورد تلف کنیم. اما دسته دیگر فلشبکها بسیار عالی بوده و واقعا در کنار موسیقی، واقعا جز نکات مثبت سریال به حساب میآید و آن فلشبکهایی است که به گذشته و کودکی شخصیتها برمیگردد. در این سکانسها نسبت تصویر ۴:۳ شده و فضای سریال به صورت کلی عوض میشود که با اینکه بسیار کوتاه هستند اما نمایش آنها بسیار خوب بوده و قابل تحسین است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
در مجموع سریال پایان جهان لعنتی (The End of the F**king World) به هیچوجه راضی کننده نیست و باتوجه به هدفی که درابتدا بیان میکند، در پرداخت به آن ضعیف عمل کرده و در نهایت داستان از هم پاشیده و در اوسط اپیزودها کاملا سوار بر جریان بیهدف ماجرا پیشآمده میشویم. سریال ساندترکهای بسیار خوبی داشته و فلشبکهایی که به کودکی شخصیتها میزند واقعا زیباست اما همانطور که پیشتر به صورت مفصل توضیح دادم، پایان جهان لعنتی، بینظم و منطق و در اواسط داستان بیهدف بوده و وارد مسیر اشتباه میشود. در پایان سریال هم کارگردان بسیار (به اصطلاح حرفهای!!) عمل کرده و پایان را باز میگذارد تا ببیند بازخوردها چیست، اگر مثبت بود آن را ادامه فصل اول کند و یا اگر منفی بگوید داستان با همان تیر آخر تمام شد. پایان
منبع: Lifecollection.ir