امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پیری ومعرکه گیری #زوج عاشق !

#1
پیرمرد عاشق به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم. من
میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم.

پیری ومعرکه گیری #زوج عاشق ! 1
پیرزن قبول کرد.
فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.
وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه.

ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟

پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:

بابام نذاشت بیام!!!


ایمان به خدا اعتماد می‌آفریند، حتی زمانی که نقشه‌های او را نفهمی!
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  عاشق مغرور
  ღ♥ღاگه عاشق دیوار بودم...ღ♥ღ
  ایا شما هم عاشق شده اید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (مخصوص عاشقا )
  #عاشق شده بود...
  کسی هست که عاشق نباشه؟
  عاشق مغرور
  عاشق ها بیان
Heart چطور کسی که دوستش داریم را عاشق خودمان کنیم؟
Heart عڪس نوشتـہ هاے زیباے عاشقانـہ ( عاشق ها פتماً بیاלּ ) ♥♥♥
Heart جملات عاشقانه ی بسیار زیبا ( عاشق ها بیان تو )

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان