آمدي جانم به قربانت ولي دير آمدي!
بي وفا حالا که از جانم شدم سير آمدي!
سالها در اوج تنهايي مرا يادت نبود
حال من پرژه همه در غرق شهرت آمدي!
آنهمه بي اعتنا چه اشترا ميکردي!
در قفس مردم حال پيه شير آمدي!
در شگفتم باخبر بودي دلم خون است و باز
غرق خون بود ولي خنديدي نيامدي
بي وفا حالا که از جانم شدم سير آمدي!
سالها در اوج تنهايي مرا يادت نبود
حال من پرژه همه در غرق شهرت آمدي!
آنهمه بي اعتنا چه اشترا ميکردي!
در قفس مردم حال پيه شير آمدي!
در شگفتم باخبر بودي دلم خون است و باز
غرق خون بود ولي خنديدي نيامدي