من برای آمدن مهدی چادری شدم تو برای آمدنش چه کار کردی؟؟
بگذار تمام دنیا مسخره ات کنند
خودت را
چادرت را
سیاه بودنش را
چهره بدون آرایش را
همه اینها میارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه
به یاد چشمان نگران امام زمان وبه امید لبخند رضایت فاطمه زهرا کمی حجابت را رعایت کن
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنه ندیده رخم آفتاب
دخت ایرانی چه شد حیا و عفتت؟؟
بانو نکند یادت برود پیام عاشورا را
نانجیب ها برای کشیدن چادر حضرت زینب میجنگیدند...
خواهر با حجابم وقتی دلت میگیرد از پوزخند های به ظاهر روشن فکرانقرآن را باز کن سوره مطففین
آنانکه امروز به تو میخندند فردا گریانند و تو خندان
پس سرت را بالا بگیر
چادری اگر هستم لباس قشنگ هم دارم
غروب جمعه اگر دلم مییگیرد
شادی ها و دیوانه بازی های خودم را نیز دارم
دخترانه ام سر جایش است
سر سجاده اگر گریه میکنمگاهی هم از ته دل میخندم
شاید جایم بهشت نباشد
اما چادر من بهشت من است
پس از مرگم
چادرم را هم
با من خاک کنید
میخواهم
روزی که دستها خالیست
امانت مادرم فاطمه را
در دستم بگیرم
و به او پس دهم
ارزش چادرم را زمانی فهمیدم که راننده تاکسی مرا خانم صدا کرد و دیگری را خانومی
مدافع حرم حضرت زینب نمیتوانم باشم
مدافع چادر حضرت زهرا که هستم
اصلا بگو تمام کلمات را به کار گیرند اگر توانستند یک سطر از عاشقانه های من و چادرم بنویسند
آهای فلانی تو که میگفتی چادر دست و پا گیر است
درست گفتی
همین چادر جاهایی دستم را گرفت که حتی فکرش را هم نمیتوانی بکنی